من روشی توی کارم دارم که حتی بچه مذهبی ها هم خیلی جاها درک نمیکنن...
میان توی مجموعه ما رشد میکنن، وقتی حسابی قوی شدن به علت اصلی قوی شدنشون پی نمیبرن... و متاسفانه مغرور میشن و به مرور از مجموعه ما حذف میشن...
مجموعه ما نسبت به مجموعه های هم تراز خودش، پول کمتری به نیروها میده اما بیشتر جذب مجموعه مون میشن... چرا؟
چون میگن مجموعه های دیگه جای پیشرفت نیست اما مجموعه ما توش رشد نیروها محسوسه...
اما اغلب متوجه نمیشن علت رشد چیه...
و آخرش میگن از هنر و همت خودمون بوده...
نه که نباشه هاااا... اما مولفه اصلیش نیست...
حتی منم خیلی روش آموزشی خاصی ندارم... به صورت محسوس، چیز دندون گیری هم یادشون نمیدم...
لذا میگن مدیر مجموعه هم چیز خاصی یادمون نداد... از استعداد خودمون بوده...
اما واقعیتش اون استعدادی که ازش حرف میزنن، ۹۰ درصد هم صنف های ما دارن... اصلا جای فخر و مباهات نیست...
من شش تا کار انجام میدم و اونها یه کار، و نتیجه میشه رشد
کار اول من: بهشون اعتماد به نفس میدم
کار دومم: بهشون فضای کار تخصصی تر میدم
کار سومم: ضعفی در کارشون باشه خیلی دوستانه اما با صراحت و قاطعیت میگم
کار چهارمم: کار خوبی انجام بدن تاییدشون میکنم و میگم به فکر خودمم نرسید همچین کاری که کردی و ازت یاد گرفتم
کار پنجمم: نیروهایی که ارتباط بیشتر و سالمی با هم دارن رو کنار هم قرار میدم تا با هم ، هم افزایی بکنن...
کار ششمم: حرف آخر رو من میزنم، ولو اون حرف تکرار نظر یکی از نیروهام باشه...
و در مقابل اونها فقط باید از خودشون انگیزه برای رشد و پیشرفت نشون بدن...
وقتی به اکثرشون میگم علت اینکه رشد کردید این بوده که بهتون فضای کار داده شد بهتون اعتماد به نفس داده شد و در صورت کار درست تایید و در صورت کار اشتباه تصحیح شدید، انگار داری تحقیرشون میکنی...
و انگار از یه جایی به بعد خیلی ها دنبال این میرن که اثبات کنن من بهتر از بقیه ام، و این دقیقا نقطه ی آغاز سقوط و به مرور حذف از مجموعه ما هست...
استاد به من گفتن روز آخری که خواستی بری، فوت کوزه گریت رو بهشون هدیه بده...
هر چی فکر میکنم میبینم انتقال این تجربه و این رویه همچین کار ساده ای هم نیست...
توی کار ما خیلی پیش میاد که نیرو کاری انجام میده که خودت هم بلد نبودی، وقتی اون کار مهم رو انجام داد بهتره تشویقش کنی و بگی ازش یاد گرفتی...
این خیلی به اون نیرو انگیزه میده و حالش رو خوب میکنه... اما غالبا وقتی نیرو کار جدید و درستی انجام میده با صداقت باهاش برخورد نمیشه...
وقتی میتونیم یه مجموعه ای رو رشد بدیم که نگران جایگاهمون توی اون مجموعه نباشیم...و من نگران نبودم... فقط همین...
اندازه ی یه کوه دلم گرفت وقتی دیشب دوست مذهبی و ولایی ام بابت کاری که بعد از یه ماه هم افزایی دو نفره مون (زیبایی شناسی من و توان تکنیکی و اجرایی اون) به نتیجه حدود ۸۰ درصدی رسید ازم خواست بابت انجام اون کارها پاداشی براش در نظر بگیرم...
اولش بهش گفتم اینکه یه ماه پیش نمیتونستی این کار رو انجام بدی اما الان میتونی، پاداش خوبی نیست؟!
تو میدونی ارزش این توانمندی توی بازار چقدره!! پس پاداش اصلی رو دریافت کردی..
گفت آره خیلی ارزش داره ولی الان من کاری رو میتونم انجام بدم که بقیه نمی تونن... باید فرقی باشه...
گفتم اشکالی نداره... برات پاداش در نظر میگیرم... به شرطی که بخش تکنیکی و نرم افزاریش رو کاملا بهم انتقال بدی...
گفت: همه اش رو بهت میگم ولی میشه خواهش کنم به کسی یاد ندی؟!! آخه تو خیلی راحت همه چیز رو در اختیار همه قرار میدی...
دلم از حرفش گرفت... من توی این مدت یه ماهه ۸۰ درصد مسائل نرم افزاریش رو یاد گرفتم و بقیه اش رو هم میتونم با درگیر شدن با اون نرم افزار یاد بگیرم... اما میخواستم متعاونانه تموم بشه...
فقط بهش گفتم: مراقب باش کارمون رو بی برکت نکنی...
یکی از نیرو های دفترم که چهل و یکی دو سال سن دلشت و یه بچه اول دبستانی داشت
کلی انرژی مثبت ازش میگرفتم، دو شب پیش سکته قلبی کرد و وفات کرد...
خدا رحمتش کنه...
حالم یه جوریه از رفتنش... کاملا حالش خوب بود... ناگهانی بود وفاتش...
برای دل بچه اش دعا کنید... و حال خودش در اون عالم...
اتفاقات اخیر کشور موجب شد بیشتر متوجه مسئولیت خودمون بشم
امروز رسانه ها هیچ ابایی از مسخ و سلب قدرت اختیار مردم ندارن و ذاتا تسلط رسانه بر مردم موجب افتادن مردم در دام دیکتاتوری نرم میشه...
بر هر اهل درکی لازمه متوجه خطر اجتماعی و سیاسی رسانه باشه و از طریق خود رسانه تلاش کنه تا فراگیری رسانه موجب سلب و مسخ قدرت اختیار عموم مردم نشه
و این ممکن نیست جز از طریق پای کار آمدن اهالی هنر...
هنرمندان با بصیرت و اهل تشخیص و تمیز...
یه نصیحت به خودم:
نکته ها چون تیغ پولاد است تیز
گر نداری تو سپر وا پس گریز