ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۰۳:۵۵ ب.ظ

از علامتهای اصلی عقلانیت در انسان (2)

عموما اینطور هستیم که فکر میکنیم نقطه ی مقابل عبور چیه؟

یعنی معنایی که در مقابل معنای عبور قرار میگیره چیه؟...

توقف...

درسته؟

به نظر من درسته... اما در بحث ما که در مورد علائم اصلی عقلانیت هست... کلمه توقف کلمه دقیقی نیست...

چون تعقل کار انسان هست و انسان حقیقتی هست که هرگز نمیشه کلمه توقف رو براش استفاده کرد...

البته توقفِ نسبی رو میشه با مسامحه به انسان چسبوند...
مثلا بگیم شخصی در سیر کمال خودش دچار توقف شد... 
هر چند در این مسئله هم دقیق نگاه کنیم... توقفی وجود نداره... یا در حال قرب و نزدیک شدن به کمال شایسته ی انسانی هستیم یا در حال بُعد و دور شدن...
اگر حقیقی نگاه کنیم اصلا توقفی وجود نداره... یا داریم بالا میریم یا پایین...
خلاصه در حال طی طریقی هستیم...


خب دوباره میپرسم:
چه معنایی در مقابل معنای عبور قرار میگیره؟...

خسته تون نکنم یکی از علامتهای اصلی انسان عاقل اینه که اهل عبور هست...
اما قرار شد خیلی ساده مطرح کنیم طوری که یه آدم بی سواد هم بتونه منظور ما رو بفهمه...
انسان اهل عبور چه انسانی هست؟

کسانی که یه آشنایی مختصری با فلسفه و کلام دارن حتما این جمله رو زیاد شنیدن : تعرف الاشیاء باضدادها
یعنی اشیاء رو با مقابلشون یا با اضدادشون بشناسید...

سوال من اینه: اگر انسان اهل عبور نباشه اهل چی میشه؟
شنیدید میگن اگر حسینی نباشید یزیدی هستید؟... بین امام حسین (ع) و یزید نداریم...
اگر اهل عبور نباشیم اهل چی هستیم؟

اگر مقابل معنای عبور رو پیدا کنیم به همون معنای ساده میرسیم... که همه میتونیم درک کنیم که چقدر عاقل هستیم...
راستش رو بخواید سخته ادعا کنم : من میدونم اهل عبور چه آدمایی هستن... چون خودم رو اهل عبور نمیدونم...
اما مقابلش رو خوب درک میکنم...

روی معنای مقابلِ عبور فکر کنیم تا مطلب بعدی...
اگر نظراتی که نیاز به پاسخ داشت و نتونستم پاسخ بدم عذرخواهی میکنم...
شرایط و زمان کافی در اختیارم نبود...
بین پاسخ دادن و ادامه مطلب به نظرم صلاح بر نوشتن ادامه مطلب بود
۹۶/۰۶/۰۸
ن. .ا

نظرات  (۵)

✔ رکود و سکون هم شاید باشد.... 
پاسخ:
رکود و سکون نتیجه ی اون معنای مقابل عبور هست که میخوام بهش اشاره کنم
مثلا اگر نتیجه عبور که از ذاتیات عقل هست بشه عبودیت و قرب به حق متعال ، نتیجه ی اون معنای مقابل عبور میشه رکود و دور شدن از حق متعال
حالا چرا از واژه عبور استفاده کردین؟ 
به چه استنادی؟!
پاسخ:
انا لله و انا الیه راجعون
الیه راجعون یک حقیقت حتمی هست برای انسان... همونطور که انا لله یک حقیقت حتمی هست

به ما فرمودن: کل نفس ذائقة الموت
از طرفی هم فرمودن : موتوا قبل ان تموتوا

خودمونیش میشه : خودت نمیری میمیرانمت... اما عاقل خودش میمیره
موت چیه؟
مرگ از اون جهت که از قید عالم طبیعت خارج میشیم اسمش مرگه... اما از اون جهت که نسبت به عالم بالاتر (مثلا برزخ) درک ایجابی پیدا میکنیم "حی" شدن هست...
حتی بدکاران هم بعد از مرگ "حی" میشن... منتها حی شدنشون با عذاب همراه هست... یعنی اون عذاب نتیجه حی شدنشون هست... چون برخی از حجابهای عالم ماده برداشته میشه و صور ملکات ناخوش نفسانی خودشون رو مستقیما ادراک میکنن که عین عذاب هست...

خب کسی که اهل عبور نباشه چطور میتونه اهل رجعت اختیاری به سمت حق متعال که همون موتوا قبل ان تموتوا هست باشه؟
غیر از اینه که برای موت اختیاری یا به عبارتی حی شدن اختیاری باید پای رهوار داشت؟
پای رهوار چیه؟
البته عرض کردم تشخیص واقعی معنای عبور کار آسونی نیست... چون امثال من اهل عبور نیستیم ممکنه وقتی به کلمه ی عبور فکر میکنیم با معنای بی خیالی و بی تفاوتی اشتباه بگیریمش...
اگر بدونیم معنای مقابل عبور چیه به نظرم خیلی راحت تر میتونیم درک کنیم...

فرمودید به چه استنادی؟
میخوام عرض کنم تا انتهای مطلب صبر بفرمایید اگر به نظرتون درست بود شما بفرمایید به چه استنادی درست بوده؟
اگر اشتباه بوده ، بفرمایید به چه استنادی اشتباه بوده...
چون استناد من همین حرفها و بحثهایی هست که مینویسم... اگر با عقاید و دین شما هماهنگ بود بپذیرید و اگر نبود نپذیرید

فلسفه رو کجا خوندین؟!
پاسخ:
مهمه؟
فلسفه رو کجا خوندین؟!
مهم نیست
میخوام بدونم کلاسیک و دانشگاهی خوندین یا به طور مجزا و فردی خوندین
از کی شروع کردین
چجوری خوندین
سطح تون چی بوده
و...
شاید مهم نباشه اما سوالیه که جوابش رو لازم داشتم که پرسیدم
البته ما هم اجبار نکردیم پاسخ بدین همونطور که خودتون در پاسخ تون اینو متوجه شدین
موفق باشید
پاسخ:
اگر  برای مسئله خاصی که مدنظر خودتون هست میپرسید اگر بشناسمتون میتونم توی آدرس خودتون جواب بدم...
اما اونچه که میتونم عمومی بگم:
من فلسفه رو آکادمیک نخوندم... 
اما از پیش خود و صرفا با تکیه بر مطالعه و تحلیل شخصی و بدون استاد هم این مسیر رو نرفتم...
با کتب شهید مطهری شروع کردم... این کتب خیلی برام راهگشا بود... دریچه خوبی از فلسفه اسلامی برای من باز کرد... اما اغنائم نمیکرد...
کتب دیگر بزرگان فلسفه و عرفان عصر خودمون رو تحت نظر اساتیدی که اشتهار هم دارن شروع کردم...

اما معتقدم هنوز در الفبای فلسفه و عرفان و قرآن هستم... خیلی معتقد نیستم فلسفه رو میشناسم... در حال طی مسیر هستم...
رشته دانشگاهی ام هم ربطی به فلسفه و عرفان نداره... اما در دورران دانشجویی بیشتر با فلسفه غرب مشغول بودم