ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
يكشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۶:۱۰ ق.ظ

مشغول نشو ، رها باش

صدر نوشت: فرصت نکردم بخش های مهمتر رو برجسته و رنگی کنم مطلب آخر از مبحث علامت عقلانیت هست


ای برادر قصه چون پیمانه است

معنی اندر آن به سان دانه است


دانه معنی بگیرد مرد عقل

ننگرد پیمانه را گر گشت نقل


انسان عاقل اهل ذکر هست... ذکر به معنی یاد کردن حق... چه وقتی یاد حق میکنه؟

وقت نماز؟... وقت خلوت شب؟... توی اوغات فراغت؟

نه تنها در این اوقات.. بلکه در تمام اتفاقات روز و شب زندگیش...


برای عاقل تمام اتفاقات روز و شب، تمام پدیده های عالم طبیعت، قصه های حق هستن... و او با قوه عقل یافته:

ای برادر قصه چون پیمانه است

.

.

ننگرد پیمانه را گر گشت نقل

تمام پدیده های عالم خلقت آیات حق هستن... نشان های حق هستن... عاقل همواره از نشانه یا آیه به صاحب آیه عبور میکنه... عبور از ظاهر به باطن یا از پوسته به لُب ، ذات عقل هست... چون عقل ذاتا به دنبال اسرار و مغیبات هست... ذاتا عقل رو به سوی مبدا مخلوقات هست... این ذات عقل هست... لذا کسی که عقل رو در خودش بالفعل کرده باشه ، در تمام اتفاقات اهل عبور از طاهر به باطن و از پوسته با مغز و لُب میشه... و این رو عرض کنم وقتی انسان با پدیده ای یا اتفاقی روبرو میشه (هر چی باشه) تا اهل عبور نباشه و از ظاهر اون پدیده به باطن اون پدیده عبور نکنه رفتاری که به حسب مناسبات ظاهر از خودش نشون میده خیلی رفتار بی نقص و جامعی نیست...

برای همین کسانی که با اولیای خدا حشر و نشر دارن اغلب از رفتارهای اونها در مقابل اتفاقات و پدیده ها شگفت زده میشن... یه جورایی انگار غیر قابل پیش بینی هستن... انگار منتظر عکس العمل نویی هستید از اونها...

جالبه ملاصدرا هم اسم مهمترین کتابش رو گذاشته "اسفار..." کسی که در سفر هست همواره در حال عبور هست...


گفتیم به جای اینکه بحث فلسفی در مورد معنای عبور بکنیم سطح بحث رو عمومی تر بکنیم به مقابل معنای عبور بپردازیم... چون اغلب ماها اهل اون معنای مقابل عبور هستیم... لذا از اون طریق که ورود پیدا کنیم درک بهتری از وضع خودمون پیدا میکنیم و میزان بهرمندی خودمون از عقل رو بهتر می فهمیم



معنای مقابل معنای عبور : "مشغول شدن" هست... مشغول چیزی شدن غیر از پرداختن به اون چیز هست... عاقل مظهر این وصف حق میشه " یا من لا یشغله شان عن شان" 

عقل چون ذاتا اهل عبور هست ، ذاتا اهل مشغول شدن نیست...

یه بیت زیبایی هست که نمیدونم از کیه:

هر چه در این راه نشانت دهند

گر نستانی به از آنت دهند

اینجا نستاندن یعنی مشغول نشدن... بهرمند بشو اما مشغول نشو...

بهره حقیقی هر نعمتی در مشغول نشدن به اون نعمت هست... در عبور از اون نعمت هست... کلمه عبور دقیقا معنای ذکر رو داره...


همونقدر که عبور و ذکر آرامش و اطمینان قلبی میاره (الا بذکر الله تطنئن القلوب ) و جان انسان رو تازه میکنه مشغول شدن خستگی و افسردگی و بی حوصلگی و کلافگی میاره...

خیلی پیچیده اش نکنم اگر دیدی افسرده ای... اگر دیدی بی حوصله و کلافه ای... بدون هنوز به اون عقلانیت مد نطر قرآن نرسیدی.. به اون عقلانیت مد نطر عرفان نرسیدی...

یه نکته هم بگم : افسردگی با قبض خیلی فرق داره... همونقدر که سرعت با عجله فرق داره... وجود عاقل گاهی در قبض می افته... اما قبض غیر از افسردگی هست... تفاوت اصلی قبض با افسردگی اینه که قبض موجب سعه وجودی انسان و مقرب شدن به سوی حق متعال میشه اما افسردگی نتیجه جهالت ما و عاقل نبودن ما هست...


اکثر ماها مشغول هستیم... یکی مشغول کاسبی هست، یکی مشغول ربا خواری ، یکی مشغول تدریس و معلمی ، یکی مشغول وبلاگ نویسی و گروههای اجتماعی ، یکی مشغول فلسفه و کلام و عرفان خواندن ، یکی مشغول حفظ قرآن ، یکی مشغول عبادت ، یکی مشغول دزدی، یکی مشغول نعمت های مادی...

حفظ قرآن و عبادت و خیلی از مواردی که ذکر کردم خیلی خوبن... اما پرداختن به چیزی با مشغول شدن به چیزی خیلی فرق داره...

اگر دیدی بی حوصله ای و نیاز به تنوع و تازه شدن داری بدون جای عقل خالیه...

عاقل اهل تکرار نیست... بلکه اهل تردد هست... شما هر روز از فلان خیابون عبور میکنید اما هر روز چیزهای جدید میبینید به این میگیم تردد...

تکراری که در اون نوشدن وجود نداره ملال آوره... روح انسان نمی پذیره...


یاد فرمایش استاد بزرگوار خودمون افتادم: (ایشون خودشون مدرس فلسفه و عرفان هستن)

آقایی که داری فلسفه و عرفان میخونی... حواست جمع باشه همونطور که خودت فیلسوف و عارف میشی ، نفس اماره فیلسوف و عارف هم پیدا میکنی... مراقب نباشی یه وقت به خودت میای میبینی یه عمره که مشغولی.... این مشغولی رو هم خیلی با تاکید میفرمودن.

دیگران مشغول کاسبی یا کلاهبرداری و ... تو هم مشغول فلسفه و عرفان...


گاهی یه نعمتی بهمون داده میشه (همسر خوب ، یا فرزند خوب یا شغل خوب یا ماشین و خونه خوب و یا حتی دوست خوب و استاد خوب) ظرفیت نداریم... مشغولش میشیم... مشغول شدن همانا و دفن کردن عقل زیر گِل وهم و خیال همانا... حتی استاد خوب هم دوست نداره شاگرد مشغولش بشه... استاد الهی، شاگرد اهل عبور رو بیشتر دوست داره...

شکر نعمت یعنی مشغول نشدن به اون نعمت... یعنی عبور... و متذکر خدا شدن...

شکر خدا این مطلب هم به اتمام رسید... 


همیشه و مخصوصا این روزها نیازمند دعای شما هستم... دعا بفرمایید...

۹۶/۰۶/۱۲
ن. .ا

نظرات  (۱۲)

سلام
نمیدونم چرا دوست داشتم بگم الان بیدارم و به عنوان اولین نفر این پست رو خوندم:))

شما هم برای ما دعا بفرمایید
پاسخ:
سلام گمنام خودمون

این اوقات خیلی خوبه که آدم بیدار باشه... اصطلاحا به این ساعات میگن بین الطلوعین
دوستی داشتم که اصلا اهل اعتقادات و دین و اینها نبود... تقریبا میشه گفت لائیک بود

شبا بیدار بود و روزا میخوابید... خیلی هم سیگار میکشید
یه بار بهم گفت: یه وقتایی توی دمدمای صبح قبل از طلوع آفتاب خیلی همه چی خوبه...
انگار توی این ساعات انرژی مثبت زیادی وجود داره... نمیدونم چرا...
دقیق تر که ازش پرسیدم متوجه شدم همون اوقات سحر و بین الطلوعین منظورش هست...

حتما دعاگو هستم... 
یا علی
۱۲ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۴۳ دُچــــ ــــار
من وسطاشو خوندم و برام مفید بود :)

هر چه در این راه نشانت دهند

گر نستانی به از آنت دهند
پاسخ:
به به
برادر فیش نگار...

میگم نکته ای که توی تعریفهایی که ازت کردن مشهود بوده و اکثرا بهش اشاره کردن : شوخی کردنت بوده...
آدم شوخی هستی؟... یه قرار بذاریم همدیگه رو ببینیم... :)

اون بیت که بهش اشاره کردی خیلی معنای عمیقی داره


چه قدر سخته...


میشه مثال برا قبض بزنید؟
ممنون بابت توضیح اون افسردگی و خمودی و کلافگی  من خیلی درگیرشم.میدونستم از کمبود عقله اما اینطوری ریشه یابی نکرده بودم

ان شاءالله حاجت روا باشید
شما هم برا ما دعا کنید لطفا
پاسخ:
راستش مثالش شاید کافی نباشه اما:
مثلا حالی که انسان به وقت استغفار واقعی یا توبه حقیقی داره حال قبض هست
یا وقتی انسان مشاهده میکنه داره به انسانهای بی گناهی ظلم میشه و اونها بی دفاع موندن و غم وجودش رو میگیره این حال قبض هست...


✔ سلام و خداقوت ... در حد عقل نابالغ م ؛ استفهام ی ایجادشد...  ظاهرا عبوری موفق است که متضمن مرور (رفتن؛ گذشتن؛ گذر کردن) باشد .... فی الواقع باید بگذاریم تا بگذریم .... یاحق
پاسخ:
متضمن مرور باشد...
جالب بود... فکر میکنم معناش شبیه معنای تردد باشه...
موید باشید
سلام علیکم
خدا خیرتان دهد! مجموعه‌ی مطالب مفیدی بود و تذکرات بخش پایانی هم بسیار ارزشمند بود. ان شاء الله عامل باشیم! دعاگوییم و محتاج دعای خیرتان.
پاسخ:
سلام برادر

ان شا الله با ولایت اهل الله محشور باشید و ثابت قدم در راه ولایت
سلام

چقد سخته عمل کردن به این چیزایی که گفتین
من گیرم زیاده
برام دعا کنید
پاسخ:
سلام علیکم

سخته اما اگه با خدا باشیم آسون میشه...
خدا ان شا الله همه ما رو دغدغه مند راه خودش کنه...

گیر ما توی دغدغه مندیمونه... دغدغه مند راه حق اهل ذکر میشه...
حتما دعا میکنیم...

مشغول شدن همانا و دفن کردن عقل زیر گل وهم و خیال....

سلام
پس هر چی دردسره زیر این کم عقلیه...یا بهتر بگم: خیلی از دردسرها و مشکلاتمون با عاقل بودن حل میشه...

خدا بهتون برکت و وسعت بده،ممنون بابت این مطالب
پاسخ:
سلام علیکم
گاهی دچار اشتباه میشیم در تشخیص عقلانیت خودمون... مثلا حراف بودن رو نشانه عقل میدونیم... یا داشتن اطلاعات بالا (در هر زمینه ای) نشان عقل میدونیم...
باید دنبال نشانه های عقل بگردیم... نشانه های واقعی...
نشانه های واقعی عقل رو هر کسی باید در خودش جستجو کنه
اون بیت انتهاش یه تا؟ نداره
پاسخ:
سلام میوه ی کمیاب
فکر نکنم خوشتیپ
اگه منظورت :هر چه در این راه نشانت دهند هست به نظرم همینه که نوشتم
سلام
نه منظورم ته بیت بود
گر نستانی به از آنت دهند  تا کی تا کجا
ایراد منطقی داری
اینطوری باشه مقصد اونایی که خداست تمام نشدنیه پس نهایتا به چیزی جز بودن در مسیر نمی رسن و از همه چیز عبور می کنن
پاسخ:
سلام
عالی گفتی 
خط آخرت تکمله خوبی برای مطلبم بود
خدا حفظت کنه
خب عامو شاید یککی بگه اگه ته نداشته باشه و ما هم از لذت های توی مسیر عبور کنیم پس کیفش به چیه؟
پاسخ:
اگر لذتِ ترک لذت بدانی
دگر لذتها را لذت نخوانی عااامو

باید برای اون شخص روشن کرد که انسان ذاتا به ته هر چیزی برسه اون چیز براش بی ارزش میشه...
این ذات انسان هست که میگه تازه به تازه نو به نو

جلوه کند نگار من تازه به تازه نو به نو
دل برد از دیار من تازه به تازه نو به نو


مسئله به ته رسیدن راه نیست
مسئله به ته رسوندن لذت های مسیره
چه عیبی داره توی مسیر این لذت ها رو هم به ته رسوند
نه فقط یه چشمی بهش انداخت
خب چون این راه بینهایته این توجیه که اگه نستانی بهتر می دن غلط از آب در میاد چون تو از اون بهتره هیچ وقت توقف نداری
مثل اینه که همون مثال تاریکی و جواهر خودتون
البته اینجا لامپا روشنه :) و تو هی میگی خب جواهرات بهتری توی راه و فقط میری و میری
پاسخ:
من که توی متن توضیح دادم خوشتیپ
گفتم مشغول چیزی شدن با بهره مند شدن از اون چیز فرق داره
مثال میزنم
شما یه غذای بسیار لذیذ داری برای ناهار... حسابی هم گرسنه ات هست
بهره مند شدن در این شرایط به این معناست: غذا رو با آرامش و طمانینه بخوری... تا لذیذ بودنش رو خوب بچشی... حالا این لذت اگر توامان با عقل باشه فقط حسی هم نیست و مسئله شکر هم مطرح میشه... و قبل از سیر شدن دست از غذا بکشی

مشغول شدن در این مثال مثل این میمونه که اونقدر بخوری که آخرش بگی وای خدایا چقدر خوشمزه بود... دارم میترکم بس که خوردم...

من اشاره کردم گر نستانی به معنای مشغول نشدن هست... نه بهرمند نشدن...
یه بار دیگه متن رو بخون عاااامو

نکته دیگه هم بگم:
ما یه سیر طولی داریم یه سیر عرضی
ما در ادبیات دینی به دنبال سیر طولی هستیم... همون سیر الیه راجعون
بعد شما فرض کن عالم ماده یه لذتهایی داره شما هم بخوای این لذتها رو تا ته اش بری 
مثلا میرید وضع مالی تون خوب میشه یا ماشین خوب میخرید... بعد میگید یه خونه خوب هم بخرم... بعد میگید حالا خوبه سه تا خونه بخرم...
بعد از اون میگید خوبه اون سه تا خونه رو بفروشم یه پاساژ تو فلان جای شهر بسازم
بعد میگید خوبه پاساژ رو وسعت بدم
بعد میگید خوبه یه سفر هم...
کسی که در رسیدن به اینها نیتی جز میل شخصی نداره این انسان در لذات عالم ماده دچار سیر عرضی شده...
و از سیر طولی جا مونده...
ما در سیر طولی به کسی نمیگیم بهرمند نشو بلکه میگیم مشغول نشو
پس اون مثال ظرف سیبی که میزبان جلوت میگیره رو بگو نزنن:)
شنیدی که حتما
تا وقتی سیبو میدی یکی دیگه ظرفه جلوت می مونه:)
پاسخ:
نشنیدم سلام
اره این مثال ناقصه