ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

پنجشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۴۲ ق.ظ

توصیه ای به پسران مجرد

مجرد بودم


رفته بودم خونه یکی از دوستانم که هم متاهل بود و فرزند هم داشت و هم حدود ده سالی از من بزرگتر بود و هم حق معلمی به گردنم داشت... و هم ازش انرژی مثبت زیادی میگرفتم

گفتم: توصیه ای در انتخاب همسر برای من نداری؟... به قول شما زیادی داره بهم خوش میگذره میخوام یه مقداری وارد سختی ها بشم :)

گفت: خب خودت خیلی چیزا رو در ایمان داشتن و اعتقادات میدونی اما یه چیزی بهت بگم که شاید ندونی اما خیلی مهم هست:

خانمی رو برای همسری انتخاب کن که نسبت به اون خانم کشش و میل داشته باشی... اینطور نیاشه که هیچ کشش درونی نداشته باشی و بگی چون اعتقاداتش درسته پس باهاش ازدواج کنم...

گفتم: چرا اینقدر کشش مهمه!؟

گفت: ما مردا اگر زنی رو دوست نداشته باشیم یا حتی اگر همسرمون دوستمون نداشته باشه میتونیم باهاش زندگی کنیم... سخته.. اما میتونیم... ضمن اینکه اگر زن، مردش رو دوست نداشته باشه و مرد کمی تدبیر داشته باشه میتونه به دل زن راه پیدا کنه... اما برعکسش خیلی سخته... مرد مظهر جلال هست... اگر هیچ کششی نداشته باشه نمیشه توش نفوذ کرد


زنها اگر بفهمن شوهرشون اصلا دوستشون نداره نمی تونن زندگی کنن... یعنی ضربه ای که توی اون زندگی میخورن خیلی بیشتر از مجرد موندنشون هست... و زنها این مسئله رو خوب میفهمن... نمی تونی فریبشون بدی... پس کسی رو انتخاب کن که نسبت بهش کشش داشته باشی...


تکمله: البته اگر ایمان و رشد عقیدتی دختری موجب ایجاد کشش در دل مردی بشه نشانه رشد عقلی اون مرد هست... اینکه چه مولفه ای در خانم موجب ایجاد کشش قلبی در مرد میشه نشان از میزان رشد مرد هست

هر چیز که در جستن آنی ، آنی


نکته: 

البته اگر غیر از اینه خانمها اعلام کنن



۸ نظر ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۴۲
ن. .ا
سه شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۳۱ ق.ظ

دنیا و آخرت

سلام


یه تعریف قشنگی از یه اندیشمند بزرگواری شنیدم در مورد "دنیا" و "آخرت"

میگفت دنیا از ریشه "دنی" به معنای پایین ، پست ، و نزدیک هست
میشه اینطور تعریف کرد که دنیا یعنی هر آنچه به افق نگاه تو نزدیک تر است...
و آخرت یعنی هر آنچه در عمق بیشتر و فرادست تر هست و رنگ ابدیت دارد

میگفت: اهل دنیا کسانی هستن که به درک اولیه خود از پدیده ها قانع میشوند و انعطاف عبور از ادراکات اولیه خود را ندارند و اسیر ادراکات خود میشوند حتی اگر اون ادراکاتشون نسبت به ما خیلی بالا باشه مثلا اهل الهامات سبوحی و قدسی باشن... اما در همون مرتبه توقف کنن به یک معنای رفیع تر و لطیف تر، دنیا زده شدن (البته این دنیا زدگی در این سطح، عقابی مثل جهنم و اینها نداره اما در نوع خودش خسران هست)

اهل آخرت دائم اهل عبور از ادراکات خود هستن و به هر مرتبه ای از ادراک میرسن باز انعطاف این را دارند که به همین سطح از ادراک بسنده نکنن و به سراغ درک عمیق تر میروند...

در واقع این مطلبی که خدمتتون عرض کردم بیانی دیگر از همون فرمایش استاد عزیز آقای دینانی بود
۵ نظر ۲۹ فروردين ۹۶ ، ۱۰:۳۱
ن. .ا
يكشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۵۶ ق.ظ

مرد موحد در عرصه ی سیاست

مردی از جنس اخلاص دیروز از ورود به عرصه کاندیداتوری برای انتخابات خودداری کرد...

ایشان برای من همواره نمادی از اخلاق سیاسی بودند... کسی که با نگاه توحیدی به سیاست و مسائل اجتماعی تگاه میکنه...

کمتر کسی رو در عرصه سیاست دیدم که این نگاه رو داشته باشه...

نگاه توحیدی اش در مناظرات سیاسی 92 موجب میشد که اهل تخریب ناجوانمردانه برای کسب آراء مردم نباشه... بلکه اونجایی که ضرورت داشت روشن گری میکرد...

بعد از انتخابات 92 بسیاری از چالش هایی که دولت مخصوصا در عرصه سیاست خارجی داشت را مستقیما به شخص رئیس جمهور و تیمش میگفت و فقط در مواقع ضرورت برای دانشجو ها و مردم هم بازگو میکرد... 

امسال مجموع شرایط و نیازمندی ها و چالش هایی که در کشور وجوذ داشت و نوع نگاهی (درست یا غلط) که در اکثر سیاست مداران کارآمد وجود داره من رو به اینجا رسوند که مناسب ترین گزینه برای ریاست جمهوری،نمی تونه ایشون باشه و این علی رغم میلی باطنی ام بود...

قلبا با ایشان بودم اما مصلحت کشور و منافع مردم در شرایط فعلی چیز دیگری اقتضاء میکرد... و میدانستم همین مصلحت موجب میشه ایشان ورود پیدا نکنه با وجود اینکه تا لحظه آخر برای اکثر سیاسیون گنگ بود که ایشون میان یا نه

 

این دکتر بزرگوار کسی نیست جز دکتر سعید جلیلی... کسی که برای من الگو و نمونه ی نگاه توحیدی در عرصه سیاست بود... این نگاه توحیدی را در کمتر کسی در عرصه سیاست دیدم...

نگاهی که به دست آوردنش آرزوی من هست...

این مطلب را هم از دوستان وبلاگی در رابطه با دکتر جلیلی بخوانید 

 

در ویدئوی زیر اعتراف حسن روحانی را در صداقت و پاکی دکتر جلیلی از زبان حسین دهباشی کارگردان اصلاح طلب فیلم تبلیغاتی روحانی بشنوید


 


 

۸ نظر ۲۷ فروردين ۹۶ ، ۰۶:۵۶
ن. .ا
پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۳۰ ب.ظ

سیاست و آرامش

سال 88 تازه مسلمان بودم...
دلی مشتاق به حقایق و اما هنوز خام و کم تجربه در طی طریق...

ایمان آوردنم مصادف شده بود با انتخابات... با آن فتنه عظیم
دانشجویی 22 _ 23 ساله که موزیسین دانشگاه بودم و ریش پروفسوری و گاهی سیگاری بر لب و دست به قلم در نشریات دانشجویی و اهل کتاب و مطالعه و...
خلاصه کلی ژست روشنفکری داشتم...

با شروع سال 88 پس از چند سال سعی بین صفا و مروه ی روحی ام ، تصمیم گرفتم ملتزم به شریعت بشم... که البته اتفاقاتی موجب این تصمیم شد که مفصل است و از اسرار مگوی من...
ریش پرفسوری ام تبدیل شد به ته ریش بچه مذهبی ها...
نمازهای یومیه ام خوانده میشد... دوستانم میدیدن... و گاهی تمسخری میکردن و گاهی هم احترام میذاشتن که عقاید هم نسبی هست و عقاید تو برای تو محترم است... بخوان...
اما قضیه به همین جا ختم نشد...

ایمان من قرار بود با جریان فتنه 88 هم ورز داده بشود...
بیش از نود درصد دوستان چهار ساله ام رای سبز بودن... اما من دلم با سبز ها نبود... و مهمتر از همه دلم با آقا (مقام معظم رهبری) گره خورده بود اما گویا در بین سبزها این عشق یک ننگی بود که موجب رسوایی میشد... 
وقتی در نماز جمعه خطاب به امام زمان عرض کرد: ای سید ما... ای مولای ما... من جان ناقابلی دارم...
با همه ادعای مردانگی ام... اشکم جاری شد...

سرتان را درد نیاورم... دفاع از آراء مردم در بین دانشجو هایی که اکثرا سبز بودن... موجب مطرود شدن من و متحجر شمردن من شد...
سال آخر دانشجویی ام بود... با مهر متحجر بودن و مرتجع بودن، از همه دوستانم جدا شده بودم... این مهر را از کسانی دریافت میکردم که چند سال همنشین بودیم و خودشان میدانستن حتی یک دهم من هم اهل مطالعه و تعمق نیستن

از این امتحان عبور کرده بودم... با دلی رنجیده... اما تشرف به آستان ولایت به من داده شده بود... فقط همین اندازه میتوانم بگویم... درسته به ولایت نرسیدیم اما به اهل ولایت رسیدیم...

چند سال بعد وقتی فهمیدم کسانی بودن که حفظ انقلاب و نظام خیلی برایشان مهم بود خیلی بیشتر از آنچه برای من مهم بود...

اما...
۶ نظر ۲۴ فروردين ۹۶ ، ۱۸:۳۰
ن. .ا
سه شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۴۴ ق.ظ

دشمنانِ عقلانیت در اسلامِ انقلابی

۲ نظر ۲۲ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۴۴
ن. .ا
سه شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۳۵ ق.ظ

گام اول

بعد از مدتها اومد خونه مون و دیدمش...

صحبتهای زیادی بین ما رد و بدل شد... از دغدغه های معنوی گرفته تا مسائل سیاسی و اجتماعی و معیشتی..

رفیق صاف و ساده ای هست، اهل مطالعه و البته گاهی شور و هیجان بر عقلانیتش غلبه میکنه

شام را با هم خوردیم... غذا همون چیزی بود که اون دوست داشت...

خوردنش که تمام شد گفتم:

منو که میشناسی ، تعارف بلد نیستم... برای خودت بکش... غذا هست...

گفت: نه... در حد انفجار خوردم... منم تعارفی نیستم... میدونی که...

راست میگفت... اهل تعارف نبود... در حد انفجار خورده بود...


دقایقی بعد شام گفت:

میدونی؟!... دوست دارم از همه تعلقات بگذرم... از مال... از همسر و فرزند... از جان...

گفتم: از اینها بگذری که چی بشه؟

گفت: در راه ولایت... منظورم مستهلک کردن اینها نیست... بلکه منظورم اینه که ولایت بیش از همه این نصیب ها و نعمت ها برام اهمیت داشته باشه...

آخه دیدم با همه ادعام، وقتش که میرسه از آبرو دادن برای ولایت مضایقه میکنم... یا در جایی که باید از ولایت دفاع کنم از ترس آسیب دیدن موقعیت شغلی سکوت میکنم... البته بعدش پشیمون میشم اما به نظرم اینها تعلقات هست... و به وقتش آدم رو بیچاره میکنه...


گفتم: خب همه ما از این گرفتاریها داریم... و امان از این تعلقات...

گفت: چه جوری باید ازشون گذشت؟... 


گفتم: بگم؟


۱۰ نظر ۲۲ فروردين ۹۶ ، ۰۹:۳۵
ن. .ا
جمعه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۵۳ ق.ظ

اثرات نظم + سیاسی نوشت

نظم داشتن در امورات زندگی از نشانه های تقوا هست... و بی نظمی از نشانه های بی تقوایی هست...

خب این یه حرف کلی هست مخصوصا که ممکنه ذهنیت های نادرستی در مورد تقوا داشته  باشیم و وقتی حرف از تقوا زده میشه مثلا یه مرد ریشویی که روی پیشونیش جای مهر مونده و دکمه یقه اش رو میبنده و ...

من فکر میکنم درد سنگینی هست که انسان طلبی داشته باشه و طلبش جدی هم باشه و هیچ وقت این طلب دست از دلش بر نداره اما...  اما "اراده" ی کافی برای رسیدن به این طلب رو نداشته باشه... و تنها مانعش هم نداشتن اراده باشه... خیلی دردناکه... تصور کنید همچین شخصی رو...

هر وقت آدمی دیدید که با شوق از یک خواسته و آرزوش سخن میگه اما اقدام جدی و مستمر در رسیدن به اون هدف و آرزوش نمیکنه پیش خودتون فکر نکنید اون صرفا اهل ادعاست... یا فکر نکنید خود فریبی میکنه... یا خیلی راحت نگید تو که اینقدر فلان موضوع رو دوست داری چرا براش تلاش نمی کنی؟ پس اینقدرها هم برات مهم نیست... نه...

اون بیچاره بر سر "اراده" اش بلا آورده... "اراده" اش دستخوش حوادث شده... من برای همچین آدمهایی در دلم اشک هم میریزم... حال این انسانها شبیه کسانی هست که اونها رو در داخل یک قفس بگذارن و در بیرون از قفس سر عزیزش رو ذبح کنن... برای همین گفتم خیلی دردناکه...

بی نظمی همچین بلایی سر "اراده" انسان میاره... یه نگاه به اطرافیانتون بندازید... اغلب انسانهای بی نظم اهل استقامت و استمرار در یک موضوع نیستن... استمرار و استقامت ، علاوه بر معرفت و انگیزه و ... نیاز به اراده ی جدی داره... یکی از مسائلی که اثر جدی روی اراده مند شدن انسان داره وجود نظم در زندگی شخص هست... حالا اینکه ربط اراده و نظم چیه کمی نیاز به تفصیل داره... که فرصتش رو ندارم... فقط همینقدر بگم نظم داشتن از عوامل مودب شدن نفس هست ، نظم یه جورایی کنترل خواسته های نفس هست... یعنی : ای نفس هر وقت تو دلت بخواد من خواسته ات رو اجابت نمی کنم ، بلکه هر وقت من تشخیص بدم به حوائجت پرداخته میشه... نظم یعنی این... و این به یک معنا ، مبارزه با هوای نفس هم هست... کسی که اهل اراده و به تبع اون اهل استقامت و استمرار هست لازم هست اهل کنترل و مدیریت خواسته های نفس هم باشه... و نظم در امور به یک معنا کنترل و مدیریت خواسته های نفس هست....

۸ نظر ۱۸ فروردين ۹۶ ، ۰۶:۵۳
ن. .ا
دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۷:۰۰ ب.ظ

تهدید و فرصت


برای اینکه کوفیان از حمایت مسلم بن عقیل دست بردارند ایادی ابن مرجانه در شهر پر کرده بودن که لشگر جراری و بی رحمی از شام به سمت کوفه می آید و هر کسی از مسلم حمایت می کند را میکشند و زنان و نوامیسشان را به تاراج میبرند

همین حرف کار خودش را کرده بود...

همه مردد شدند... اگر نتوانند از پس آن سپاه وحشی شام بربیایند چه به روز زن ها و دخترانشان می آید؟

شاید کشته شدن احتمالی خودشان آنقدر تلخ نبود که آینده ای که در انتظار نوامیسشان بود آزارشان میداد...

 

با خود گفتن: کمی منطقی باشیم... ما با رهبری مسلم قدرت مقابله با لشگر وحشی شام را نداریم... دست از حمایت مسلم برمیداریم تا خود حسین بن علی بیاید... آنگاه به یاری اش می شتابیم...

ترسیده بودن... مخصوصا از عاقبت ننگینی که در انتظار نوامیسشان بود... تهدید بزرگی بود...

۵ نظر ۱۴ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۰۰
ن. .ا
شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۱۷ ق.ظ

اقراء کتابک


کتاب خدا ،جان و قلب مبارک پیامبر بود... قرآن حقیقی در جان پیغمبر نوشته شده بود...

این قرآن مکتوب ، تجلی ای از آن قرآن حقیقی هست... این قرآن مکتوب، نازل شده هست...

 

پیامبر هم در لحظه ی شهادت، قرآنی که حق متعال در جانش نوشته بود را در جان مولا علی (ع) نوشت...

برای همین فرمودند قرآن و عترت از هم جدا نمی شوند... چون عترت ، جان قرآن هست

 

و امروز امام زمان هم بر همان سیره الهی اجدادشان هستند:

میخواهند در جان افرادِ امت بنویسند...

و چون جان ما قابل نوشتن حقایق از سوی امام زمان و اولیای الهی نیست ، مانده ایم محروم از حضور و ظهور حضرت...

آنها قلمِ حق هستند و "ن" ظرف وجودی ما یا نفس ناطقه ما هست... چقدر هم شکل "ن" شبیه ظرف هست... باید نقوش باطله و فانی را از لوح جان "ن" زدود تا قلم حق در آن بنویسد...

 

وقتی نگاهی به زندگی معصومین می اندازیم میبینیم خیلی اهل این نبودن که کتابی را رو کاغذ بنویسن و در اختیار دیگران قرار بدن بلکه برای دیگران میگفتن و دیگران بر روی کاغذ مکتوب میکردن... این نشان میدهد هدف اصلی آنها نوشتن در جان انسانها بود... آنها برای نوشتن دنبال جان انسانی میگشتند نه کاغذ...

 

همام نزد امام علی (ع) رفته بود... از امام خواست کلمه تقوا را برایش باز کند...

امام آمد که در جان ِ همام حقیقت تقوا را بنویسد اما همام تاب نیاورد و سیحه ای کشید و دار فانی را وداع گفت...

 

در قیامت هم به انسان خطاب میشود " اقرا کتابک" {کتاب وجودی ات را بخوان}

آمده ایم به این عالم طبیعت که در این کتاب جانمان بنویسیم... در قیامت نوشته های ما در کاغذ و مانیتور را نمی خواهند... بلکه نوشته های ما در جانمان را میخواهند...

راستی در کتاب جانمان چه نوشتیم؟...

 

میدانید قلمی که کتابِ جان انسان را مینویسد چیست؟

 

 

۷ نظر ۱۲ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۱۷
ن. .ا