مشغول نشو ، رها باش
صدر نوشت: فرصت نکردم بخش های مهمتر رو برجسته و رنگی کنم مطلب آخر از مبحث علامت عقلانیت هست
ای برادر قصه چون پیمانه است
معنی اندر آن به سان دانه است
دانه معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
انسان عاقل اهل ذکر هست... ذکر به معنی یاد کردن حق... چه وقتی یاد حق میکنه؟
وقت نماز؟... وقت خلوت شب؟... توی اوغات فراغت؟
نه تنها در این اوقات.. بلکه در تمام اتفاقات روز و شب زندگیش...
برای عاقل تمام اتفاقات روز و شب، تمام پدیده های عالم طبیعت، قصه های حق هستن... و او با قوه عقل یافته:
ای برادر قصه چون پیمانه است
.
.
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
تمام پدیده های عالم خلقت آیات حق هستن... نشان های حق هستن... عاقل همواره از نشانه یا آیه به صاحب آیه عبور میکنه... عبور از ظاهر به باطن یا از پوسته به لُب ، ذات عقل هست... چون عقل ذاتا به دنبال اسرار و مغیبات هست... ذاتا عقل رو به سوی مبدا مخلوقات هست... این ذات عقل هست... لذا کسی که عقل رو در خودش بالفعل کرده باشه ، در تمام اتفاقات اهل عبور از طاهر به باطن و از پوسته با مغز و لُب میشه... و این رو عرض کنم وقتی انسان با پدیده ای یا اتفاقی روبرو میشه (هر چی باشه) تا اهل عبور نباشه و از ظاهر اون پدیده به باطن اون پدیده عبور نکنه رفتاری که به حسب مناسبات ظاهر از خودش نشون میده خیلی رفتار بی نقص و جامعی نیست...
برای همین کسانی که با اولیای خدا حشر و نشر دارن اغلب از رفتارهای اونها در مقابل اتفاقات و پدیده ها شگفت زده میشن... یه جورایی انگار غیر قابل پیش بینی هستن... انگار منتظر عکس العمل نویی هستید از اونها...
جالبه ملاصدرا هم اسم مهمترین کتابش رو گذاشته "اسفار..." کسی که در سفر هست همواره در حال عبور هست...
گفتیم به جای اینکه بحث فلسفی در مورد معنای عبور بکنیم سطح بحث رو عمومی تر بکنیم به مقابل معنای عبور بپردازیم... چون اغلب ماها اهل اون معنای مقابل عبور هستیم... لذا از اون طریق که ورود پیدا کنیم درک بهتری از وضع خودمون پیدا میکنیم و میزان بهرمندی خودمون از عقل رو بهتر می فهمیم
معنای مقابل معنای عبور : "مشغول شدن" هست... مشغول چیزی شدن غیر از پرداختن به اون چیز هست... عاقل مظهر این وصف حق میشه " یا من لا یشغله شان عن شان"
عقل چون ذاتا اهل عبور هست ، ذاتا اهل مشغول شدن نیست...
یه بیت زیبایی هست که نمیدونم از کیه:
هر چه در این راه نشانت دهند
گر نستانی به از آنت دهند
اینجا نستاندن یعنی مشغول نشدن... بهرمند بشو اما مشغول نشو...
بهره حقیقی هر نعمتی در مشغول نشدن به اون نعمت هست... در عبور از اون نعمت هست... کلمه عبور دقیقا معنای ذکر رو داره...
همونقدر که عبور و ذکر آرامش و اطمینان قلبی میاره (الا بذکر الله تطنئن القلوب ) و جان انسان رو تازه میکنه مشغول شدن خستگی و افسردگی و بی حوصلگی و کلافگی میاره...
خیلی پیچیده اش نکنم اگر دیدی افسرده ای... اگر دیدی بی حوصله و کلافه ای... بدون هنوز به اون عقلانیت مد نطر قرآن نرسیدی.. به اون عقلانیت مد نطر عرفان نرسیدی...
یه نکته هم بگم : افسردگی با قبض خیلی فرق داره... همونقدر که سرعت با عجله فرق داره... وجود عاقل گاهی در قبض می افته... اما قبض غیر از افسردگی هست... تفاوت اصلی قبض با افسردگی اینه که قبض موجب سعه وجودی انسان و مقرب شدن به سوی حق متعال میشه اما افسردگی نتیجه جهالت ما و عاقل نبودن ما هست...
اکثر ماها مشغول هستیم... یکی مشغول کاسبی هست، یکی مشغول ربا خواری ، یکی مشغول تدریس و معلمی ، یکی مشغول وبلاگ نویسی و گروههای اجتماعی ، یکی مشغول فلسفه و کلام و عرفان خواندن ، یکی مشغول حفظ قرآن ، یکی مشغول عبادت ، یکی مشغول دزدی، یکی مشغول نعمت های مادی...
حفظ قرآن و عبادت و خیلی از مواردی که ذکر کردم خیلی خوبن... اما پرداختن به چیزی با مشغول شدن به چیزی خیلی فرق داره...
اگر دیدی بی حوصله ای و نیاز به تنوع و تازه شدن داری بدون جای عقل خالیه...
عاقل اهل تکرار نیست... بلکه اهل تردد هست... شما هر روز از فلان خیابون عبور میکنید اما هر روز چیزهای جدید میبینید به این میگیم تردد...
تکراری که در اون نوشدن وجود نداره ملال آوره... روح انسان نمی پذیره...
یاد فرمایش استاد بزرگوار خودمون افتادم: (ایشون خودشون مدرس فلسفه و عرفان هستن)
آقایی که داری فلسفه و عرفان میخونی... حواست جمع باشه همونطور که خودت فیلسوف و عارف میشی ، نفس اماره فیلسوف و عارف هم پیدا میکنی... مراقب نباشی یه وقت به خودت میای میبینی یه عمره که مشغولی.... این مشغولی رو هم خیلی با تاکید میفرمودن.
دیگران مشغول کاسبی یا کلاهبرداری و ... تو هم مشغول فلسفه و عرفان...
گاهی یه نعمتی بهمون داده میشه (همسر خوب ، یا فرزند خوب یا شغل خوب یا ماشین و خونه خوب و یا حتی دوست خوب و استاد خوب) ظرفیت نداریم... مشغولش میشیم... مشغول شدن همانا و دفن کردن عقل زیر گِل وهم و خیال همانا... حتی استاد خوب هم دوست نداره شاگرد مشغولش بشه... استاد الهی، شاگرد اهل عبور رو بیشتر دوست داره...
شکر نعمت یعنی مشغول نشدن به اون نعمت... یعنی عبور... و متذکر خدا شدن...
شکر خدا این مطلب هم به اتمام رسید...
همیشه و مخصوصا این روزها نیازمند دعای شما هستم... دعا بفرمایید...
نمیدونم چرا دوست داشتم بگم الان بیدارم و به عنوان اولین نفر این پست رو خوندم:))
شما هم برای ما دعا بفرمایید