نشانه ی انسان عاقل (2)
صدر نوشت :این مطلب طولانی شد و این از ضعفهای بنده هست که نمی تونم موجز بنویسم ، کسانی که حوصله طولانی خوانی ندارن از ادامه مطلب بخونن
+ رسول یکی از پایه ثابت های شب شعرهای دانشگاه بود.. همیشه هم غزل می سرود ، انصافا هم خوب می سرود... از اون بچه های اهل کتاب و تحقیق بود... اما اغلب وقتی دور هم جمع میشدیم یه مسئله بود که سوژه میکردیمش و اذیتش میکردیم... و اون این بود که با اینکه رسول خیلی خوب از عشق می سرود و در این باب حرفهای قشنگی میزد اما هیچ وقت عاشق نشد...
-- از کجا میدونی؟
+ دیگه با هم زندگی میکردیم... از هم بی خبر نبودیم... بر عکس رسول ، حسین بود... حسین توی ترم دوم یا سوم عاشق یکی شده بود... حسین اصلا استعداد شاعری نداشت ، حتی یک بیت... اصلا هم مثل رسول به وقت حرف زدن از عشق اون فصاحت و جذابیت کلام رو نداشت... اما بنده خدا دچار شده بود...
چیزی که برام جالب بود تفاوت رفتاری رسول و حسین بود... رسول و حسین بسیار خوش خواب بودن حتی حسین خوش خواب تر از رسول بود اما وقتی حسین مبتلا شد دیگه اینطور نبود تا بلافاصله بعد رفتن روی تختش بخوابه... گاهی دو ساعت بیدار میموند تا خوابش ببره...
حسین خیلی اوقات توی خودش بود وقتی توی حیاط دانشگاه دور هم جمع بودیم و صحبت میکردیم... حسین خیلی در بحث ما مشارکت نمیکرد... انگار چشمهاش دائم دنبال کسی بود... اما رسول اینطور نبود... اصلا خودش لیدر بحث های جمع بود... گاهی هم که با حسین خلوت میکردم از نگرانی اش برای آینده میگفت... از اینکه کارم چی میشه؟ ، میتونم یه زندگی رو اداره کنم یا نه؟... خانواده دختر بهم اعتماد میکنن یا نه؟... میگفت دختر مردم رو بند خودم کردم اما از خیلی جهات خودم هنوز روی هوام... اما رسول هیچ وقت این نگرانی ها رو نداشت با اینکه بیکار بود اما انصافا دوران دانشجویی خوش بود... هیچ از این دغدغه ها نداشت...
-- چی میخوای بگی؟
+ میخوام بگم هم حسین و هم رسول به درکی از عشق رسیده بودن... در مقام سخن و نظریات و مفاهیم، درکشون با هم متفاوت نبود... حتی حسین عاشق شعرهای رسول بود و بعضی از ابیات رسول رو توی دفترش مینوشت... اما تفاوت درکشون در کجا بود که در رفتارشون اینقدر متفاوت بودن...
-- چه تفاوتی؟
+ درک عشق ، خواب رو از حسین گرفته بود... اما این کار رو با رسول نکرد... درک عشق حسین رو کم غذا کرد اما این کار رو با رسول نکرد... درک عشق ، حسین رو دغدغه مند و نگران آینده کرده بود اما این کار رو با رسول نکرد... سوال من اینه : کجای این درک متفاوت هست؟... اینها که در مقام سخن و مفهوم حرف متناقضی نمیزدن؟ اما حسین چه درکی پیدا کرده بود که رفتارش اینقدر متفاوت شده بود؟ جدی میگم... تفاوت درکشون چی بود؟
-- حسین چشیده بود... یه جورایی به شهود رسیده بود
+ مگه شهود چیه؟ همون درک هست... شست پا که شهود نمی کنه... یا یه تکه گوشت به اسم قلب که شهود نمیکنه، شهود مرتبه ای از درک انسانه... درک هم کار عقل هست... تفاوت درکشون دقیقا چی بود؟ وقتی میگی شهود، جواب اجمالی دادی... من جواب اجمالی نمی خوام... ممکنه کسی بگه شهود مال عرفا و اولیای خداست حالا کسی از ما انتطار شهود نداره... یعنی با این جواب تو ممکنه کسی صورت مسئله رو برای خودش پاک کنه...
-- نمیدونم ، یعنی نمیدونم دنبال چه جوابی میگردی... یا میخوای روی چی تاکید کنی... بیشتر توضیح بده
+ ببین من و تو هر دو معتقد به دین و ارزش ها هستیم... قبول داریم همه توصیه های اخلاقی علما رو ... درسته؟
-- بله
+ یکی از توصیه ها اینه که انسان یاد مرگ باشه... میگن یاد مرگ خشوع انسان رو زیاد میکنه... رفتار انسان رو تغییر میده... انسان رو از دنیا زدگی دور میکنه... من یه سوال ازت بپرسم : اثر یاد مرگ در تو چی بوده؟ الان وقتی به این فکر میکنی که یه روز میمیری چه حسی بهت دست میده؟
-- خب به عنوان یه امر قطعی قبولش دارم... اما خیلی تاثیری روی حالم نداره... میدونم باید یه روزی بساط رو جمع کنم... اما...
+ تا حالا شده یاد مرگ تو رو نگران زندگی پس از مرگ بکنه؟
-- خب بهش (زندگی بعد مرگ) فکر کردم اما اونجوری که باید نگرانش نشدم... مثل نگرانی حسین برای زندگی آینده اش نبوده نگرانی ام... یعنی خیلی منطقی با خودم میگم ، زندگی بعد مرگی وجود داره و تو باید خودت رو آماده کنی...
+ خب خودت رو آماده هم میکنی؟
-- خیلی لاک پشتی J خیلی غفلت دارم... انگار خیلی وقتها حواله میدم به آینده...
+ خب آدمی که مرگ رو نزدیک ببینه این حال بی خیالی تو رو نداره... یاد مرگ یعنی بدونی که مرگ نزدیکه...
-- خب شاید مرگ نزدیک نباشه؟ از کجا میدونی مرگت نزدیکه؟
+ دقیقا بحثم همین جا هست... نزدیک یعنی چه؟... فرض کن 500 سال دیگه عمر کنی... باز هم مرگت نزدیکه... بسیار نزدیک... بسیار نزدیک تر از اونچه که فکرش رو بکنی...
-- 500 سال نزدیکه؟!!!
+ دقیقا حرفم همینه... انسانی که یاد مرگ اون رو خاشع میکنه... حالش رو عوض میکنه... خوش خوابی رو ازش میگیره و دغدغه مندش میکنه ، درکش از زمان ، با درک من و تو از زمان متفاوته... سوال میپرسم ازت:
500 سال زیاده یا کمه؟
-- خب زیاده واقعا...
+ به نظر من زیاد نیست حتی اگر هم میگفتی کمه باز ازت نمی پذیرفتم...
-- چرا؟
+ 500 سال کم نیست ، بلکه هیچه...5000 سال هم هیچه...
-- ؟!!! چی میگی؟
+ ببین انسانی که یاد مرگ ، قرار رو ازش میگیره ، ابد براش اصله و همه چیز رو با ابد میسنجه... زمان در مقابل ابد چه ارزشی داره؟ زمان فانی هست... و ابد باقی... فانی با باقی قابل قیاس هست؟ کسی که یاد مرگ قرار رو ازش میگیره ماهیت فانی بودن زمان رو درک کرده یعنی بهش بگی 300 میلیون سال دیگه عمر میکنی ، میگه هیچه... مرگ نزدیکه...
-- اوهوم دارم متوجه میشم... حد (زمان) در مقابل بی حد (ابد) هیچه...
+ آفرین... خوب فهمیدی... حالا که فهمیدی آیا یاد مرگ قرار رو ازت گرفت؟
-- نه J
+ بحثم دقیقا همینه... میگم اون شخصی که یاد مرگ قرار رو ازش گرفته چه درکی از ابدِ باقی و زمانِ فانی پیدا کرده که امانش ازش گرفته شد؟... آخه من و تو الان منطقا فهمیدیم زمان در مقابل ابد هیچه اما بی قرار نشدیم...
-- نمیدونم چرا... تو بگو...
+ من هم نمیدونم... فقط میدونم این عقل هست که میفهمه زمانِ فانی در مقابل ابدِ باقی هیچ هست و این عقل هست که بی قرار میشه... اونی که با یاد مرگ بی قرار میشه عاقله... ما هنوز در وهم هستیم... عاقل نشدیم...چون میگن وهم همون عقل ساقط شده هست... یعنی تنزل یافته ی عقله... یه جورایی سایه ی عقله... تمام این محاسبات ما هم با همین سایه ی عقل شکل میگیره... خدا رو شکر که همین رو هم داریم...
-- آهان پس برای همین میگی عاقل به یقینیاتش التزام پیدا میکنه...
+ بله وقتی عاقل در می یابه مثلا رضایت خدا در نماز اول وقت هست... نمی تونه نمازش رو در اول وقت نخونه... کسی که میدونه مثلا رضایت خدا در نماز اول وقت هست و اول وقت نمی خونه اون عاقل نیست... با سایه ی عقل میفهمه و فکر میکنه خود عقل رو داره... برای همین خداوند در قرآن به صراحت میفرمایند : اکثرهم لا یعقلون... در مقابل این اکثریت یه اقلیتی هستن خدا انشا الله ما رو از بندگان قلیلش بداره " قلیل من عبادی الشکور"
-- حالا چه جوری میشه به خود عقل رسید؟...
+ روش فکر کن... خیلی مسئله مهمی هست... خیلی...
تشکر نوشت:
از بزرگوارانی که با سوالشون بستری فراهم کردن تا ما مطلب رو تا اینجا ادامه بدیم تشکر میکنم ، برای خودم خیلی برکت داشت... ان شا الله مفید باشه برای دیگران