شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۲۲ ق.ظ
عقل، در تفکرِمنطقی محدود نمی شود
توصیه نوشت:
توصیه میکنم این مطلب رو نخونید راستش به نیتم در نوشتنش، مشکوکم...
دارم با نوشتنش، نفس خودم رو مشغول میکنم... (یعنی نتونستم ننویسمش)
در علم منطق یه سازوکاری برای "فکر" دارن... میگن تفکر 5 مرحله داره...
1 برخورد با مشکل یا مساله یا مجهول
2 تشخیص نوع مشکل یا..
3 حرکت از مجهول به سمت معلومات
4 سفر در معلومات
5 حرکت از معلومات به سمت مجهول برای حل آن...
دو مرحله ی اول مقدمه هست و سه مرحله آخر سازوکار اصلی فکر هست...
بیشتر صحبت من سر سه مرحله ی آخر هست...
فرض کنید ما مجهولی داریم به اسم انسان... ماهیت و تعریف این موجود برامون مجهوله...
در سازوکار تفکر منطقی انسان تا به این مجهول برخورد سفر ار مجهول به معلوماتش میکنه... مثلا میگه:
خب معلومه که این موجود جسمی داره... مثل جمادات
معلومه که نمو هم داره... مثل نباتات
معلومه که حس هم داره... مثل حیوانات
معلومه که یه سری معانی و مفاهیم کلی رو هم ادراک میکنه و نطق هم داره علاوه بر این اختیار هم داره... که گویا فقط انسان این ویژگی آخر رو داره...
سطح معلومات رو مشاهده کنید... خیلی مسائل پنهانی نیست... تشخیص این معلومات سخت نیست... تمام این معلومات که مواد تفکر رو تشکیل میده در محدوده ی ادراکات وهم* و خیال* هست...
وقتی انسان به مجهولی برخورد بکنه (هر مجهولی) و برای حل اون مجهول بلافاصله رو (توجه) کنه به مخازن وهم و خیال یا به عبارتی به معلومات وهم و خیال... بدان معناست که عقل خودش رو تنزل داده... بدان معناست که عقل روی به مادون خودش کرده... بدان معناست که عقل امام وهم و خیال نیست بلکه ماموم آنها شده... یعنی عقل در قبر تنگ وهم و خیال گرفتار شده...
بدان معناست که عقل رو (توجه) به کثرت کرد... حال اینکه ذات عقل این هست که روی به وحدت کنه... برای همین هست که هرگز انسانی که در مقام تفکر منطقی هست به مقام جامعیت در ادراکات خودش نمی رسه...
مهم:
عمیقا تاکید میکنم که این به معنای رد یا تخطئه ی تفکر منطقی نیست... بنده فقط دارم بیان مراتب میکنم... حرفم این هست که میشود در یک نعمت بسیار بزرگی به نام فکر توقف نکرد و به نعمات بالاتر رسید...
انسانی اهل ادراکات ملکوتی خواهد شد که وهم و خیالش ماموم عقل باشن... یعنی تا به مجهولی برخورد، عقل رو تنزل نده به سمت وهم و خیال... بلکه وهم و خیال رو توجه بده به سمت عقل..چون عقل ذاتا توجه اش به سمت ملکوت و مبدا کائنات هست...
میدونم این جملات آخر که برجسته و آبی کردم قدری مبهمه...اونقدر این مسئله مهمه که هنوز بیان درخوری برای طرحش پیدا نکردم... حتما کسانی که با تامل مطلب رو خوندن میپرسن: رو کردن وهم و خیال به عقل یعنی چی؟... چگونه عقل رو امامِ وهم و خیال کنیم؟
من هم مثل شما همین سوال رو دارم...به گمان بنده قوم بنی اسرائیل هم همین سوال رو از حضرت موسی داشتن...
وقتی بنی اسرائیل از دست فرعونیان فرار کردن و به رود نیل رسیدن ، دیدن پیش رویشان رود نیل هست لذا بسته هست...
پشت سرشان هم لشگر عظیم فرعون هست... لذا اون هم بسته هست...
اینها به مجهول برخوردکرده بودن... مجهولشان این بود: چگونه نجات پیدا کنیم؟
وقتی سیر تفکر رو طی میکردن جوابی جز هلاک شدن پیدا نمی کردن...
لذا به حضرت موسی عرضه داشتن : الان همه ما هلاک میشیم...
حضرت موسی در این بزنگاه که محل امتحان اینها بود پاسخی بسیار قابل تامل دادند:
فرمودن: هرگز ، خدای من با من است و ...
حضرت موسی نیومدن طبق دستگاه تفکری اونها پاسخ بدن... یعنی بر اساس منطق متعارف رفتار نکردن...
رفتار منطقی متعارف این بود که بفرمایند: ای قوم ، الان عصایم را میزنم به رود نیل و رود نیل شکافته میشه و ما رد میشیم... اما اینطور نفرمودن... چرا ؟ براتون سوال نیست؟
دقیقا در حالی که قومش به اضطرار رسید حضرت موسی ندای "تعالوا" سر داد و فرمود: "انا معی ربی سیهدین"
اشارات در همین حد کافیست... خودم هم این روزها در این فضاها غرق هستم...
فقط اجمالا یک راه که یقین دارم وهم و خیال رو ماموم عقل میکنه این آیه هست :
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم
اگر برایتان دغدغه اش بود بیاندیشید... عقل و تعقل در تفکر (با سازوکار منطق) محدود نمیشود... هر چند قدرت تفکر و منطق از تجلیات عقل هست...
1_خیال: قوه ای که ثبت صور میکند تمام ادراکات پنج حس ظاهری (دیدن ، شنیدن و ...) در این قوه ذخیره میشود
2_وهم: از پدیده ها مفهوم جزئی میسازد و پدیده ها را با مفاهیمشان ادراک میکند...
۹۶/۰۴/۲۴