دوشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۶، ۰۹:۲۵ ق.ظ
فرار یا مواجهه؟
شازده کوچولو: داری چکار میکنی؟
می خواره با لحنی غمزده گفت : مِی میزنم
شازده کوچولو: مِی میزنی که چی بشه؟
مِی خواره: که فراموش کنم
شازده کوچولو: چی رو فراموش کنی؟
مِی خواره: سر شکستگیم رو
شازده کوچولو: سر شکستگی از چی؟
مِی خواره: سرشکستگی از مِی خواره بودنم رو
استاد کتاب رو بست و گفت:
این قصه ی خیلی از ماها هست... خیلی از ماها رفتار اون مِی خواره رو داریم... منتها مِِی هامون متفاوته...
استاد میگفت:
چند روز پیش یکی از دوستانم برای تحقیقی رفت نزد عالِمی بزرگ... وقتی برگشت گفت: من فقط یک تفاوت با اون عالِم داشتم ، ازش پرسیدم: چه تفاوتی؟
گفت: اون عالِم، روز که میشه وارد کثرت روزش میشه تا خلوت شبش رو تفسیر و تشریح کنه و شب که میشه وارد خلوت شبش میشه تا ثمره ی کثرت روزش رو مشاهده کنه...
اما من از سنگینی و تهی بودن و کلافگیِ خلوتم به اشتغالات کثرت روزم، فرار میکنم (پناه میبرم) و از خستگی و فشار و پراکندگی کثرت روزم به خلوت شبم فرار میکنم (پناه میبرم)...
اون عالم همواره در حال مواجهه و بهره برداری از کثرت و خلوتش هست و من دائم در حال فرار از کثرت به خلوت و از خلوت به کثرت هستم
همونطور که اون مِی خواره دچار دور باطل شده... خیلی از ماها هم دچار دور باطلی شدیم که وقتی اولیای خدا به حال ما نگاه میکنن غمی عجیب وجودشون رو فرا میگیره
پ ن :
این مطلب بی ارتباط با مطلب قبل نیست... زمینه سازی ای هست برای ادامه مطلب قبل... هنوز حرف اصلی گفته نشده
۹۶/۰۶/۰۶
+ چند روز پیش؟ :)