ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
يكشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۶، ۱۱:۲۲ ق.ظ

شهید شدن کار بزرگی نیست

بهتره به جای مقدمه چینی برم سر اصل مطلب:
گذشتن از جان خود برای خدا، کار بزرگی نیست بلکه نتیجه و ثمره ی کارهای بزرگ است...
گذشتن از همسر و فرزند برای خدا، کار بزرگی نیست، بلکه ثمره ی کارهای بزرگ است...
گذشتن از آبرو برای خدا ،هم کار بزرگی نیست... بلکه ثمره ی کارهای بزرگ است...
حتی ماندن در راه ولایت اهل حق هم، کار سخت و بزرگی نیست ... بلکه ثمره کارهای بزرگ است...

من بنا ندارم از این ثمره ها و میوه ها صحبت کنم... اینها نیازی به صحبت ندارن... تا زمانی که وقت میوه دادن و ثمر دادن ما نرسه حرف زدن از این مسائل فقط ارزان کردن نرخ این ارزش هاست...

پس کارهای بزرگ چه کارهایی هستن؟
بزرگترین کارها همون چیزهایی هستن که نگاه عرف زده ما اونها رو کوچک می پنداره...
متاسفانه...
مثلا در مدح یک انسان بزرگ میگیم اون حتی به کوچکترین مسائل هم توجه داشت مثلا اگر یه وقتی غذا خوب نمیشد هرگز به غذا پختن همسرش ایراد نمیگرفت...
سبحان الله...
اینها در نظر ما کوچک هستن...
یا میگیم ایشون با تمام مشغله هایی که داشت خودش اتاق خودش رو جارو و مرتب میکرد...
مثلا میخوایم بگیم این شخص خیلی به مسائل کوچک هم اهمیت میداد...

از نگاه عرف که بگذریم:
در واقعیت امر، اهمیت دادن به امور کوچک نشانه کم عقلی یا بی عقلی هست... 
اون کارهایی که از نگاه عرف زده ما کوچکترین کارها هستن ، بزرگترین و راهبردیترین کارها در رسیدن به قرب حق متعال هستن...
خدا عمدا و از روی حکمت قرب خودش رو در دم دستی ترین کارهای روزمره ما قرار داد تا کسی برای تعالی خیلی دنبال اعمال شاقه نباشه... تا کسی برای ماموم امام زمان شدن، اسیر زمان و مکان نباشه... بلکه با تمسک به "الان" رشد کنه...

خدا در قیامت ما رو به خاطر انجام ندادن کارهای توی چشمی مثل شهید شدن یا بذل جان نکردن یا صرف وقت 24 ساعته برای اجتماع یا استاد دانشگاه نشدن یا بذل آبرو نکردن برای دین خدا مواخذه نمیکنه...
واقعا مواخذه نمیکنه...
بلکه برای انجام ندادن دم دستی ترین کارهایی که انجامش نه آبرویی میبرد نه جانی به خطر می انداخت نه مالی از بین میرفت از ما دلگیر میشه... (دو سه خط آخر مطلب رو بخونید... یکی از مصادیق کارهای دم دستی اما بزرگ و عظیم...)
و این کارها رو به وفور در روزمره ما قرار میده فرصت جبران داشته باشیم...
خدا بسیار زیاد، کارهای خیلی بزرگ رو دم دست ما قرار میده تا هیچ چیز برای رشد کم نداشته باشیم... اما متاسفانه نگاه عرف زده ما وقتی عرضه زیاد باشه در کیفیت کالا شک میکنه...



اینکه یه کار بزرگی در ذهنمون باشه و کارهای بزرگی که خدا پیش روی ما گذاشته رو کوچک ببینیم و وقت کافی و اهتمام کافی نسبت بهش نداشته باشیم از نشانه های تکبر و طغیان هست...

مخاطب این مطلب فقط خودم هستم... و اونقدر شرمنده بودم از این مسائل که روم نمیشد منتشرش کنم... اما بلاخره تصمیم بر همین شد که میبینید...

امروز صبح  مستند "زندگی خوب مرگ خوب" رو میدیدم شهید موسوی از اینکه بوق زدن راننده اش موجب شد گربه ای که مشغول غذا خوردن در سطل آشغال بود بترسد و فرار کند ناراحت شد و به راننده اش تذکر داد...
مجموع این کارهای بزرگ موجب میشه یک انسان به میوه ای به نام شهادت برسه...

۱۶ نظر ۲۰ اسفند ۹۶ ، ۱۱:۲۲
ن. .ا
چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ۰۲:۰۰ ب.ظ

ترین های 96 در زندگی وبلاگی ام

من حافظه خوبی ندارم... دوستانم میدونن چقدر فراموشکارم یعنی داغون هااااا (فقط خانمم هست که تحملم میکنه) و این اصلا خوب نیست... اما با همه فراموشکاری ام چیزهایی در ذهنم میمونه که خوش حافظه ترین آدمها به یادشون نمیمونه... بعضی از چیزهایی که در ذهنم موند رو میگم براتون...

دعا کنید سال آینده نواقص امسال رو نداشته باشیم...

دعاگوی همه دوستان هستیم...


1_بهترین تلنگر: 

کسی به من گفت شما باید خدا را شاکر باشی به خاطر وجود همسرت ، چون ایشون فضا رو آرام نگه میداره که شما میتونی فکر کنی و اینطور بنویسی... (نقل به مضمون) { انصافا تا به حال به این وجه خانمم توجه نکرده بودم... واقعا همینطوره... و خدا میدونه چقدر بعد از این تلنگر خدا رو شکر کردم و  همیشه توی ذهنم هست}


2_بهترین دعوت:

یکی از وبلاگی ها برای مراسم عروسیش یه دعوت نامه برای حضرت آقا (مقام معظم رهبری) فرستاد تا در عروسیشون شرکت کنن و آقا برای اون زوج هدیه فرستاده به آدرسشون.... ( چقدر من از این کار اون زوج لذت بردم و واقع براشون دعا کردم... بعید میدونم این خوش فکری هرگز از ذهن منِ فراموشکار حذف بشه


3_بهترین پروفایل:

این وبلاگ پروفایل پویا و پر مغزی دارن که همیشه تغییر میکنه... به شخصه هر وقت به این وبلاگ رفتم از خواندن پروفایلشون لذت بردم (البته همیشه از مطالبشون هم استفاده میکنیم... الحمدلله)


4_مودب ترین بلاگر (یعنی ادیبه هااا):

به نظرم توضیح لازم نیست برید وبلاگشون و تعاملشون رو با مخاطبان ببینید... انصافا من که کیف میکنم... البته مواضع سیاسی شون رو هم دوست میدارم... اینجا


5_دغدغه مند ترین مخاطب نسبت به خود:

این رفیق ما خودش رو خیلی دست کم میگیره اما در میان آشنایی های امسال با همت تر و دغدغه مند تر از این بنده خدا ندیدم... امیدوارم بر مشکلاتش فائق بیاد و دست ما رو هم بگیره


6_پر تردد ترین وبلاگ:

بیشترین وبلاگی که امسال بهش سر زدم وبلاگ ایشون بود انصافا تحمل خوبی دارن... سعه صدر خوبی دارن در تعامل.... در یک کلمه بخوام خلاصه شون کنم : تعامل و تحمل مخالف... احسنت... برام دعا عامو


7_حس مثبت ترین بلاگر برای من:

این رفیق ما خیلی دوست داشتنیه... کلا حس مثبتی نسبت بهش دارم... خودمم نمیدونم چرا... با اینکه زیاد هم مطالبش رو نمی خونم... خیلی مخلصیم...


8_خاطره انگیز ترین وبلاگ:

این وبلاگ برام بسیار خاطره انگیزه... دو تا از بهترین دوستان مجازیم اینجا مینویسن...

من توفیق ادامه همکاری با اینها رو نداشتم اما خوشحالم که نویسنده ای بهتر از خودم رو دعوت کرده بودم و ایشون هنوز اونجا مینویسن... الحمدلله... (البته الان متوجه شدم ایشون مدتیه نمی نویسن)



۱۳ نظر ۱۶ اسفند ۹۶ ، ۱۴:۰۰
ن. .ا
شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، ۰۶:۲۷ ق.ظ

نتونستم عبور کنم

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۲ اسفند ۹۶ ، ۰۶:۲۷
ن. .ا
چهارشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۵۵ ب.ظ

"غیر مراقبتی" سم مهلک جامعه دینی

نمیدونم محرم امسال بود یا ماه رمضان...

بحثی رو با این موضوع ارائه داده بودن:  "تقوا طرحی برای اداره جامعه"

شاید اگه این بحث رو در زمانی ارائه میدادن که مثلا رئیسی رئیس جمهور شده بود دیگران میگفتن داره برای کم کاری دولت توجیه درست میکنه و مسئولیت ها رو میندازه به دوش مردم... و دولت رو تبرئه میکنه...

اما وقتی یک منتقد عملکرد دولت میاد در زمان مسئولیت اون دولت این بحث رو ارائه میده طبیعیه که حسن نیت در ارائه این بحث خودش رو نشون میده... 

یعنی مسئله فراتر از بازیهای حزبی و جناحی هوا محورانه ی سیاسی هست...


حرفهای اصلی این سلسله جلسات این بود که:

- " دولت باید کوچک بشه"

- اینکه همه چیز دست دولت باشه و مردم در تمام امور چشمشون به دست دولت باشه اصلا اسلامی نیست...

- اینکه تمام قدرت و ثروت در دولت متمرکز بشه فساد زا هست و طبیعی هست که قوه قضائیه هم از پس این فساد برنیاد...

- مردم باید بتونن با هم، هم افزایی کنن و بسیاری از امور رو خودشون به دست بگیرن...

- قانون زیادی نشان از سلامت اون جامعه نیست بلکه برعکس...

و نکات بسیار مهم دیگری رو مطرح کردن که اینجا مجال طرحش نیست...


واقعا با این مباحثشون موافقم... حضرت آقا حدود یک سال پیش در جمع بسیجی ها فرمودن : مردم سالاری دینی به این معنا نیست که مردم فقط وقت انتخابات پای صندوق ها بیان... و به بسیج امر کردن شما وارد مسائل اقتصادی هم بشید... و البته مراقب باشید...

یعنی دغدغه خود آقا هم اینه که مردم در مسائل اقتصادی هم افزایی داشته باشن... چرا باید همه چشمهامون به بانک و وام بانکی باشه....

چرا بانک در جامعه اسلامی باید اینقدر قدرتمند باشه که حتی زور دولت و اکثر مراجع تقلید هم بهشون نرسه؟!!!!

قدرت رو از بانک بگیریم فسادش کم میشه انعطاف پذیرتر هم میشه... بانک رو خیلی راحت میشه مهارش کرد... فقط مردم باید بیان وسط میدون...

قرآن فرمود: "لیقوم الناس بالقسط" نفرمود "لیقوم الدولت بالقسط :)"

مسئولین زور بیخود نزنن بانک رو از مردم بگیرن... باید مردم رو از بانک ها گرفت... اونوقت میبینید چطور بانک ها تن میدن به احکام اسلامی...

اگر ده نفر توی یه محله یا فامیل یا روستا به جای اینکه پول هاشون رو توی بانک بذارن بیان پول هاشون رو با هم جمع کنن و یه تولیدی یا یه تعاونی بزنن مگه چقدر نیاز به دولت پیدا میکنن؟

مگر اینکه مشکل این باشه که مردم نتونن در فامیل یا در محله شون به هیچ کس اعتماد کنن... که اگه واقعا این باشه فساد دولتی ها هم اثر تکوینی همین بی اعتمادی ها و جهنم اجتماع (چون بی اعتمادی به همه صفت جهنمی هاست) هست... 


حتی یکی از وزرای دولت میرحسین موسوی در خاطراتشون نقل میکردن ما در مسئله ای در هیئت دولت بحث داشتیم و اون این بود که " صنعت و کشاورزی و تجارت" باید مردمی باشه یا دولتی...

به رای گذاشتیم آراء برابر شده بود... و فقط من مونده بودم... رای من خیلی تعیین کننده بود... گفتم بذارید هفته آینده رای خودم رو اعلام کنم... ایشون رفتن خدمت امام و امام فرمودن: صنعت و کشاورزی و تجارت و مسکن باید تماما دست مردم باشد و دولت فقط نظارت کند...

بعد امام به اون وزیر فرمودن:

 نگذارید زندگی مردم دست کارمند بیفته...


این حرفها، مباحث تخصصی خودش رو میطلبه من عادت دارم از مسائل اجتماعی و سیاسی دنبال اصل و کدی بگردم... باید سیاست ما عین دیانت ما باشه...

آیا اصلا این مردم سالاری که مردم در بسیاری از امور معیشتی خودشون خودکفا باشن و نیازی به دولت نداشته باشن اسلامی هست؟

اساسا بزرگ شدن دولت موجب قانون گذاری فراوان میشه و صد البته کم اثر شدن قوانین...

قانون اجتماعی زیادی  یعنی "غیر مراقبتی"

هر چی فکر میکنم اثر تکوینی "غیر مراقبتی" موجب تضعیف "خود مراقبتی" در عموم مردم میشه.... (تمام حرفم در مطلب همین یک جمله بود)

و نتیجه تضعیف و اضمحلال " خود مراقبتی" همون فساد و افسارگسیختگی اجتماعی میشه...

چیزی که الان باهاش مواجه هستیم...


به نظرم این طرح افراط در "غیر مراقبتی" در اجتماع میتونه عامل اصلی فروپاشی یک جامعه دینی باشه...


شما یه نگاه به پیاده روی اربعین بندازید...
کمترین قوانین دولتی و حکومتی رو اونجا میبینید...
اما میبینید خود مردم با وجود اینکه اکثرشون از قشر بی بضاعت و کم بضاعت هستن چطور بهترین خدمات رو ارائه میدن
اون هم به حدود سی میلیون جمعیت... اون هم در یک کشور جنگ زده...

روی این مسئله فکر کنید...
به نظرم خوبه دوستانی که روانشناسی یا جامعه شناسی خوندن یا مشاور هستن بیان بگن از منظر علمی که خوندن اثر "غیر مراقبتی" روی افراد و اجتماع چیه...

۹ نظر ۰۹ اسفند ۹۶ ، ۱۲:۵۵
ن. .ا
دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۶، ۰۶:۱۸ ق.ظ

حق، دادنیست...

این مطلب نحلیل ذهنی خودم هست... ممکنه خطا باشه... اما ارزش اندیشیدن داره:

ما در زندگی روابطی داریم که اثرگذاری عمیقی روی خود سازی ما داره... اکثرا  اون روابطی که چه بخوای ، چه نخوای در محیطش قرار میگیری بیشترین تاثیر رو در شکل گیری و ساختن روح ما داره... مثل روابط زوجین... یا روابط پدر و مادر با فرزند یا بالعکس... مثل روابط همکاری که باید روزی چند ساعت باهاش حشر داشته باشی... این روابط بیشترین تاثیر رو در خودسازی انسانها دارن... روابطی که خُلقیات طرف مقابلت رو تو تعیین نمی کنی اما باید باهاش بسازی... حتی خُلقیات همسرت رو هم تو تعیین نمی کنی... بلکه بر اساس یه محاسبه عقلی عاطفی انتخابش کردی ممکنه ده تا خُلق خوب داشته باشه... پنج تاش هم بد باشه...
این روابط رو باید قدر دونست... خیلی انسان ساز هستن... البته برای عاقل...
اگر یک اصل رو رعایت کنیم در این روابط، روح ما رشد عجیبی میکنه...
دغدغه گرفتن حق خودمون رو نداشته باشیم... بلکه برعکس... دغدغه دادن حق طرف مقابلمون رو داشته باشیم... بی چشم داشت...

این تحلیل من هست:
تا زمانی که تو دغدغه گرفتن حق خودت رو داری نتیجه تکوینی اش اینه که طرف مقابلت هم دغدغه گرفتن حق خودش رو پیدا میکنه...
اینجا حتی اگه حقت رو هم بگیری رشدی برات نداره... بذار خودم باشم و راحت بگم: این خُلق جهنمی هاست...
صرفا گرفتن، یا دادن به شرط گرفتن ، خُلق انسانهای ممسک هست... این ضیق وجودی، خودش جهنمه

اگر دغدغه پیدا کنی حق طرف مقابلت رو بدی و هیچ چشم داشتی نداشته باشی، اگر طرفت شقی نباشه یقینا به صورت تکوینی اون هم دغدغه پیدا میکنه حق تو رو بده... میشه کاسه داغتر از آش... یعنی برای حق تو بیش از تو دغدغه داره...
هر چی در کنش ها و واکنش ها دقت کردم این اصل تکوین رو بیشتر لمس کردم...

اصلا دلیل اینکه بخشی از بشریت از حضرت آدم تا امروز دوست داره خودش رو فدای خوبانی مثل انبیا و اولیا کنه همینه که اونها عاشقانه خودشون رو فدای ما کردن... بی چشمداشتی... چشمشون فقط به صاحبشون بود...

گاهی در مورد شهید چمران همچین فکری میکنم
همسرش خیلی دوستش داشت... دوست نداشت از دستش بده... شهید چمران هم مقام شهادت رو دوست داشت... اما میدونست تا دل همسرش به رفتن چمران راضی نشه خدا به این مقام نمی رسوندش... حق چمران این بود که همسرش رضایت بده به رفتنش... حق همسرش این بود که چمران براش بمونه...
چمران از شهادت گذشت... همسرش هم از چمران...
هر دو به خواسته شون رسیدن... (نظر شخصی هست)


۱۰ نظر ۳۰ بهمن ۹۶ ، ۰۶:۱۸
ن. .ا
يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۵۷ ق.ظ

سخنی در باب نقدها

1_ تواضع ندارم

2_قاطعیت آزار دهنده در پاسخ دادن هام وجود داره

3_عدم ثبات

4_ هراسناک از اشتباه کردن

5_ غرور

6_ نقد ناپذیر

7_ متزلزل

8_ خود شیفته (خودم رو خیلی قبول دارم)

9_ انانیت (من داشتن)

10_ بی خیال

11_ خود را بر حق دانستن (توهم)

12_ نداشتن محبت نسبت به دیگران

13_ تمایل به مرید و مراد بازی در مسائل عقیدتی

14_ قطع دنبال کردن میزنم هر از گاهی

15_ مسائل شخصی رو در وبلاگ بروز میدم

16_ دمدمی مزاج

17_وسواسی

این 17 عیبی که از من گرفته شد رو تونستم احصاء کنم اگر چیزی از قلم افتاد عذرخواهم... به خاطرم نموند...


در مقابل عده ای هم لطف داشتن و محاسنی از بنده ذکر کردن که نشان از حسن ظن اونهاست... بنده نوازی کردن... خیلی ممنونم از همه شون... یعضی از توصیفات خیلی خوشحالم کرد و بهم روحیه داد...
البته اینجا وقتی میگم نشان از حسن ظن هست معناش این نیست که انتقاد ها بر اساس سوء ظن بوده... پیچیده اش نکنید...

ابتدا تشکر میکنم... و اعتراف میکنم منتقدین کار بسیار سختی انجام دادن... انصافا من همچین عرضه ای ندارم... و یه مقدار هم ناجوانمردی کردم که با احساسی کردن فضای مطلب از مخاطبان خواستم تصور ذهنی شون از من رو بگن... آخه خیلی برام مهم بوده که بدونم اشتباهات و سهل انگاری هایی که تا حالا داشتم اثرش در اذهان شما چی بوده...
راستش عقیده دارم ما باید برای اهل بیت عصمت و طهارت و شیعیان صدیقشان زینت باشیم... منیت ها و خطاهایی که بر اساس هوای نفس دچارش میشیم اونها رو سرافکنده میکنه... این برای هر محبی زجرآور هست...
چیزی که میخواستم مشاهده کنم... مشاهده کردم... ان شا الله تلاشم رو میکنم بعد از این بهتر باشم...

اما به نظرم لازمه به بعضی از نقد ها پاسخ بدم...
اگر باور میکنید حرفم رو باید بگم من برای وجهه خودم پیش شما هم مسئولم و حق ندارم خودم خودم رو تخریب کنم... اگر به برخی نقدها پاسخ ندم به خودم ظلم کردم

1_ بی ثباتی:
جالبه بدونید من از سن 14 الی 15 سالگی تا 18 سالگی حدودا 3 یا 4 تا رمان نوشتم.. بعضی از رمانها حدود 500 صفحه بود... این یعنی من یه ارتباط شخصیتی با نوشتن دارم... نوشتن آرومم میکنه... حالا اینکه چقدر درسته بماند...
این بی ثباتی که فرمودن برخی از دوستان، بی ثباتی شخصیتی نیست... بلکه عدم ثبات در برخی مصادیق هست... مثل نوشتن مطلب و حذفش... یا تداوم نداشتن برخی تصمیمات... که خب به نظرم من اینها به علت ناآرامی هایی هست که از محیط به من میرسه... چون خیلی مانوسم با نوشتن ، گاهی که محیط آرامشم رو بهم میزنه روی میارم به نوشتن.. حرفایی که مینویسم هم حرفای بدی نیست اما چون علت نوشتنش رو دوست ندارم حذفش میکنم... من خیلی دلیل محورم... سالهاست اینطوری شدم... چیزی نیست که به خودم تحمیلش کنم... شده بخشی از وجدانم...

از این مصادیق که بگذریم که گاهی در بستر شرایط سخت برای من بروز میکنه... من معتقدم ثباتم خوبه... مثلا عقیده ام اینه که فضای مجازی موجب میشه ارتباط بین نامحرمها یه روال کاملا طبیعی بشه ... شبیه اونچه در غرب هست... میبینم این رویه رو... در حالی که الگوهای اسلامی ما هرگز اینطور نبودن... خانمها به غیر از مواقع ضرورت خودشون رو در معرض قرار نمیدادن... آقایون به غیر از موارد ضرورت تعامل برقرار نمی کردن... این پرهیز از نامحرم علت تکوینی هم داره...( میدونم خیلی از شماها با این حرفم موافق نیستین... الان در صدد اثبات این حرف نیستم)... من در رفتار عملی ام واقعا به ندرت میشه برای خانمها نظر بذارم... هر چند خانمها در وب من بیشترین نظر رو میذارن... و پاسخگویی به سوالات اونها رو از باب ضرورت میدونم... این رویه ای که دارم مدتهاست بر انجامش اصرار دارم... که برخی بزرگواران همین رفتار منو حمل بر وسواسی بودن میکنن... اتفاقا یکی از مشکلات من زبادی کل نگر بودن هست... بارها ضربه اش رو خوردم...

یا شما هیچ وقت در رویه ایدئولوژیک من بی ثباتی ندیدید... از ابتدا تا الان دوستان من رو در یک خط دیدن... در همون خط فراز و فرود داشتم...
اما بابت اون مصادیق سعی میکنم اصلاح کنم...

2_غرور:
در این باره اشتباه میکنید...
بذارید یه توضیح در مورد غرور بدم
غرور تا اونجایی که برای حفظ عزت باشه از محسنات هست... اما بیش از اون میشه رذیله...
وقتی رذیله شد خیلی بد هست...رذیله ی غرور از تکبر میاد... و در مذمت تکبر نمیدونم چی بگم که حق مطلب ادا بشه...
فقط همین قدر بدونید مسیحیان نسبت به یهودیان خیلی بی قید تر نسبت به دینشون هستن... یهودیان خیلی به شریعت خودشون مقید هستن و اتفاقا تشابه شریعتشون به اسلام بیشتر هم هست... اما قرآن میگه در بین ادیان یهودیت بیشترین دشمنی رو با شما دارن... چرا؟
علت اصلی اش استکباری هست که دارن... کبر خیلی بده... بلا استثناء انسانهای ضد ولایت استکبار دارن در درون...
اگر میبینید من گاهی روی عقایدم اصرار دارم و کوتاه نمیام... خب خیلی طبیعی هست... چون براش دلیل دارم... چون روش فکر کردم... چون دلایل شما قانعم نمیکنه...
یا اگر میبینید یه اقتدار و قطعیتی توی نوشته ها و بحث هام هست... خب بابا... من مردم... یه مرد مظهر جلال هست...
اگر این مظهریت رو درست جلوه بدیم قاعدتا باید نمودی مقتدر داشته باشیم... اقتدار رو با خشونت یکی نگیرید... این نشان از سلامت شخصیتی هست...
اگر میبینید صمیمی نمیشم یا لبخند نمیذارم کنار حرفام، ریشه در عقیده ام و تعهداتم داره... 

یه تذکر هم بدم:
همه ما خوبه دقیق بشیم در خودمون... اگه از انسانی که اقتدار در رفتار داره (اقتدار غیر از خشونته.... غیر از پرخاشگری هست) و حرف بد و خلاف حقی هم نمیزنه و برای ما دافعه داره شک نکنیم خوی استکبار در وجودمون هست...این خوی استکبار انسان رو به جاهای بدی میبره... اکثرا رگه هایی از این خوی رو داریم... میتونیم درمانش کنیم...
به شخصه معتقدم بسیاری از مخالفان آقای پناهیان نمیتونن اقتدار شخصیتیش رو بپذیرن و بهونه میارن که مباحثش رو قبول ندارن... بدونید اقتدار موجب قیام کردن استکبار درون میشه...

کم نبودن نقدهایی که میخواستم پاسخ بدم... اما تا همین جا هم خیلی زیاد شد...
البته میدونم دوستان عاقل هرگز در پاسخ دادن به نقدها برچسب نقدناپذیر بودن به ما نمیزنن...
دفاع کردن حق هر شخصی هست...


۵ نظر ۲۹ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۵۷
ن. .ا
جمعه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۱۰ ب.ظ

!!!!!

من شصت تا دنبال کننده دارم
چهل تا مشقی باشن , بیست تا که واقعی هستن!!!
اما یکی دو نفر بیشتر نظر مطابق مطلبم نذاشتن...
به نظر شما در باره موضوعی که مشخص کردم نیاز دارم
ادم دستی که به طرفش دراز شد رو رد نمیکنه هاااا
نظرات غیر مرتبط با مطلب رو حذف میکنم که بی خود شلوغ نشه بخش نظرات... البته با عذرخواهی از دوستان
۴۳ نظر ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۱۰
ن. .ا
پنجشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۰۷ ق.ظ

نکاتی در مورد انواع ازدواج آقایان

گاهی دوستانی مجرد میگن اسلام راه رو باز گذاشته... جامعه سختش کرده... من که شرایط ازدواج ندارم چرا نرم  ازدواج موقت (متعه) نکنم...

غالبا پاسخ من به اینها اینه که اگه واقعا شرایط ازدواج نداری بله... برو متعه کن...

اما قبل از اینکه جامعه سختش کرده باشه تو شرایط ازدواج رو برای خودت سخت کردی!!!... میگه شغل نیست... میگم برو کارگری کن... کسب حلال داشته باش... راهش بسته هست؟

میگه این همه درس خوندم حالا برم کارگری؟...

ادامه نمیدم بحث رو... 

اغلب مجردها به خاطر مسئولیت ناپذیری شون و به خاطر تقیدات اومانیستی دارن خودشون رو با مسئله " متعه" فریب میدن... متعه برای این دست از جوانها راه حل نیست بلکه به افزودن تنش های اجتماعی و خانوادگی دامن میزنه... چون اصل ازدواج (چه متعه و چه دائم) مسئولیت پذیری در قبال حقوق همسر هست... و اینها اساسا با پذیرفتن مسئولیت مشکل دارن...

اما یه سری از جوونها واقعا راه برای ازدواج دائم کردنشون بسته هست... اونها حق دارن به فکر متعه باشن...


یه سری از متاهلین هم صحبت از چند همسری (دائم) و یا یک همسر دائم و همسران موقت دیگه دارن...
در این مسئله هم اساسا معتقدم خیلی از متاهلین از احکام شرع اسلام دارن سوء استفاده میکنن...
با یکی از دوستانی که همچین قصدی داشت بحثم سر همین بود... گفتم:
خدا زن رو به گونه ای آفرید که به لحاظ جنسی قوی تر از مرد هست... مگر اینکه خیلی اختلاف مزاجی داشته باشن... مثلا مرد خیلی گرم مزاج باشه و زن خیلی سرد مزاج باشه... که خب این خیلی عمومیت نداره... اغلب اینطوره که اگر زن و مرد رفتار صحیح جنسی داشته باشن مرد خیلی هنر کنه همسرش رو اغنا کنه به لحاظ جنسی...
پس به لحاظ جنسی عموما اینطور هست که یک زن برای مرد کافیست... مگر موردی استثنائی باشه...
اما اغلب می بینیم مردها با وجود اینکه وظیفه جنسی خودشون در مقابل همسرشون رو هم نصفه نیمه انجام میدن و حریف همون یه نفر نمیشن ، هوای ازدواج با دیگری رو هم دارن...
این یک مسئله فراگیر هست بین آقایون... یعنی میل به چند همسری شون نه از روی نیاز جنسی شون هست نه از روی کمک به یک زن دیگر... بلکه فقط از روی تنوع طلبی جنسی هست...
در حالی که حتی اگر قرار باشه مردی با زنی دیگر هم ازدواج کنه که کمکی باشه برای او... باید توان جنسی مساعد و بالایی داشته باشه... اگر اینطور نباشه اساسا این ازدواج ختم به خیر نخواهد شد...

اساسا چند همسری برای مردان واقعا مسئله مهمی هست که باید خیلی هشیار بود...
خیلی از مردان اصلا توان حمایت دو یا چند زن رو ندارن به لحاظ جنسی... مخصوصا با تغذیه های نامناسب عصر ما که مزاجها همه بهم خورده...

به همین علت معتقدم اگر اکثر روحانیون برجسته ما خیلی سخنی از چند همسری و متعه برای مردان نمیگن به خاطر همین پیش زمینه هاست...
یعنی درست کردن سطح توقع جوانها در ازدواج بسیاری از مشکلات رو حل میکنه
از طرفی باید دونست مردها اگر به امیال خودشون عقال نزنن در مسائل جنسی تنوع طلب میشن...
حالا فرض کنید یک روحانی بخواد مسئله چند همسری و متعه رو به صورت صحیحش در جامعه تبلیغ کنه باید چقدر پیش نیاز و پیش شرط رو هم مطرح کنه
مثلا: باید وارد مباحث طبی و مزاج شناسی بشه...چون هر مزاجی حق چند همسری نداره
باید وارد روان شناسی میل جنسی در مردان و زنان بشه تا مرد تنوع طلبی جنسی رو با نیاز جنسی اشتباه نگیره..
باید سخن از ازدواج آسان بگه تا قیودات اومانیستی از ذهن جوان خارج بشه و یقین پیدا کنه با ازدواج روزی اش برکت پیدا میکنه نه اینکه اول به یه ثبات درآمدی برسه بعد ازدواج کنه...

بدترین کار اینه که بدون این پیش نیازها یه مبلغ بیاد سخن از ارزش چند همسری یا متعه  ارائه بده...
۹ نظر ۲۶ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۰۷
ن. .ا
دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۶، ۰۲:۵۴ ب.ظ

توفیق یاریِ حق



به شخصه عمیقا لمس کردم که در یاری اولیای خدا، باید لایق بشی تا بذارن براشون کار کنی... تا بذارن براشون خرج بشی...

به زبان و بیان و قلم و مدرک و مقام و سواد و تخصص نیست...

همه اینها وقتی به حساب میاد که خودت رو به حقیقت تحویل داده باشی

۷ نظر ۲۳ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۵۴
ن. .ا
دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۵۹ ق.ظ

کجاها صبر میکنی؟

اون صبری که در ابتلاء انسان پیشه میکنه... البته که خوبه... اما خب... صبر نکنه چه کنه؟!!!

اما صبر دیگری هست که اگر انسان اونجا در مقام " تواصوا بالصبر" باشه بسیار گشایش روحی پیدا میکنه...

و این گذرگاه ، گذرگاهی هست که اغلب انسانهای کره مریخ و کره مشتری و ... ریزش میکنن :)))) ... (بنده اعتراف میکنم در بسیاری از مواقع مریخی و... بودم)

"جایی که حق با تو هست... و زیر پا میذارنش..."

داد و بیداد نکن... گریبان چاک نکن... حالا بله... نمیگیم تو سری خور باش... 


گاهی خدا حقی رو به تو میده... و قرار هست به واسطه اون حق ، صبور بشی...

خانمه خیلی زیباست... همسرش اصلا نمی بیندش انگار...

آقا بسیار عاقل و مدیر و دور اندیش هست... خانم اصلا حرمت نگه نمیداره و شان آقا رو درک نمیکنه...

چی بگیم...

الان بعضیا میگن مرد اگر توجه نکنه زن دچار اختلال میشه یا زن اگر شان مرد رو پایین بیاره مرد چی میشه...

عرض کردم... نمیگیم تو سری خور باشیم... 

بعضی از ما مریخی ها فقط بلدیم به وقت ابتلاء صبر کنیم... البته خدا میدونه کار دیگری از دستمون بر نمیاد...


فقط همین رو بگم:  محق باشی و صبور نباشی ، یک دیکتاتور شیک و مجلسی ای میشی که اونورش نا پیداست...

خدا ولایت تو رو بر زن واجب کرده... میبینه حق داری بر گردنش اما صبر نداری... یقینا در همین حد از ولایت متوقف میشی... و تمام حقوقی که داری به جای فرصت تبدیل به تهدید میشه...


و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر


تا اینجای این پست، برداشت و تقریر و خروجی ای از یکی از سخنان استاد پناهیان بود... منتها هیچ کدوم از جملات پست عین جملات ایشون نیست... عرض کردم تقریر و برداشتی هست از فرمایشاتشون...



از بزرگترین مشکلات احمدی نژاد این بود که خیلی از مواقع حق با او بود اما صبر نداشت... نتیجه اش فاصله از رهبری و ولایت شد... 
الان گمنام میاد اعتراض میکنه :)


۸ نظر ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۰۹:۵۹
ن. .ا