نامه ای سرگشاده به « مسلمان یاغی»_1
مطلبی در این وبلاگ در مورد همسر نوشته شده و سخنی از وزن همسر در زندگی و رشد گفته شد خواستم اونجا نظرم رو در مورد وزن همسر بگم اما هر چی فکر کردم دیدم بهتره مطلبی در وبلاگ خودم بنویسم
آگاهی های انسان میتونن برای انسان چراغ حرکتش باشن اما واقعیت اینه که انسانها وقتی از عالم طبیعت رخت بربستن الزاما به اندازه ی آگاهی هاشون رشد نکردن... چه بسا دقیقا در مسیر معکوس آگاهی های درستشون گام برداشتن... فربه کردن آگاهی اساسا برای انسان لذت بخشه... چون به انسان حس امنیتی هم میده... به انسان اعتماد به نفس میده... انسان با آگاهی "احساس" قوی تر شدن میکنه...
اما...
یک امای بزرگ...
ما میخوایم به تعالی برسیم درسته؟
«من» میخوام رشد کنم...
چقدر این من رو میشناسیم؟!!
چجوری میشه شناختش؟!!!
با مطالعه؟!!
علم؟!!!
آگاهی؟!!!
تجربه؟!!
اینا کافیه؟!!
من میگم کافی نیست...
اما اول حکم خودم رو به چالش بکشم:
مگه شناخت، همون معرفت و آگاهی نیست؟!!
چرا میگی با صرف افزایش آگاهی نمیشه نفس رو شناخت؟!!
چون آگاهی به معلومات و به آشکارها تعلق میگیره... نه به مجهولات...
یعنی چیزی که آشکار باشه و معلوم باشه، انسان نسبت به اون آگاه میشه...
حالا اگر نفس به گونه ای باشه که لایه های پنهان داشته باشه چجوری میخوای نسبت به اون آگاه بشی؟!!!
وقتی آگاه نباشی چطور میخوای رشدش بدی؟!!
مثل این میمونه که من فرزند دختر داشته باشم و از جنسیتش آگاه نباشم بعد بخوام برای رشدش برنامه بریزم و ۸۰ درصد برنامه هام هم متناسب آقایون باشه...
خب میزنم اون بچه رو داغون میکنم...
خدا بناست حجت رو بر ما تمام کنه...
یکی از اسامی قیامت یوم تبلی السرائر هست
برخی بزرگان فرمودن قیامت نفس در جزئیات هست، یعنی تبلی السرائر نفس، در جزئیات زندگیت اتفاق می افته،
جایی که مفاهیم کلی، تعین پیدا میکنن... جایی که مفاهیمی مثل همسر و فرزند و پدر و مادر، عینیت پیدا میکنن، مصداق پیدا میکنن، به اینها میگن جزئیات...
خدا با این تعین ها که در زندگیت رخ میده نفست رو برات قیام میده، قیامتی برای نفست برپا میکنه...
یوم تبلی السرائر راه میندازه برات...
میگه ببین خودت رو...
بعد میگن یکی از اسامی قیامت یوم الحسرت هست...
وقتی به حکمت این جزئیات در زندگیمون پی میبریم انگشت حسرت به دهان میگیریم که چه موقعیت بزرگی رو برای رشد از دست دادیم...
این مرحله ی اول نامه ام بود به برادرم مسلمان...
نامه ام به ایشون ادامه داره، بخش اصلی حرفم هنوز مونده
هنوز وارد نقش و وزن همسر در این مسیر رشد نشدم...
اگر توفیقی باشه خواهم نوشت
سلام.
با اجازتون من تیک مخالف زدم برای این پست.
فقط از این جهت که معتقدم این مباحث با هر سبک و سیاقی ادامه یابد، آخرالامر نتیجۀ مطلوبی نخواهد داشت. نه برای شما که بسی بزرگوارید، نه برای مسلمان یاغی که عزیز است و دوست داشتنی و نه برای خوانندگان محترم که فرهیخته اند و فحول.
البته من در اینجا نه سر پیازم، نه ته پیاز. اما چون چالش های طرفینی شما را دیدم و خواندم، احساس کردم این حرف را بزنم. ولو این که خریدارش نباشید.
چندی قبل هم یکی از خوبان با تجربۀ بیان برای عزیز دیگری در بیان مشابه همین جنس چالشها، مطلبی را مستقیماً نوشته بود که من ساعاتی بعد از انتشارش، خصوصی ازش خواهش کردم یا اون پست را رمزدارش کند یا ازش صرفنظر بفرماید. و البته ایشون هم بسیار بزرگواری فرمودند و مطلب رو خذف کردند.
معالوصف از آنجا که چندسالی هست شما را میخوانم و از نظر من بسیار شایسته و متقی هستید و تشخیصتون حتماً حتماً از من بینوا عالمانهتر است. صلاح کار با خودتون خواهد بود. فقط اگر خواستید ادامه بدید، پیشنهاد می کنم حداقل شخص و شخصیت همدیگر را نشانه نروید...