این دردها ادامه دارد
چه جالب میشه یه نمایش نامه ای یا فیلم نامه ای برای کودکان یا نوجوانان بنویسیم که :
اعضای بدن با هم تعامل دارن و دارن کشور وجود انسان رو مدیریت میکنن به صورت جمعی...
مثلا وسط آفتاب سوزان یه دفعه یه مِه مرطوبی به کشور انسان نزدیک میشه...
چشم تماس میگیره با پا
چشم: همین الان با تمام قوا فرار کن...
پا: چرا؟ تازه یه مه خنک بهمون رسیده... تشخیص من اینه که کمی در خنکای این مِه تجدید قوا کنیم...
چشم: بابا این مِه نیست این گاز ch2ko12 هست!!!
پا: چی میگی من متوجه نشدم...
چشم: میگم شیمیایی هست... فرار کن... وانستا... سوختم...
پا: باز هم تو توهم زدی؟... این سوختن به خاطر آفتابه... مِه به این خنکی اومده میگی فرار کنیم؟!!!... همیشه توهم دشمن و حمله و ... داری
چشم که از پا ناامید میشه تماس میگیره با دست:
چشم: سریع ماسک رو آماده کن به ما حمله کردن... ماسک رو بذار روی صورت و خودت رو با دستکش بپوشون.... سوختم... الان همه نابود میشیم... بجنب
دست: حمله کدومه؟... ما چیزی نمیبینیم... فقط میبینیم یه مِه خیلی خنکی اومده... خدا رو شکر وسط این گرما این مه پیدا شده والا از گرما تلف میشدیم...
چشم: بابا این گاز ch2ko12 هست!!! کشنده هست... میفهمی؟
دست: باز این سخت گیری هاش رو شروع کرد... عزیزم چرا اینقدر توهمِ دشمن میزنی؟... اگه راست میگی چرا من احساس سوختن ندارم؟...
چشم: تو بعدا متوجه میشی چه بلایی سرت اومده.... فعلا فقط کاری که میگم بکن... بعدا برات توضیح میدم...
دست: من خودم قدرت تشخیص دارم... تو نمیخواد به فکر من باشی...
چشم: ما از هم جدا نیستیم... توی این حمله همه مون نابود میشیم...
دست: چرا فکر میکنی تو میفهمی ما نمی فهمیم؟!!! تو دچار غرور و خودبرتر بینی شدی
چشم: حالا وقتش نیست بهت اثبات کنم... خدایا... چرا شماها نمیفهمین؟
نمیدونم داستان باید چه جوری تموم بشه...
اما گاهی جامعه در همچین شرایطی قرار میگیره... چشم تا بخواد به دست و پا اثبات کنه که اون مِه نیست و گاز شیمیایی هست ، همه نابود میشن..
چه باید کرد؟
وقتی انسانها رشد نکنن و عقل نازنینشان پای در گِل تعلقات فرو برده باشه... جامعه در یک همچین شرایطی گیر میکنه...
این دردها ادامه دارد...
و این داستان اکثر ما آدمهاست
داستان همون کشتی هست که طرف فقط میخاست جای نشستن خودشو سوراخ کنه