پنجشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۳۹ ب.ظ
خدایا آراممان کن
از ابتدا متوجه شدم وسواس داره... توی همون سوال و جواب های اول...
با شوهرش اومده بود تست بده...
خیلی نیاز به نیرو داشتیم... پذیرفتم که بیاد مشغول به کار بشه...
کمی که گذشت متوجه شدم تشخیصم درست بود... ایشون وسواس داره... و این وسواس موجب میشه کاری که بهش میدیم هم خیلی کند پیش بره
هیچ وقت بهش فشار نیاوردم که کار رو زودتر برسون...و نگفتم که تو از بقیه کند تر هستی...
اگر فشاری آوردم به همه بوده... مثلا گفتم این کار رو امروز تا آخر ساعت کاری بهم برسونید... حتی نیروهای جدید هم در فاصله کوتاهی ازش بهتر میشدن...
اما ایشون برای اینکه کند بودنش آشکار نشه گاهی به دوستاش فشار میاره کار رو سریع تحویل ندن... گاهی موجب اختلاف افکنی بین دوستاش میشه...
و همیشه هم استرس این رو داره که موقعیت کاریش به خطر بیفته...
و این برای من خیلی دردآوره... چون من با همون کندیش پذیرفتمش... بنا نیست امنیت شغلیش رو به مخاطره بندازم...
من میدونم کندی اون به خاطر وسواسش هست... و این وسواس به اندازه کافی آرامش روحی خودش رو بهم زده... و خدا میدونه چقدر همسرش از این نا آرامیش اذیت میشه...
برای من همین که نیرو صادقانه تلاش کنه کافیه... چون مجموعه ما همچین خدمات تام و تمامی نمیده به نیروها که من انتظار داشته باشم نیرو ها بی نقص باشن...
اما اون برای اطمینان خاطر خودش چقدر نقشه میکشه و چقدر استرس تحمل میکنه... چقدر به خودش و دوستاش فشار میاره.. و گاهی چقدر بد میشه...
وقتی محزون تر میشم که میبینم گاهی همین رفتار رو خودمون در مواجهه با مقدرات داریم...
خدا ازمون سعی میخواد اما ما اونقدر استرس نتیجه داریم که برای رسیدن به نتیجه گاها خیلی بد میشیم و بدی میکنیم...
۹۶/۰۵/۱۹