پاسخ:
به نظرم شما خیلی در قید الفاظ رفتید
صدیقین مقامی دارن که عرض کردم همون مقام ولایت تکوینی هست و شخص صدیق تطابق کامل با نظام تکوین پیدا کرده...
یعنی فعلی که باید ازش سر بزنه سر میزنه و فعلی که نباید، نمیزنه...
یعنی اگر بیان حقی داره صرفا بیان حق نیست بلکه در بیانش با زمان و مکان تطابق داره
ما ممکنه بیان حقی داشته باشیم اما تطابق با زمان و مکان نداریم...
اگر فرض کنید تمام مطالبی که من در این وب گفتم حقیقت باشه... ممکنه یک ولی خدا 80 در صد اینها رو نا حق بدونه چون در بستری درستی مطرح نکردم....
اما ایتکه صادق کی هست؟ چه فرقی با صدیق داره؟... نمیدونم...
مقامی که به عنوان صدیق میشناسیم در ادبیات ملاصدرا کسی هست که حداقل سفر اول نفس رو طی کرده
یعنی سفر از خلق به سوی حق کرده... یعنی دائم حضور حق رو مشاهده میکنه... در محضر حق هست...
شاید در مورد شخص صادق بشه گفت: کسی که در مسیر صدق گام برمیداره... ولو هنوز به مقام صدیقین نرسیده باشه
نمیدونم... شاید هم رسیده باشه...
از نظر من تلاش برای واضح کردن مرز این الفاظ صرفا برای نظم بخشیدن به ذهن هست... در حالی که این مرزبندی ها خیلی هم به ذهن نظم نمیده... چه بسا مشوش تر کنه...
اما صدق چه جور بروز پیدا میکنه:
دوباره عرض میکنم صدق ، تطابق با نظام تکوین هست...
تشریعیات از دل تکوینیات استخراج شدن... برای تطابق با تکوین ، ابتدا باید تطابق تام و محق با تشریعیات داشت... تشریعیات کف تقیدات یک انسان هست...با این کف تقیدات صرفا شکل انسانی اش محفوظ میمونه (مثلا اگر ولی الله ی چهره برزخی شخص کاملا متشرع رو ببینه به شکل همون انسان میبینه)
مثلا در شریعت میگه اگر نمیدونی غذایی که از مسلمانی بهت رسیده پاک هست یا ناپاک میتونی فرض بر صحت و طهارت کنی و بخوری...
اما کسی که در مراقبه ای بالاتر از ظاهر شرع هست میدونه اثر تکوینی غذایی که از حرام و شبهه به دست اومده باشه اینه که نورانیت و لطافت انسان رو از بین میبره... لذا به صرف اینکه از مسلمانی به من رسیده و من جواز خوردن دارم بسنده نمیکنه...
اینها تطابق با تکوین هست...
اینکه چطور میشه اهل صدق رو شناخت... سوال بسیار سختی هست...
خدا چرا اولیای خودش رو در بین مردم پنهان کرد؟
چطور باید اونها رو شناخت؟... تا در راه اونها قرار نگیریم نخواهیم شناخت...
شناخت صدیقین در عین سادگی ، بسیار سخت هست...
واقعیت اینه که صدیقین خودشون رو به ما مینمایانند نه اینکه ما اونها رو پیدا کنیم چون اونها در حقیقت دنبال ما هستن...
ما اگه در دانسته ها مون به اخلاص اهل عمل باشیم اونها خودشون رو به ما می نمایانند...
آب کم جو تشنگی آور بدست...
تا بجوشد آبت از بالا و پست
یا
تو یکبار به اخلاص بیا بر در ما
گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن
یا شرح احوال امثال من اینه:
به مجاز این سخن نمی گویم
به حقیقت نگفته ای: الله
امثال من خیلی تابع فرمانهای نفس هستیم... حتی کارهای خیرمون هم با دستور نفس هست...
اون مسئله سیر عروجی امام یه قدری پیچیده هست واقعیت اینه که تمرکز لازم رو ندارم
فقط همینقدر:
حرکت اونها از نقص به کمال نیست
بلکه از کمالی به کمال بالاتر هست