پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۴۷ ب.ظ
تشخیص اولویت ها
روح ولایت مداری در تشخیص اولویت هاست... نه تشخیص خوبیها یا بدیها...
این عدم تشخیص اولویت هاست که محل سقوط بسیاری از مومنین شده در طول تاریخ...
1: وقتی امام حسین به سمت کوفه حرکت کردن جیره خوران ابن مرجانه در شهر کوفه مردم رو از لشگر جرار شام (که به دروغ میگفتن در راه کوفه هست میترساندن و میگفتن اگر با مسلم باشید مردان کشته خواهند شد و زنان به تاراج خواهند رفت...
حتی اگر ادعای کذب ابن مرجانه درست بود و مردان در همراهی مسلم همه کشته میشدن و تمام زن ها به تاراج میرفتن...
اولویت در حفظ نوامیس نبود... بلکه اولویت در همراهی با مسلم بن عقیل بود...
2_ابن عباس و جابر بن عبدلله انصاری و عبدلله بن جعفر و محمد حنفیه و دیگر بزرگان شیعه که به وقت خروج امام حسین از مکه به سمت کوفه بر اساس تحلیل درست خود از عهد شکن بودن کوفیان و پیش بینی واقع بینانه و مطابق واقع خود، سعی کردن امام رو از این سفر منع کنن حرفشان به امام حسین از روی دلسوزی و اطلاع بود اما در تشخیص اولویت به خطا رفتن...
اولویت در همراهی کردن امام بود نه دلسوزی کردن و مانع از خروج امام شدن...
3_ انصار نسبت به امیر المومنین موضع خاضعانه تری داشتن تا مهاجرین... برای همین حضرت فاطمه تا چهل روز برای احقاق حق امیرالمومنین به در خانه انصار می رفتند (توجه شود که چرا به در خانه انصار میرفتند نه مهاجرین)... جریان سقیفه ابتدا توسط انصار شکل گرفت و بعد با ورود مهاجرین قضیه به نفع مهاجرین تمام شد... علت تجمع انصار در سقیفه بنی ساعده این بوده که یقینا مهاجرین نخواهند گذاشت علی (ع) خلیفه شود پس ما زودتر تکلیف خودمان را مشخص کنیم تا یک نفر از بین انصار خلیفه شود نه مهاجرین... بین انصار اختلاف افتاد که چه کسی خلیفه شودو ناگهان مهاجرین (اولی و دومی و ...) ریختن در سقیفه و بلافاصله از اختلافات انصار استفاده کردن و گفتن پیامبر از مهاجرین و مکه بود لذا اگر خلیفه از بین مهاجرین نباشد آیندگان در مورد ما بد قضاوت خواهند کرد... بلافاصله با اولی بیعت کردن و ... انصار در میان بهت و حیرت ناچار شدن بپذیرن و بعضی البته مخالف بودن منتها نه از این جهت که چرا علی (ع) خلیفه نشد... ناراحت بودن چرا خودشون خلیفه نشدن...
انصار در تشخیص اولویت ها بسیار نادان بودن...
گفتن برای اینکه مهاجرین حاکم نشن ما خودمون حاکم میشیم... در حالی که اگه تمامشون پشت امیرالمومنین جمع میشدن... قضیه به گونه ای دیگه پیش میرفت... چون اونها اغلب مشکلی نداشتتن با خلافت امیر المومنین...
واقعیت اینه که وقتی تاریخ رو بررسی میکنیم انصار همواره یک خود کم بینی ای نسبت به مهاجرین و اهل مکه داشتن... و همواره یک احساس ضعفی در مقابل اونها میکردن... از مقابله با اشرار مهاجرین میترسیدن...
4_ نبود اقتدار شخصیتی در مرد موجب دیوثت و بی غیرتی او میشود... مثلا مردی که با بی حجابی همسرش مشکلی نداره اغلب به خاطر نداشتن اقتدار شخصیتی هست نه به خاطر نوع جهان بینی شون... مسئولینی که خیلی از جنگ میترسن و غالبا سخن از تعامل و گفتگو دارن یا در وقت دیدن اقتدار مومنین خیلی غضب میکنن و از تعادل خارج میشن اقتدار شخصیتی ندارن و نوعا از جمله دیوث سیاسی خواهند شد
5_ در زمان رحلت (شهادت) پیامبر وقتی حضرت فرمود قلم و کاغذ بیاورید تا چیزی بنویسم که برای ابد گمراه نشوید و ملعونی مانع از آوردن کاغذ شد و جسارت کرد که : "درد بر این مرد غلبه کرده و هذیان میگوید و کتاب خدا ما را کافیست" طرفداران پیامبر در دفاع از پیامبر شروع کردن به مشاجره با اون دومی که مانع شده بود...
حضرت علی اصلا در بین متنازعین (مدافعین و مخالفین پیامبر) وارد نشد... ساکت بود...
طرفداران و مدافعین پیامبر (امثال زبیر) تشخیصشون در دفاع از پیامبر با مولا علی فرق داشت... چرا؟
چرا مولا علی سکوت را در دفاع از پیامبر انتخاب کرد و امثال زبیر نزاع را؟... جرات ندارم علتش رو بگم... بر اساس مصلحت...
پیامبر به تمام متنازعین (مدافع و مخالف خودش ) تشر زد " پاشید از پیش من!!!!"
و تنها به مولا علی فرمود: " علی جان نزدیک بیا"
و این یعنی امثال زبیر در دفاع از پیامبر به خطا رفتن... کار رو خراب کردن... والا دفع فتنه اون دومی برای پیامبر کاری نداشت...
فتدبر...
۹۶/۱۱/۱۲