ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۷:۱۳ ق.ظ

نشانه ی انسان عاقل(1)

+ نشانه اصلی یه انسان عاقل رو میتونی برام بگی؟

-- فکر میکنم دلیل محور بودنشون باشه... یعنی اهل دلیل و استدلال هستن...

+ حتما انسان عاقل اهل دلیل هست اما نشانه اصلی عاقل بودن نیست...

-- فهم بالا داشتن؟

+ خب فهم بالا داشتن هم میتونه نشانه اصلی انسان عاقل باشه... اما نمیشه با این معیار انسان عاقل رو در اجتماع شناخت... چون هر کسی ممکنه بگه فهم من بالاست و شما نمی تونی بفهمی حق با کی هست... مگر اینکه خودت هم ار عقلا باشی...

-- خب تو بگو... نشانه اصلی اش چیه؟

+ یه درخت وقتی سالمه و مفیده که ثمر خوبی بده... ثمر یه درختِ میوه ، میوه هاش هستن... فرض کن یه درخت سیب خیلی خوش ظاهر باشه... هیچ نقصی در ظاهرش پیدا نباشه... برگها همه سبز... تنه سالم... اما میوه نده... آیا این درخت سالمه؟

-- طبیعتا یه جای کارش میلنگه...

+ انسان عاقل یه ثمراتی داره... اگر اون ثمرها رو در شخصی ندیدی بدون یه جای عقلش میلنگه... عقلش ناقصه... مثلا اگر حافظ قرآن بود و همه فلسفه و عرفان رو از بر بود و قدرت سخنوری و استدلال بالایی هم داشت و تدریس هم میکرد اما اون ثمرات رو در اون شخص ندیدی بدون به برخی از تجلیات عقل (فهم نظری) مشغول شده... و به خود عقل نرسیده... یه جورایی فرستادنش دنبال نخود سیاه...

-- خب اون ثمرات چیه؟

+ من بگم؟... نمیخوای خودت روش فکر کنی؟

-- چرا ، ولی یه مقدار بحث رو بازتر بکن... تا بستر فکر کردن فراهم بشه...



+ خیلی از مرغ ها رو تخم هاشون میشینن، اما نشانه اون مرغی که اراده کرد از تخم هاش جوجه به دنیا بیاره چیه؟

-- ؟

+ مرغی که اراده کرد از تخم ها جوجه به دنیا بیاره... کُرچ میشه... به کسی که به تخم هاش نزدیک بشه حمله میکنه... از تخم هاش حفاظت میکنه... شجاع میشه... جلالی میشه...

دانسته های نظری انسان عاقل، تخم هاش هستن ، اگر مثل مرغ کُرچ رو تخم هاش نشست و مراقب اونها بود و به اون تخم ها التزام پیدا کرد مشخصه که عاقله... 

-- آهان... گرفتم...

+ اما باز هم فکر کن... نکات بیشتری گیرت میاد

-- :)



بی ربطِ نوشت:

بیش از یک ساله دوست دارم این مسئله رو مطرح کنم اما هیچ وقت مناسبتش رو پیدا نکردم...اما حالا فکر میکنم مناسبت خاصی نمی خواد:

دو کلمه ای که در محیط وبلاگ همواره توی ذوقم زد و هیچ وقت به رسمیت نشناختمش این دو کلمه بود:

1 پست = مطلب

2 کامنت = نظر


کاش التزام پیدا کنیم که حتی به جای کلمه ایمیل یا جیمیل بنویسم : رایانامه

۹۶/۰۴/۱۱
ن. .ا

نظرات  (۱۸)

اغلب که به آقای بهجت میگفتن یه راه برای سلوک به ما معرفی کنید... یا یه استاد به ما معرفی کنید ، میفرمودن به دانسته هاتون عمل کنید...
یعنی به آنچه میدانید ملزم بشید...

یعنی عاقل بشید...
نشانه اصلی عقل رو میگفتن...

جالبه نمی فرمودن 1برید بر دانسته هاتون بیافزایید... میفرمودن 2به دانسته هاتون ملزم بشید...
اولی بدون دومی ، یعنی مشغول شدن به تجلیات عقل...
یعنی رفتن پی نخود سیاه...
پاسخ:
حالا میفهمم معنای اون حدیث شریف رو در اصول کافی که میفرمایند :انبیا به اندازه عقول مردم باهاشون معاشرت و گفتگو میکردن.
این نشون میده انبیا دوست نداشتن مردم رو بفرستن دنبال نخود سیاه... 
یعنی به اندازه ای که میتونستن ملزم بشن بهشون میگفتن
اولیای خدا هم همین رفتار رو دارن... به اندازه فهم نظریت بهت نمیگن... به اندازه قدرت التزامت بهت میگن...
فتدبر...
بعضی ها میزان عقل در اشخاص رو در میزان فهم نظری اونها میدونن که به نظرم این اشتباست...
گاهی وقتا به خاطر کتابایی که خوندیم و استدلالهایی که یاد گرفتیم هوا برمون میداره که خیلی عاقل شدیم... اما اون بالایی ها خیلی روی ما حساب نمیکنن... میگن اینو ولش کنید... مشغوله
شاید اکثر عمرم دنبال نخود سیاه بودم...
ان شا الله بعد از این نباشم

اساسا کسی که به یقینیاتش ملتزم نیست فهم و درک لطیفی هم نداره... 
و در همون حد فهم و درکی که همه دارن متوقف میشه... برای همین عرفای اصیل اسلام و همینطور اولیای خدا اینطور نیست که با شخص خیلی از باب مباحثه وارد بشن تا بهش تفهیم کنن... مسئله مباحثه و مجادله رو بسیار به ندرت پیش میاد ورود پیدا کنن...
چون هدفشون فهماندن به شخص نیست بلکه هدفشون رساندن شخص به فهم و درک هست... این دو خیلی با هم فرق داره...
در اولی میتونن با قدرت استدلال به شخص بفهمونن اما با این کار شخص فهیم بار نمیاد...
در دومی هدف فهیم بار آوردن شخص هست... لذا راه نشون میدن به جای پاسخ دادن... البته همیشه این کار رو نمیکنن... منش کلی شون رو عرض کردم
سلام
چقدر خوب بود این مطلبتون
و من شدیدا معتقدم بهش
و بارها به دوستانمم گفتم

تو اطرافیانم خیلیا هستن که مدعی معقول بودن و استدلالی بودن هستن اما من هیچوقت تو رفتارشون همچین چیزی و ندیدم

حتی اون چن تایی که فلسفه خوندن

برای من به شخصه،عمل افراد مهمه

ایشالله که خودمونم عامل باشیم
پاسخ:
سلام علیکم
ان شا الله عامل باشیم

آقا رضا بهتر شدن ان شا الله؟
۱۲ تیر ۹۶ ، ۰۰:۱۰ فاطمه سین
این مطلب عالی بود
ان شاالله عاقل باشیم.
سلام علیکم
خدا خیرتان دهد! مطلب بسیار خوبی بود. ان شاء الله التزام ما هم ارتقا پیدا کند!
سلام
بله الحمدلله بهتره
مرخص شده
اما به خاطر لخته ای که تو سرشه،همچنان باید استراحت کنه تا دفع بشه

خدا خیلی بهش رحم کرد
ممنون که دعاگو بودین

به هممون،خصوصا مادرش خیلی سخت گذشت
و برا منی که پسرا رو مث پسرای خودم میدونم و دوسشون دارم،واقعا روزای سختی بود
تعجب می کنم از دوستانی که نظر گذاشتن و گفتن چقد این مطلب خوب بود!!!!
کجاش خوب بود؟!
مث خیلی از مطالب دیگه ی این وبلاگ، بدون جواب رها شد... 
انتقاد دارم بهتون... مطالب با محتواهای خیلی خیلی خیلی مهم رو بدون جواب و نصفه و نیمه رها می کنید... آخر پست میگید بعدا دوباره بهش می پردازم ولی نپرداختید... لااقل تا جایی که من یادمه...

درسته که خوبه جواب رو اول کار نگید تا ملت تفکر کنن... ولی رها کردن بدون جوابش آسیب های بدتری داره...

لطفا پست بعدی رو دقیقا به ادامه ی همین پست اختصاص بدید و نرید سر یه بحث دیگه... پست قبلی تون نیز به همین آفت دچار شد...

یه اشاراتی در نظرات این پست داشتید البته(باز ملت رو تشویق به تفکر کردید ولی اولین کسی بودید که نظر گذاشتید!!) ولی سردرگم کننده بود...(شاید من خنگم، نمیدونم) لطفا پست بعدی رو دقیقا به ادامه و جواب همین پست اختصاص بدید چون خیلی بحث و حرف داریم در موردش...


با سپاس
برف دونه ی همیشه غرغرو! :)
پاسخ:
حتما بدون جواب رها نشده که تایید کردن...
یکی از نشانه های عقل ذکر شده... نشانه های دیگه رو شما روش فکر کنید

توی مطلب قبل سوالی مطرح نشد لذا ادامه ندادم... جملات آخر مطلب رو یه بار دیگه بخونید...
چون مطلب قبل خیلی مسئله مهمی بود... میخواستم ببینم دغدغه وجود داره یا نه... اگر دغدغه نباشه ضرورتی برای گفتن نیست...
من دغدغه ای از سوی مخاطبهام ندیدم لذا ادامه ندادم... با نظراتشون متوجه سطح دغدغه مندیشون میشدم و در همون سطح مطلب رو ادامه میدادم...

اشکال این مطلب رو واضح تر بگید... بله من اصراری ندارم وقتی موضوعی رو طرح میکنم هر چه که از اول بنا به گفتنش داشتم رو بگم... 
مخاطب من خیلی تاثیر داره در اینکه من چی بنویسم یا در چه سطحی بنویسم... ممکنه در ادامه به این نتیجه برسم بحث رو ناتموم بذارم... و این رو بد نمیدونم... گاهی حتی لازم و ضروری میدونم...
نظراتی که من پای مطلب خودم میذارم ادامه مطلبم هستن... فقط از این جهت درنظرات مینوسم که دیده بشه... خونده بشه...یه جورایی تاکید هست...
اگر برای شما سردرگم کننده بود بپرسید... اگر لازم دیدم توضیح بدم توضیح میدم... اگر لازم بود راه نشون بدم راه نشون میدم... اگرم بلد نبودم میگم بلد نیستم... 

لطفا نقد کلی نکنید... هر مطلبی اشکال داره اشکالاتش رو توی همون مطلب بگید... وقتی کلی نقد میکنید اصلا نمی تونم بفهمم مشکل کجاست... بلاخره هر کس یه هوشی داره... بهره ما همینقدره




:|

نقد کلی نکردم؟!
خیلی واضح نقد کردم! واضح و مصداقی!
عرض کردم جواب این پست مهم تر از این سوال ها و مقدماتش بود
جوابش خودش کلی بحث داره
کی گفته اون نشونه ی عقله؟ چرا نشونه ی عقله؟ چرا چیزهای دیگه-که مدنظر ماهاست- نشونه ی ه=عقل نیس از نظر شما؟!
این موضوع خییییییییییییلی جای بحث داره
چرا قطعش کردید؟!


نظر مخاطبین برا شما مهمه بعد من مخاطب نیستم؟! خب منم مخاطبم، دارم میگم نصفه نیمه رها نکنین بحث رو... آسیب داره...

*چقدم که شما توجه می کنین!! :-/
پاسخ:
شما مخاطب هستید اما سوالتون رو در مورد مطلب باید مشخصا بگید...
من گفتم التزام به یقینیات از نشانه های عقل هست... به نظر مخاطبانی که نظر گذاشتن مطلب روشنه...
اگر برای شما روشن نیست دقیقا بگید ابهامش کجاست...

یا بگید چرا التزام به یقینیات از نشانه های عقله؟ (که چقدر دوست داشتم این سوال پرسیده بشه اما نشد...کلی حرف داشتم...) "البته الان پرسیدید ولی در قالب نقد به مطلبه نه در قالب سوال"
فکر میکنید من دوست ندارم بیشتر توضیح بدم؟...
دوست دارم اما باید دلیل محکم داشته باشم برای بیان بیشتر... باید طالب وجود داشته باشه...
من اینجا مقاله یا کتاب نمی نویسم که صدر تا ذیل موضوع رو تبیین کنم...
هر چقدر مخاطب دغدغه داشته باشه می نویسم...

عمدا اینطور مینویسم...
عمدا هم امتیازدهی رو حذف کردم چون بیشتر من رو گمراه میکنه و هیچ کمکی به بهتر شدن مطالب نمیکنه... من که شیفته امتیاز گرفتن از مخاطبم نیستم...


:|

!!!!!!
پاسخ:
چرا تعجب میکنید

من غیر منطقی میگم؟
تو نقد اولتون گفتید چرا مطلب کامل نشد... گفتم مخاطب ابهامی نداشت... براش کافی بود
توی نظر دوم گفتید پس من چی؟
گفتم مشخصا بپرسید...
مثلا پرسیدید:  چرا چیزهای دیگه-که مدنظر ماهاست- نشونه ی ه=عقل نیس از نظر شما؟!

خب من از کجا بدونم چی مد نظر شماست؟

نمیدونم باور میکنید یا نه...
اما من منتظر سوال هستم...
سوالی که بر اساس تفکر باشه نه از روی تنبلی فکر...
دوست عزیز،برف دونه

اونایی که میگن مطلب خوب بوده لابد از نظرشون خوب بوده که اینطور گفتن
برای شما ابهام داشته که سوال میکنید و جواب میگیرید

قرار نیس تو یه پست،همه،هم رای باشن یا دیدگاه مثبت و منفیشون یکی باشه

از نظر من این مطلب،کاملا واضح بود به این دلیل که دیدگاه شخصی منم همینه
همیشه هم گفتم و تو پستامم نوشتم

البته فقط به این دلیل که با من هم نظر هستن تایید نکردم
دلیل اصلی اینه که لب کلام رو گفتن و به اصل قضیه اشاره کردن


۱۴ تیر ۹۶ ، ۱۱:۲۲ مهیار حریری
مطلب مثل همیشه عالی بود
جسارتا سه تا سوال داشتم :

کی گفته اون نشونه ی عقله؟
چرا نشونه ی عقله؟
چرا چیزهای دیگه -که مدنظر ماهاست- نشونه ی عقل نیس از نظر شما؟!
پاسخ:
سلام 
خوش اومدید

مطلب مثل همیشه عالی بود
میخوندید اینجا رو؟

کی گفته اون نشونه ی عقله؟
به این شکل شخص خاصی نگفته نمیدونم شاید هم گفتن من خبر ندارم... اما در موردش با هم گپ میزنیم و بحث میکنیم اگر عقلتون قانع شد و تناقضی هم با اصول دین و عقایدتون نداشت که عقلتون گفته.. اگر هم قانع نشدید که هیچی... 

چرا نشونه ی عقله؟
خیلی سوال خوبیه.. ان شا الله ظرف یکی دو روز آینده در این مورد مطلب مینویسم... دیروز که یکی از مخاطبا همین سوال رو پرسید خوشحال شدم و از همون دیروز رفتم که در پاسخ این سوال مطلبم رو تکمیل کنم... ان شا الله پاسخ این سوال منتشر خواهد شد 

4 چرا چیزهای دیگه -که مدنظر ماهاست- نشونه ی عقل نیس از نظر شما؟!
چه چیز مد نظر شماست؟... میشه در موردش بگید؟ شاید تناقضی حرفهامون با هم نداشته باشه...

راستی چرا سوالات شما و سرکار "برف دونه" یکیه؟!
۱۴ تیر ۹۶ ، ۱۴:۰۹ مهیار حریری
سلام

من معمولا برای مطالبی که برام سنگین باشه نظر نمیذارم چون سوادشو ندارم فقط میخونم و یاد میگیرم همین ! اما اینبار سوالات سرکار "برف دونه" جالب بود خواستم جوابشو بگیرم به همین دلیل کپی کردمش.
پاسخ:
سلام مجدد

شکسته نفسی میفرمایید...
من از مطالبتون این برداشت رو داشتم که انسان فهیم و اهل مطالعه ای هستید برای همین دنبالتون کردم...
من خوشحال میشم امثال شما اینجا رو بخونن و اشکال وارد کنید یا طرح سوال کنید... صادقانه و به دور از تملق عرض کردم...
این گفتگوها موجب رشد هر دو طرف میشه... من خیلی از مطالبم گفتگو محوره... چون اساسا خیر زیادی در گفتگوی صادقانه و به هدف هم افزایی میبینم

نکاتی که در نظر قبلی شما بود رو در پاسخم شماره گذاری کردم... مورد دوم رو پاسخ دادم ... مورد چهارم رو شما باید پاسخ بدید... مورد سوم رو ان شا الله در قالب مطلبی طی یکی دو روز آینده پاسخ خواهم داد


۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۰:۲۲ آب‌گینه موسوی
هرچه عاقل‌تر دین‌دارتر 
اگر گزترهٔ بالا را بپذیریم آن روستاییِ ملزم به شریعت از یک دانشمندِ فلسفه‌دانِ بی‌دین عاقل‌تر است. 
خب آن روستایی صفای باطنی دارد، نور را دریافت کرده و... آن دیگری ندارد. 
آن روستایی آگاهانه و عاقلانه متشرّع است؟ اگر نیست و تابعانه تقلید می‌کند، بر آن عالم رجحان دارد؟ 
به‌گمانم این هم بحثِ خوبی باشد.
پاسخ:
بله
هر چه عاقل تر دین دارتر کاملا درسته...
یعنی برای اینکه صحت عقلی شخصی رو بفهمیم باید میزان دین داریش رو معیار قرار بدیم
حدیث داریم... همون که جبرئیل به حضرت آدم گفت : بین " عقل و دین و حیا" یکی رو انتخاب کن و بقیه رو رها کن... حضرت ادم عقل رو انتخاب کردن... و بقیه ماجرا...
البته اونچه که من در اصول کافی دیدم این بود... حالا اگه اصول کافی تحریف شده باشه حرف دیگریست...
اینطور برداشت میکنم که حیا و دینداری محصول عقل سلیم هستن و همینطور مهیمن عقل هم هستن یعنی قوه عاقله بدون چهارچوب های دین و حیا هیمنه نداره و درمانده خواهد شد اگر این محصول (دینداری و حیا) رو در شخصی ندیدیم بدونیم اون شخص عقل نداره...

سوال شما خیلی حالتهای مختلف داره... نمیشه کلی جواب داد...
اون عالم بی دین چرا بی دین شده؟
اون مقلد بی تحقیق چرا بی تحقیق شده؟

این چراها مهمه...
۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۱:۰۵ آب‌گینه موسوی
به چرایی ماجرا اشاره نکردم. چرایی هرچه باشد، در ارزش تفاوت می‌گذارد؟ پرسش دقیقاً این است که آیا متشرّعِ مقلّدِ بی‌علم که بر طبقِ عادتو خانواده دین‌مدار است، بر آن عالمِ محقّقِ بی‌دین رجحان دارد؟ جواب روشن است: بله ولی چرا و چگونه؟ آیا در تعقّل متفاوتند؟
پاسخ:
به نظر من شریعت و ولایت چهاچوبی هستن تا تمام قوای اعم از عقل انسان رو در صراط مستقیم قرار بده_
مثلا مرتاض هندی در قوه خیال قوی میشه و میتونه دخل و تصرفاتی در عالم بکنه... راه علمی رسیدن به این قدرتها وجود داره...
نفس، این قابلیت ها رو داره... من حتی دیدم برخی از راههای اینها برای رسیدن به قدرتهایی بسیار شنیع هست... اما چون هدفشون اون قدرتهاست انجام میدن و میرسن...
اما دین میگه شان شما در حد توقف در قوه خیال نیست... اگر در قوه خیال حرکت عرضی کنید (کاری که مرتاضها میکنن) از رسیدن به عقل قدسی محروم میشید...
اون متشرع که شرایط کسب علم براش به هر دلیلی فراهم نبوده به خاطر التزام به شریعت و ولایت شاکله ی انسانی اش رو حفظ میکنه... و با همین شکل انسانی وارد برزخ میشه... اونجا چون با شاکله ی انسان محشور شد قابلیت عروج داره... لذا میشه بالا ببرندش...
اما اون عالم اگر در سیر تعقل خودش از چهارچوب شرع و ولایت خارج شد همین عقل موجب ضایع شدن جانش میشه...یعنی عقلش اون نور رو نداره که از حدود خودش بیرون بره... دائم از قفسی در قفس دیگه گرفتار میشه و اسمش رو میذاره جهد فکری و در نشئه بعدی نمی تونه با شاکله انسان محشور بشه... لذا اینجا براش بحث عذاب مطرح میشه...
مثل نوزادی که از رحم مادر ناقص متولد بشه اونوقت برای رشدش یا باید دردهای فراوان تحمل کنه... یا برای همیشه ناقص میمونه...
اما اگه با شاکله انسان و سالم متولد بشه شرایط رشدش طبیعی خواهد بود...

شریعت و ولایت متضمن نور عقل هستن... وقتی عقل منهای اینها شد نور نداره لذا در حصار خودش گرفتار میشه...
مثل عقرب که تا خودش رو در حصاری محبوس ببینه خودش به خودش نیش میزنه و میمیره

بعدا نوشت:
اگر انسان محققی شریعت صحیح به او نرسیده باشه و بر اساس صدق اهل تحقیق باشه عقلش اون رو بالا میبره... چون هر جا صدق باشه ولایت دستگیری میکنه و خدا با اسم جبارش (جبران کننده) تجلی میکنه بر شخص
۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۲:۰۰ آب‌گینه موسوی
پس باید شریعت و ولایت را از ابتدا داشت؟ چگونه؟
برمی‌گردیم به آن گزاره که هدایت از جنابِ پروردگار است و نعمتِ ولایت به هر که داده نمی‌شود؟ 

فکر می‌کردم که جووک‌ها و مرتاض‌ها روی نفس و مُلک‌شان کار می‌کنند. قوّهٔ خیال خیلی جالب بود. سپاس.
پاسخ:
چرا، نفس انسان طوری هست که با یه سری ریاضات مشخص به قدرتهایی میرسه..
شرع این ریاضات رو روا ندونسته... چون هدفش فربه کردن قوه خیال نیست... مطلقا مرتاضها قدرت ورود به عقل قدسی رو ندارن چون در ریاضت های نفس و رفتار با قوه خیال به بیراهه میرن...
شرع میگه نگاه به نامحرم نکنید... یکی از دلایلش زمینگیر شدن قوه خیاله و این موجب میشه شخص نتونه به ادراکات عقل قدسی برسه... اما مرتاض ها در یک دوره ای نه تنها نا محرم بلکه از زنان محرم خود هم دوری میکنن... مطلقا جنس زن رو نمی بیین... اینها بحث های علمی داره...
این گونه ریاضات موجب رسیدن قوه خیال به قدرتهایی میشه... و اعمال شنیع دیگه ای انجام میدن که من معذورم از بیانش...

از ابتدا یا از وسط رو نمیدونم... اما شریعت موجب تطابق آدم با عالَم تکوین میشه... این تطابق موجب سنخیت و محرمیت انسان میشه... 
نمیبینید برای مَحرَم حریم الهی شدن باید مُحرِم شد؟ برای ورود به حریم قدسی و ملکوتی و بالاتر در عالم ادراکات باید مُحرِم شد و احرامش شریعت هست...

انسان بدون شریعت و ولایت توفیق عبور از ادراکات وهم و خیال (ادراکات صرفا مفهومی) نخواهد داشت...
نعمت ولایت به کانی داده میشود که بتونن خالص بشن و از هوا خالی بشن... ولایت هم مراتب داره...
البته که ما اولیا الله رو هرگز با ولایت معصومین مقایسه هم نمی کنیم... 

۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۲:۴۱ آب‌گینه موسوی
بنده دنبالِ آن جواب هستم که از ابتدا یا نه؟ 
پرسشِ دوم را هم لطف کنید اگر پاسخی دارید. 
پاسخ:
ممکنه کسی در میانه ی راه ملزم به شریعت و ولایت بشه و عروج پیدا کنه... برای عروج اصالت با پیوستن به ولایت و شریعت هست با چه زمان پیوستن نیست... نظر منه البته
سوال دوم رو مبسوط تر بفرمایید اگر ممکنه

۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۴:۰۸ آب‌گینه موسوی
متشکّرم بابتِ توضیحات، شرحِ نظر و حوصلهٔ حضرتِ عالی.
عرض کردم که آیا می‌توان از دلایلِ هدایتِ آن روستاییِ بی‌علم را در برابر آن دانشمند، حکمت و خواستِ الهی دانست و این که نعمتِ ولایت و دین به هر که داده نمی‌شود؟
پاسخ:
حالا بهتر متوجه منظور سوالتون شدم

راستش رو بخواید همین طوره که می فرمایید... نعمت ولایت اون هم ولایت محمدی و علوی به هر کسی داده نمیشه... اما تبیین  این مسئله به گونه ای که در دام جبر و مسائلی از این دست گرفتار نشیم بسیار شرح مبسوطی میطلبه...
اجمالا عرض میکنم فرمایش شما درسته اما تبیین این مسئله برای دیگران قدری دشواره... چون مقدمات زیادی لازمه...
۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۵:۰۶ آب‌گینه موسوی
بله.