ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
سه شنبه, ۱۲ مهر ۱۴۰۱، ۰۲:۳۰ ق.ظ

بی برکت نکنی کارمون رو!!

من روشی توی کارم دارم که حتی بچه مذهبی ها هم خیلی جاها درک نمیکنن...

میان توی مجموعه ما رشد میکنن، وقتی حسابی قوی شدن به علت اصلی قوی شدنشون پی نمیبرن... و متاسفانه مغرور میشن و به مرور از مجموعه ما حذف میشن...

مجموعه ما نسبت به مجموعه های هم تراز خودش، پول کمتری به نیروها میده اما بیشتر جذب مجموعه مون میشن... چرا؟

چون میگن مجموعه های دیگه جای پیشرفت نیست اما مجموعه ما توش رشد نیروها محسوسه...

اما اغلب متوجه نمیشن علت رشد چیه...

و آخرش میگن از هنر و همت خودمون بوده...

نه که نباشه هاااا... اما مولفه اصلیش نیست...

حتی منم خیلی روش آموزشی خاصی ندارم... به صورت محسوس، چیز دندون گیری هم یادشون نمیدم...

لذا میگن مدیر مجموعه هم چیز خاصی یادمون نداد... از استعداد خودمون بوده...

اما واقعیتش اون استعدادی که ازش حرف میزنن، ۹۰ درصد هم صنف های ما دارن... اصلا جای فخر و مباهات نیست...

من شش تا کار انجام میدم و اونها یه کار، و نتیجه میشه رشد

کار اول من: بهشون اعتماد به نفس میدم

کار دومم: بهشون فضای کار تخصصی تر میدم

کار سومم: ضعفی در کارشون باشه خیلی دوستانه اما با صراحت و قاطعیت میگم

کار چهارمم: کار خوبی انجام بدن تاییدشون میکنم و میگم به فکر خودمم نرسید همچین کاری که کردی و ازت یاد گرفتم

کار پنجمم: نیروهایی که ارتباط بیشتر و سالمی با هم دارن رو کنار هم قرار میدم تا با هم ، هم افزایی بکنن...

کار ششمم: حرف آخر رو من میزنم، ولو اون حرف تکرار نظر یکی از نیروهام باشه...

و در مقابل اونها فقط باید از خودشون انگیزه برای رشد و پیشرفت نشون بدن...

وقتی به اکثرشون میگم علت اینکه رشد کردید این بوده که بهتون فضای کار داده شد بهتون اعتماد به نفس داده شد و در صورت کار درست تایید و در صورت کار اشتباه تصحیح شدید، انگار داری تحقیرشون میکنی...

و انگار از یه جایی به بعد خیلی ها دنبال این میرن که اثبات کنن من بهتر از بقیه ام، و این دقیقا نقطه ی آغاز سقوط و به مرور حذف از مجموعه ما هست...

 

استاد به من گفتن روز آخری که خواستی بری، فوت کوزه گریت رو بهشون هدیه بده...

هر چی فکر میکنم میبینم انتقال این تجربه و این رویه همچین کار ساده ای هم نیست...

توی کار ما خیلی پیش میاد که نیرو کاری انجام میده که خودت هم بلد نبودی، وقتی اون کار مهم رو انجام داد بهتره تشویقش کنی و بگی ازش یاد گرفتی...

این خیلی به اون نیرو انگیزه میده و حالش رو خوب میکنه... اما غالبا وقتی نیرو کار جدید و درستی انجام میده با صداقت باهاش برخورد نمیشه...

 

وقتی میتونیم یه مجموعه ای رو رشد بدیم که نگران جایگاهمون توی اون مجموعه نباشیم...و من نگران نبودم... فقط همین...

 

اندازه ی یه کوه دلم گرفت وقتی دیشب دوست مذهبی و ولایی ام بابت کاری که بعد از یه ماه هم افزایی دو نفره مون (زیبایی شناسی من و توان تکنیکی و اجرایی اون) به نتیجه حدود ۸۰ درصدی رسید ازم خواست بابت انجام اون کارها پاداشی براش در نظر بگیرم...

اولش بهش گفتم اینکه یه ماه پیش نمیتونستی این کار رو انجام بدی اما الان میتونی، پاداش خوبی نیست؟!

تو میدونی ارزش این توانمندی توی بازار چقدره!! پس پاداش اصلی رو دریافت کردی..

گفت آره خیلی ارزش داره ولی الان من کاری رو میتونم انجام بدم که بقیه نمی تونن... باید فرقی باشه...

گفتم اشکالی نداره... برات پاداش در نظر میگیرم... به شرطی که بخش تکنیکی و نرم افزاریش رو کاملا بهم انتقال بدی...

گفت: همه اش رو بهت میگم ولی میشه خواهش کنم به کسی یاد ندی؟!! آخه تو خیلی راحت همه چیز رو در اختیار همه قرار میدی...

دلم از حرفش گرفت... من توی این مدت یه ماهه ۸۰ درصد مسائل نرم افزاریش رو یاد گرفتم و بقیه اش رو هم میتونم با درگیر شدن با اون نرم افزار یاد بگیرم... اما میخواستم متعاونانه تموم بشه...

فقط بهش گفتم: مراقب باش کارمون رو بی برکت نکنی...



یکی از نیرو های دفترم که چهل و یکی دو سال سن دلشت و یه بچه اول دبستانی داشت

کلی انرژی مثبت ازش میگرفتم، دو شب پیش سکته قلبی کرد و وفات کرد...

خدا رحمتش کنه...

حالم یه جوریه از رفتنش... کاملا حالش خوب بود... ناگهانی بود وفاتش...

برای دل بچه اش دعا کنید... و حال خودش در اون عالم...



اتفاقات اخیر کشور موجب شد بیشتر متوجه مسئولیت خودمون بشم

امروز رسانه ها هیچ ابایی از مسخ و سلب قدرت اختیار مردم ندارن و ذاتا تسلط رسانه بر مردم موجب افتادن مردم در دام دیکتاتوری نرم میشه...

بر هر اهل درکی لازمه متوجه خطر اجتماعی و سیاسی رسانه باشه و از طریق خود رسانه تلاش کنه تا فراگیری رسانه موجب سلب و مسخ قدرت اختیار عموم مردم نشه

و این ممکن نیست جز از طریق پای کار آمدن اهالی هنر...

هنرمندان با بصیرت و اهل تشخیص و تمیز...

 

یه نصیحت به خودم:

نکته ها چون تیغ پولاد است تیز

گر نداری تو سپر وا پس گریز

۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۰۱ ، ۰۲:۳۰
ن. .ا
چهارشنبه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ۰۶:۳۷ ق.ظ

به اربعین ایمان داری؟!!

توی این بین الطلوعین سنگینی دلم رو تاب نیاوردم، میدونم اگر توی وبلاگ ننویسم توی توی هیچ کدوم از فجازی های دیگه نخواهم نوشت، البته فعالیت میکنم اما بعیده خودم بنویسم...

به نظرم اینجا اولین و آخرین فضایی هست که خودم بی واسطه مینویسم اما خب شروع کردیم به یه سری فعالیت های گروهی با آدمایی که ترسو نیستن و خوشبین هستن و امیدوار

کل فیلترینگ من برای جمع کردن افراد در فضای واقعی همین سه فاکتور بود تا عقلمون رو روی هم بذاریم و کار موثری بکنیم... در چه زمینه ای؟...بماند برای وقتی که کمی از کارمون جلو رفت... بعدش ان شاالله بتونم بیام و کمی در موردش بنویسم...

 

و اما اربعین...

امسال تصمیم درستی گرفتم برای نرفتن...

خانمم عملی داشت که نمیشد در زمان مهر و مدرسه بچه انجام داد، به نظرم با مقاومتی که پسرم به مدرسه رفتن داره اگر اول مهر مامانش هم روی تخت میبود دیگه فاجعه میشد...

لذا اخر مرداد عمل کرد و دو تا سه هفته بعد از عمل به خاطر اثرات بیهوشی و محدودیت ها حسابی کلافه بود و تلخ...

از همه شاکی بود... از من... بچه ها.... زمانه... 

اما تقریبا عبور کردیم... الان روحیه اش خیلی عالیه...

حالا با هم میشینیم غبطه میخوریم به اربعین رفته ها...

بهش گفتم به نیروهای دفترم گفتم گفتم هر کی بره اربعین کمک هزینه خوبی بهشون میدم...

دو نفر رفتن... اینقدر به هر کدوم پول دادم... به نیت خودم و تو...

گفت برای اربعین کار خوبی کردی... اما همیشه اینجوری بذل و بخشش نکن...

گفتم کاش همون قدر که تو فکر میکنی اهل بذل و بخشش بودم...

از خودم راضی نیستم... فکر نمیکردم اینقدر حسابکر باشم...

گفت چطور؟

گفتم فلان نیروی دفترم فرزند دومش تو راهه... اکثر اوقات هم خودش مریض میشه و بیمارستانه... برای همین پروژه های کمتری میتونه انجام بده... و درآمد کمی داره... اما من نهایتا به خاطر شرایط تاهل و فرزنداش یه تومن اضافه تر بهش دادم... 

یه نیروی دیگه ام که ۶ ماه پیش عروسیش بوده، تازه فهمیده خانمش سرطان داره...

دو ماه بود هفته ای یه بار، و دوبار مرخصی بود میکفت خانمم مریضه... حالا تازه دکترا فهمیدن سرطان داره...

میگه ماهی سه تا آمپول باید بزنه، قیمت هر آمپول ۱.۵ میلیونه...

با این نیرو باید چکار کنم؟

هیچ کاری از من برنمیاد به نظرم...

میبینی؟!!

من اونقدرا هم که تو فکر میکنی اهل بذل و بخشش نیستم

چرا نیستم؟!!

کی اینقد بد شدم؟!!!

گفت: تو وظیفه نداری بیش از تعهداتی که تو دفتر بهشون دادی کاری براشون بکنی...

یه وقت ور نداری پول آمپول های خانمش رو بهش بدی!!!

خندیدم و گفتم: نگران نباش، هنوز اینقد مرد نشدم که بدم... 

بعد برای اینکه بحث رو عوض کنم میگم: بذار از دفترم اخراجش نکنم به خاطر مرخصی های مکرر و اضافه بر سازمانش... پول آمپول پیشکش... خدا رو شکر وضع مالی بابای خودش و پدر خانمش خوبه... 

کلا یه حدیث نفسی بیش نبود...

 

اما دلم قرار نمیگیره...

پول دادن به زوار اربعین خوبه اما خب...

دل رو باید آرومش کرد...



دوستم میگفت چرا فلان کار رو شروع نمیکنیم؟! 

پیشنهادت خیلی خوب بود...

جلسات رو کی شروع میکنیم؟!

گفتم همین فردا هم میتونم دور هم بشینیم... اما به ایمان خودم شک دارم...

میترسم یه هیجان باشه...

ادامه دادن و استمرار کاری که گفتم نیاز داره به این کار ایمان داشته باشیم...

گفت یعنی چی؟!

گفتم دوست داری در معرفی اربعین به جهان کار موثر بکنی؟!!

گفت: از خدامه... چه کاری بکنم؟!!

گفتم به اربعین ایمان داشته باش... بعدش خود امام حسین میگن چکار کنی...

ایمان داری؟!!!

گفت ایمان چیه؟! من فقط اربعین رو دوست دارم...

گفتم ایمان همون آتش برافروخته ای هست که با هیچ باد و طوفانی خاموش نمیشه و فقط برافروخته تر میشه...

من برای شروع جلسات و برنامه هایی که با اعضا ریختیم درگیر این ایمان هستم...

خبر از درون شماها ندارم... اما در خودم هر چی بررسی میکنم میبینم هر چند خیلی مایلم و از همه شما شائق ترم اما ایمانم به راهی که پیشنهاد دادم و شما اینقدر دوست داشتین برام مشخص نیست...

به لطف خدا شروع میکنیم اما بدون اگر استمرار پیدا نکرد گیر کار همون ایمان نداشته ی من بود...

خدایا یک پر کاه در مقابل یک نسیم هم نمیتونه مقاومت بکنه چه برسه در مقابل باد صرصر و طوفان...

سبکم چون پر کاه... وزنم باشید...

 

۳ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۰۱ ، ۰۶:۳۷
ن. .ا
چهارشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۰۷ ق.ظ

حکومت مستضعفان

حکومتی که بعد از ظهور شکل میگیره حکومت و حاکمیت مستضعفان هست.


مستضعف ، انسانِ عوامِ ضعیف نیست... 


مستضعف انسان بسیار توانمند و عالمی هست که به ضعف کشیده شده... ضعیف شمرده شده... به زاویه رانده شده...

الیوم امام مستضعفین،حضرت بقیةالله بیش از همه به ضعف کشیده شده...

حکومت مستضعفین به معنای حکومت عوام و فقرای مادی بیسواد نیست...

بلکه حکومت و حاکمیت کسانی هست که اقیانوس علم و معرفتن اما جهل اجتماع اونها رو به زاویه رونده...

مستضعف رو در لغت نامه دهخدا جستجو کنید... مطلقا انسان ضعیف منظور نیست... بلکه انسانهای توانمندِ به ضعف کشیده شده منظور هستن


ماه فروزنده چون پنهان شود

شب پره بازیگر میدان شود

موافقین ۱۴ مخالفین ۱ ۲۳ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۰۷
ن. .ا
سه شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۳۴ ق.ظ

نعمت و مراقبه

روحانی جوانی (حدودا 35 ساله) در دانشگاه در نهاد رهبری داشتیم
ایشون خیلی خوش برخورد بودن... مثلا برای من اینطور بود که اغلب وقتی منو توی محیط دانشگاه میدید دست میداد (دستها رو میفشرد... کاری که من خیلی دوست دارم) آغوش باز میکرد... خودش رو به من میچسبوند... بهم میگفت بیا بریم یه چایی با هم بخوریم... یا اگر چیزی دستش بود حتما ازم میخواست ازش قبول کنم و بخورم...
خیلی خاص بود... البته با همه اینقدر گرم نمی گرفت...
از قضا ایشون بسیار زیبا بودن... طوری که توی دانشگاه معروف بودن به یوزارسیف...

الان که نگاه میکنم به ایشون با خودم میگم چقدر کار این بنده خدا توی اون دانشگاه هنر با اون وضع روابط سخت بود... چون چهره زیباش موجب میشد دخترها هم خیلی بهش توجه کنن... میدیدم...
ولی واقعا جوان پاکی بود... خیلی دوست دارم ببینمش... اما گویا از اون دانشگاه رفته...

چقدر برخی از نعمات برای برخی ها موجب مراقبه ی شدید میشه... ذره ای از اون لبخندها و خوش خلقی رو اگر با خیلی از اون خانمها داشت فکر کنم نصف خانمهای دانشکده عاشقش میشدن... واقعا برخی نعمات برای بعضیها چقدر مراقبه شدید رو میطلبه...
اگر مثل منی یه مقدار با خانمها گرم میگرفتم شاید اتفاقی نمی افتاد اما ایشون خیلی می بایست مراقبه کنن... تازه ذاتا انسان خوش خلق و خوش مشربی هم بودن... و می بایستی محل رجوع بسیاری از خانمها هم باشن طبق مسئولیتشون...

ما هم نعماتی بهمون داده شده... چقدر نعمات برامون مراقبه آوردن؟!!!
جز شرمندگی چیزی ندارم... 
۱۲ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۷ ، ۱۰:۳۴
ن. .ا
پنجشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۳۷ ب.ظ

طلب امت و طوع امام

منبع این داستان رو نمیدونم اما چون پای منبر بزرگواری شنیدم و به حساسیت ایشان رو سند داشتن سخن آگاهم داستان رو نقل میکنم... البته نقل به مضمون...


یکی از اعراب در دوران غربت پیغمبر (گویا 13 سال مکه بوده) خدمت و کمکی به پیامبر کردن... بعد از اینکه پیامبر به قدرت و حکومت رسیدن اومدن نزد آقا و عرضه داشتن: من اون موقع به شما خدمتی کردم... حالا که شما به قدرت رسیدید چگونه برایم جبران میکنید؟

آقا فرمودن: شما یک حاجت مستجاب پیش من دارید... هر چه باشه من خدمت شما تقدیم میکنم...

اون عرب مهلتی خواست تا فکر کند و بعد عرض حاجت کنه...

بعد از فکر کردن برگشت و عرضه داشت: آقا من میخوام در اون دنیا همنشین شما باشم

آقا نگاهشون کردن و فرمودن: خودت به این نتیجه رسیدی ؟

اون عرب عرضه داشتن: بله...

پیامبر (ص) فرمودن : باشه فقط باید کمکم بکنی... و دستورالعملی به ایشون دادن...


یک نکته اساسی در این داستان وجود داره

برای من عجیب بود که چطور میشه یک اعرابی ولو پاک با یک صاحب عصمت اون هم خاتم الانبیای دارای مقام ختمیت در آخرت همنشین بشه... آخه باید کشش اون مقام آقای ما رو داشته باشه یا نه؟

همینطور بی حساب و کتاب که نمیشه...

نمیشه که بگیم ما از سیمی که ظرفیت عبور دادن 50 وات برق رو داره 500 وات برق عبور میدیم ان شا الله مشکلی پیش نمیاد... خب این حرف اساس نداره... اون ان شا الله هم یک ان شا الله وهمی هست... لذا اینکه پیامبر به ایشون فرمودن باید کمکم کنی و دستورالعمل دادن یعنی تلاش کردن تا براشون ظرفیت سازی بکنن تا اون عرب بتونه ظرفیت همنشینی رو پیدا کنه...


اما نکته اش:

پیامبر از ایشون سوال کردن آیا خودت به این نتیجه رسیدی؟ یا خواست خودت بود؟

یعنی آیا این مطالبه از درون خودت جوشید؟

همش همینه بزرگواران... مهم طلبی هست که از درونمون بجوشه... اون طلب چقدر عمق و ریشه داره؟... تا حالا به طلب درونمون فکر کردیم؟... چقدر محکش زدیم؟... چقدرش وهم و خیال پردازی هست... چقدرش حقیقی؟

اگر طلبی صادقانه برای تعالی داشته باشیم که در اون طلب مستحکم و راسخ باشیم محاله تلاش بکنیم و بهش نرسیم... تمام عالم مامورن تا ما رو به طلب های صادقانه مون برسونن...


ببینیم طلبمون در سیر صعود تا کجاست؟... خوبه خلوتی داشته باشیم و تا طلب صادقانه مون رو تشخیص بدیم... کوفیان هم امام حسین (ع) رو طلب کرده بودن با دلهاشون هم طلب کردن اما صادقانه و عمیق نبود... شد آنچه شد


خوبه امشب ببینیم طلب صادقانه قلبمون چیه: خوش فرمودن اون بزرگوار : "هر چیز که در جستن آنی، آنی"

اگر یک عرب ساده هم باشیم اما طلب صادقانه مون همنشینی با پیامبر باشه تمام نظام تکوین مامور میشه تا ما رو برسونه... اتفاقات و سختی های مسیر همه معد هستن برای اون وصول... اصل طلب ما هست...


قدر نوشت:

وقتی ریختن در خونه مولامون امام علی علیه سلام برای اینکه آقاجانمون حکومتشون رو بدست بگیرن... آقا نگاهی به طلبهای صادقانه درونشون انداختن و فرمودن: اگر حضور انبوه شما و عهدی که خدا از ما گرفته نبود افسار خلافت رو روی دوشش مینداختم تا هر کجا خواست بره...(نقل به مضمون)

از این فرمایش آقا اینطور برداشت میکنم که آقا "طوع" نداشتن برای خلیفه شدن برای مردمی که "طلب" تعالی ندارن... و صرفا بر اساس اتمام حجت پذیرفتن... لذا حکومتشان چند سالی بیشتر دوام نداشت...

ما در دعای فرج میخوانیم "حتی تسکنه ارضک طوعا" این (طوع= رغبت) رو هم میشه به امام مرتبط کرد هم به امت...

امام وقتی طوع داره افسار حکومت بر ما رو به دستش بگیره که "طلب درونی" ما طلب کوتاه و پستی نباشه...

راستی طلبمون چیه؟... چرا منتظر ظهور هستیم؟... از آقا چی میخوایم؟...

چه خوش فرمود امام جان ما حضرت علی (ع) : خدا رحمت کند کسی رو که میدونه از کجا اومده و در کجا هست و به کجا میره (بازم نقل به مضمون :( _ "دیگه منو با همین نقص حافظه بپذیرید")

در واقع "طوع" امام برای اسکان در ارض به "طلب های صادقانه درون ما" برمیگرده...

برای تعالی طلب درون خودمون و تمام مردم مون امشب دعا کنیم...

۲۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۳۷
ن. .ا
پنجشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۵۶ ق.ظ

خطبه سُکر آور

راستش اصلا ناراحت نیستم که بگم نهج البلاغه رو اون هم فقط خطبه توحیدی (خطبه اول) رو حدود هفت سال پیش خوندم... راستش میخواستم خطب بعدی رو هم بخونم اما اونقدر این خطبه برام سکر آور بود که دوست داشتم برای سالها غرق این خطبه بشم تا...

شاید ظرفم خیلی کوچیک بود (باید گفت ظرف ما در مقابل ظرف حضرت امیر عدم است در برابر وجود) اما هفت ساله در حیرت این خطبه حضرت امیر علیه سلام هستم... تمام عرفای ما با اون وسعت نظرشون در توحید باید بیان اینجا خیمه بزنن... و البته بی راه نیست اگر بگم لاجرم اون حرفهای رفیع رو در باب توحید از دل همچین کلامهای نورانی ای بیرون کشیدن و خوشه چینی کردن...

شاید اگر از قبل از خوندن این خطبه غرق نگاه توحیدی عرفای اصیل اسلامی نبودم شکوه  و عظمت نگاه توحیدی حضرت امیر اینقدر برام جلوه نداشت... من هفت ساله در این خطبه موندم... من فقط خطبه توحیدی حضرت امیر علیه سلام رو خوندم... بقیه رو... نمیدونم فکر کنم نخوندم... البته چرا روخوانی کردم اما...

من هنوز در خطبه توحیدی بسر میبرم...

من هفت سال پیش... توی ماه رمضان... در پادگان ارتش در شهر شیراز... در کتابخانه پادگان... عظمت این خطبه برام جلوه کرد... دوست دارم در ماه رمضان امسال دوباره دست به دامن حضرت امیر بشم تا درک بیشتری از این خطبه نصیبم کنه...




خدایا تو خود شاهدی این خطبه چه دلی از من برد... اما...

به لاک پشت گفتن به کجا میروی؟

گفت به چین و ماچین...

گفتن: با این راه و روش تو؟

خدایا توقعمون زیاده... چون 14 معصوم داریم... چون اولیا الله ی داریم که حقیقتا در مسیر این معصومین هستن... چون شما خدای این پاکان هستید...

میشه طمع نکرد؟...



کاش میشد توی این ماه به جای نوشتن فقط بخونم و بشنوم و بخواهم و نگاه کنم و سکوت کنم...
۳ نظر ۲۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۵۶
ن. .ا
سه شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۸:۴۶ ق.ظ

توجه در نماز

توجه ما در نماز وقتی الهی میشه و به سمت الله میشه که توجهات ما در کل روز ما الهی بشه...

در واقع نوع توجهات ما در نماز انعکاسی هست از نوع توجهات ما در طول روز

توجهات در روزمره و اتفاقات و مشاهدات روزمره چطور باید الهی بشه؟

بد نیست روش فکر بشه... سوال بسیار جدی ای هست...



فقط این رو میدونم کسانی که در حین نماز به خودشون تکلف بار میکنن و در ذهنشون جنگی دارن برای اینکه توجه شون به سمت خدا بره بهره کافی از عقل ندارن... دچار اوهام هستن...


سیاسی نوشت:
گاهی فکر میکنم یکی از مشقات اولیای الهی برای هدایت مردم این هست که بهشون بفهمونن:
همون قدر که ما برای اختیار شما احترام قائلیم شما هم برای اختیار خودتون احترام قائل باشید مختار یکی از اسماء الله هست... در وجود خودتون تعطیلش نکنید... تعطیل کنید تعطیل میشید...

عموم مردم (ناس)، وهما میل به دیکتاتوری دارن در عرصه حکومت، یعنی میگن هر جوری خواستی از پیش خودت تصمیم بگیر... هر غلطی خواستی بکنی بکن اما... 
اما یک شرط دارن... دنیای ما رو تامین کن... بعد برای خودت هر دیکتاتوری ای میخوای راه بنداز...
با خرد شدن عزت کنار میان... با تحقییر محترمانه ناموس کنار میان... با بی شرفی هم کنار میان... به شرطی که دنیاشون به خطر نیفته...
مثل غربی ها... دنیاشون تا حدودی تامین هست... اون مابقی براشون مهم نیست... لذا با دیکتاتوری آراسته شده (دموکراسی غربی) کنار میان... 
نکنه مردم ما هم به همین سمت برن...

مادربزرگی داشتم که تقریبا ده دوازده سال پیش به رحمت اله رفتن...
ایشون هر وقت میخواست بگه فلانی خیلی اهل تزویر و مردم فریبه میگفت:
نمیدونید فلانی چه دموکراتیه!!!...
در بینشون دموکرات فحش بود...
یعنی قربون شعور و بصیرتشون...

۱۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۸:۴۶
ن. .ا
يكشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۱۸ ق.ظ

چالش حجاب

به نظر من یکی از اشتباهات جمهوری اسلامی در مسئله حجاب این بوده که پای منابر و تریبونها ، مسئله حجاب رو گره زدن به اسلام و دینداری ... اشتباشت آقا... مگه چند تا آیه و روایت در مورد حجاب داریم؟ 

مثل این میمونه که بگیم چون اسلام نظافت و طهارت رو تایید و تاکید کرد ما حمام میریم... یعنی اگر در یک کشور غیر اسلامی بودیم حموم نمیرفتیم؟ یا مثلا کسی که حموم میره خیلی دینداره؟ خب بابا نفع دنیاش توی نظافت هست... این چه حرفیه؟... حتما برای حموم رفتنش میخواد سر خدا منت هم بذاره!!!... مثلا بگه خدایا من میتونستم الان بخوابم ولی رفتم حموم ها...دیدی ؟...

مسخره نیست؟!!!

واقع اینه که مسئله حجاب یه مسئله کاملا معقوله... اون هم حداقل عقل برای درکش کافیه... خب معلومه که دین از هر چیز معقولی حمایت میکنه... و اونقدر نفع و مزیتهای  حجاب واضح هست که نیازی نیست شما در حد وحی!!!! براش هزینه کنید...

به نظرم بهتر بود بحث پوشش بیشتر از منظر روانشناختی و جامعه شناختی و منطقی و حتی در حوزه علوم تجربی مطرح میشد... و گفته میشد دین هم این دیدگاه رو میپذیره...

دیشب این بحث رو با خانمم داشتیم... 

گفتم مسئله حجاب با حداقل عقل قابل درکه... جمهوری اسلامی میبایست در این حوزه جوری ورود پیدا میکرد که درک حجاب کاملا به حداقل عقل انسان وابسته میشد نه دینداری انسان... با گره زدن حجاب به دینداری و ارزش های اسلامی خیلی کلاس دینداری رو پایین میاریم...

خانمم گفت: خب اروپایی ها که بی عقل نیستن... ولی حجاب ندارن... اونا به خاطر عقایدشون اینطوری ان...

گفتم: بی عقل نیستن اما چرا نمیخوایم بپذیریم مستضعف فکری هستن؟ گفتم بسیاری از محسناتی که از اروپایی ها برمیشمرن نشان از استضعاف فکریشون داره نه یک حُسن فرهنگی... 

به نظرت رسانه ها در مورد غربی ها برای ما اغواگری نکردن؟

گفت: مثلا چی؟

گفتم: استادی داشتیم که از نوجوانی انگلیس زندگی میکرد... میگفت توی اماکن عمومی اینها بوی آزار دهنده مدفوع به مشام میرسه... و اروپایی ها از عطر استفاده میکنن تا بوی مدفوعشون پوشانده بشه... اما ماها استفاده میکنیم تا از بوی خوشش لذت ببریم... میگفت چون اینها برای طهارتشون از آب استفاده نمیکنن در جاهایی مثل اتوبوس ها این بوی بد به مشام میرسه... واقعا عقلشون نمیرسه با تطهییر با آب خودشون رو از این عذاب رها کنن...

یا مثلا قانون پذیریشون از روی با فرهنگ بودن نیست... چه جوری بگم... عُرضه و خلاقیت دور زدن قانون رو ندارن... برای همین صهیونیستا راحت اینها رو توی چنگ خودشون گرفتن...

حتی در مورد پیشرفتهای علمی شون هم حرف دارم... اولا که بسیاری از این پیشرفتها سرقت علمی بوده ثانیا اون بخشش که دست خودشون بوده دلیل بر عقلانیتشون نیست... بسیار راحت قابل اثباته...

اینها همه نشان از استضعاف فکری داره... ضعیف العقل هستن... برای همین متوجه نفع حجاب نمیشن... در بینشون یه سری ها که رشد عقلی دارن اهل حجاب میشن...

اصلا مسئله حجاب حتی به نفع مسائل جنسی مردان و زنان هست... اینها رو باید از نگاه رونشناسی تبیین کنن... یعنی انسان عاقل برای اینکه در زندگی دنیایی اش حظ جنسی تمام و کاملی ببره باید بره سمت پذیرش و تقید مسئله حجاب... حظ جنسی از زندگی های زناشویی حذف بشه یا تقلیل پیدا کنه اون زندگی ثمر نخواهد داشت... چرا روانشناسا نیومدن رابطه حجاب رو با حظ جنسی مطرح کنن؟... چرا آسیب شناسی نکردن که یکی از دلایل فروپاشی خانواده در غرب عدم یا تقلیل حظ جنسی از همسر بوده؟... و علت تقلیل حظ جنسی مسئله بی حجابی بوده...

البته این یکی از چالش ها و اشتباهات جمهوری اسلامی در زمینه حجاب بوده... بی حجابی عوامل موثر دیگری هم داره که باید بهش پرداخته بشه...



علت اینکه در بسیاری از مطالبم روی مسئله عقلانیت تاکید دارم برای اینه که بسیاری از ارزشها و محسنات رو اصلا لازم نیست هزینه ای در حد "وحی" بکنیم... یعنی اگر عقل رو درست بشناسیم و به سمتش بریم تازه اهل دغدغه میشیم در مورد حقیقت تنزلات وحی... تازه اهل دغدغه میشیم در مورد حقیقت ظهور...
اکثرهم لا یعقلون جدیه... خیلی جدی...
مخاطب اولم، خودم هستم... بی تعارف
۲۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۱۸
ن. .ا
دوشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۲۷ ق.ظ

ارتباط

خیلی دوست دارم این مطلب رو بیشتر بسط بدم و حسابی مفصل بنویسم اما... بهتره کوتاه بنویسم:


به گمونم پیامبر فرمودن: "یک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت بهتر است"

الان نمی خوام روی این بحث کنم که منظور چه تفکری هست؟... 

میخوام روی این وجه تفکر تاکید کنم که تفکر " گفتگو وارتباط با خود هست"

یعنی پیامبر فرمودن اگر شما با خودت یک ساعت ارتباط درستی داشته باشید برای شما از هفتاد سال عبادت بهتر هست...


گاهی جذابیتی که در ارتباط با دیگران وجود داره (بیشتر جذابیت وهمی و خیالی داره) ما رو از جذابیت و نفع ارتباط با خود غافل میکنه... مثل شیرینی خوردنی که جای غذا خوردن رو بگیره... شیرینی نیاز بدن رو تامین نمیکنه اما اشتهای آدم رو کور میکنه... و شما رو نسبت به غذا بی میل میکنه...


در دنیای ارتباطات به خاطر عدم هوشیاری اکثر مردم، مزاجها بهم خورده هست... اکثرا خلوتی براشون نمونده... تا بخوان با خودشون گفتگویی و ارتباطی داشته باشن...

اون نیمچه خلوتی هم که مونده غالبا خطورات جای تفکر رو پر میکنه...


باید بدونیم تنها کسی میتونه دقیق ترین و عمیق ترین و نافع ترین ارتباط رو با دیگران داشته باشه که بهترین ارتباط رو با خود داشته باشه...

و کسی که بهترین ارتباط رو با خود داشته باشه... میفهمه ارتباط با خدا یعنی چی؟... محاله کسی با خودش ارتباط نداشته باشه اما بتونه با خدا ارتباط برقرار کنه...

" من عرف نفسه فقد عرف ربه"

۱۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۲۷
ن. .ا
شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۳:۲۸ ب.ظ

تلقین

گفتم: چند وقتیه مسئله اذکاری که انسان درگیرش میشه ذهنم رو گرفته... و اثرات این اذکار که خیلی مشهوده روی ماها...

(براش مثال مستند قائم مقام رو زدم و گفتم که خود آقای منتظری در نهایت گفت از درون خانه ام تحت فشارم... و گفتم گویا اگر ما از درون خودمون اهل ذکر خدا نباشیم توانایی ایستادگی در مقابل اذکار شیطان گونه بیرونی رو نداریم)

گفت: حالا روی الفاظ خیلی بحثی نداریم (شما از لفظ ذکر استفاده کردید) اما این حرف و حدیثهایی که در خانه آقای منتظری بوده و روش تاثیر گذاشته در اصطلاح علمی بهش میگیم " تلقین"

تلقین مربوط به عالم طبع و مقام وهم و خیال هست... صد برابر این تلقینی که در خانه آقای منتظری بوده اگر در خانه حضرت امام می بود امام رو از مسیرش خارج نمی کرد چون ایمان و اعتقاد امام رحمةالله فراتر از مقام وهم و خیال بود... لذا تلقین هایی که توسط انسانهای بدبین و ناامید و کج طبع صورت میگیره روی چنین انسانی اثر نداره... اما روی انسانهایی که در مقام وهم و خیال هستن موثره... راهش اینه که باید ایمانمون مستحکم و عمیق بشه... والا هزاران تئوری پشت عقایدت باشه اما در جانت رسوخ نکرده باشه ، میپره... بلاخره یه دوست ناباب... یا همسر نا اهل... یا فرزندی نا صالح... وسیله هاش جور میشه... خیلی نباید وسیله ها رو مذمت کرد... این وسیله ها هم مامورن تکلیف شما رو با خدا و دنیا مشخص کنن...

ببخشید من برام مهمان اومده اشکالی نداره بعدا صحبت کنیم؟



قطع کردم... و ناراحتیم بیشتر شد... حرفاش رو قبول داشتم...
اما هر چی نگاه میکردم میدیدم ایمان خودم هم هنوز در مرتبه وهم و خیال هست... و من هم مثل هر انسانی طبق آیه قرآن در بوته آزمایش الهی قرار خواهم گرفت (بابت ادعای ایمان)...

و میدیدم دستم خالی هست...
تمام این فرصت هایی که داده میشه برای اینه که خودمون رو تجهییز کنیم... بلاخره آزموده خواهیم شد... کذب پایدار نیست...
باید راه صدق را جست...
۵ نظر ۱۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۲۸
ن. .ا