مشغولیم؟!!
پرسید: از کجا بفهمم من نفسم رو مشغول کردم یا نفسم من رو مشغول کرده؟
گفتم: چرا می پرسی؟
میگفت: چون به گمانم دختر و پسری که هرزگی میکنن هوای نفسشون مشغولشون کرده... حالا یا به نیازهای نفس پاسخ صحیح ندادن و نفس طغیان کرده و مشغولشون کرده یا جای دیگه کارشون میلنگه...
بعد فکر میکنم اگر من که دارم دروس دین رو میخونم باز هم هوای نفس من رو به این کار واداشته باشه... تفاوت من با اون هرزه گردها چیه؟
گفتم: تفاوت شما رو نمیدونم اما شباهتتون حتما در همینه که هر دو نفستون مشغولتون کرده و مشغله تون سودی به حالتون نداره... چه این مشغله هرزگیِ متعارف باشه چه دروس دین باشه...
گفت: خب نگفتی از کجا بفهمم؟
گفتم: روش فکر میکنم...
پ.ن1:
این روزها که پدرم درد شدید ممتدی رو در طول 24 (کل روز) ساعت تحمل میکنه... و نمیدونه کِی این درد منقطع میشه... جان همه مون در عذابه... واقعا برام تلنگری شده... با دیدن اوضاع پدر دائم فکر میکنم 31 سال مشغول چی بودم؟... نفس؟... یا...
پ.ن2:
دوست ندارم در محیط وبلاگ آنلاین باشم... اثراتی که از این آنلاین بودنه در خودم مشاهده میکنم اثرات خوبی نیست... فرصت خیلی زودتر از اونچه که آدم فکر میکنه تمام میشه...
برای پینوشتِ 2: واقعاً همینطور است!
برای پینوشتِ 1: من در حرمِ امامِ رئوف دعاگوی پدرِ محترم بودم! خیلی متأسّفم...
متن: حجابهای ظلمانی حتّی علم!