سیدی از کشمیر
سه نفری با هم اومدن توی اتاقم... یه مترجم هم باهاشون بود...
به من گفتن اینها مشتری از هند هستن... لطفا محصولاتی که میخوان رو نشونشون بده...
با انگلیسی دست و پا شکسته ای که بلد بودم سلام و احوالپرسی ای کردم... دو جوان حدود 35 الی 40 سال و یک مرد مسن حدود 60 سال...
پرسیدم اسمتون چیه؟
گفت سید خلیل موسوی
پرسیدم سید؟!! شما سید هستین؟
گفت بله...
همکارم پرسید مسلمان هستین؟
گفت بله... شیعه جعفری هستیم...
اهل کشمیر بودن...
چون همکار بخش فروشمون آورده بودتشون... من خیلی سعی نمیکردم با مشتری صمیمی بشم که همکار بخش فروشمون فکر نکنه میخوام توی کارش دخالت کنم...
اما نتونستم تحمل کنم و ازشون پرسیدم کشمیر چقدر شیعه داره؟!!
گفت: خیلی کم... نهایتا 1 میلیون...
به شوخی به همکارم گفتم به 1 میلیون نفر میگه کم... کل این شهر که همه هم شیعه هستن به 400 هزار نفر نمیرسه...
بعد دیگه هیچی نگفتم و محصولات رو نشون میدادم... اما دل توی دلم نبود...
یه دفعه سید خلیل که خیلی چهره ی مهربان و پدرگونه ای داشت ازم پرسید:
اسمت چیه؟
گفتم: رضا
همکار بخش فروشمون با تعجب گفت: چرا اسم کوچیکت رو گفتی؟
گفتم: چون میدونم اسم کوچیکم رو بیشتر دوست داره... و خندیدم...
بعد دیدم اون نفر جوان تر گفت:
توی ایران که اومدیم خیلی دین دار کم دیدیم!!!
همکارم پرسید چطور؟
گفتن توی هیچ کارخونه ای عکس آقای خامنه ای رو ندیدیم... هیچ جا عکس حاج قاسم نبود... ما توی کشمیر توی هر خونه ای از شیعیان عکس آقای خامنه ای رو داریم...
من خیلی شیفته شون شدم... اما همچنان سکوت کردم (میخواستم بگم ما توی ام القراء شیعه در بین شیعیان هم درباره اعتقاداتمون داریم تقیه میکنیم... شما خیلی آزادی دارید که اینقدر راحت دم از عشقِ آقای خامنه ای میزنید) و همکارم سعی میکرد از بدی های ایران بهشون بگه...
اما اونها خیلی محکم جواب میدادن که ایران بهترین کشور منطقه هست...
سطح رفاه ایرانی ها خیلی نسبت به بقیه کشورها بیشتره... ما میبینیم که رسانه ها خیلی تلاش میکنن کشور ما هند رو کشوری موفق نشون بدن اما ما از داخل داریم میبینیم هند در حال فروپاشی هست...
همکارم شروع کرد از فساد مسئولین ایران و فرزندانشون گفتن...
در نهایت اون جوان هندی با قاطعیت گفت: اگر تمام اینها هم درست باشه بازم فساد توی ایران خیلی کمتر از بقیه جاهاست...
و من همین طور توی دلم به باور و ایمان این هندی ها غبطه میخوردم... و فقط گفتم سید خلیل من خیلی عزاداری شما شیعه های هند رو دوست دارم... فوق العاده حماسی عزاداری میکنید...
اون لبخند خیلی زیبایی زد...
دوست داشتم شماره اش رو بگیرم...
اما بازم نگران بودم همکارم ناراحت بشه که دارم مشتری ای که اون داره مدیریتش میکنه رو باهاش ارتباط میگیرم...
اما سید خلیل گویی که ندای دلم رو شنیده باشه خودش بهم گفت:
میشه شماره ات رو داشته باشم؟!!
خیییلی خوشحال شدم و شماره ام رو دادم به سید خلیل...
و شماره ی ایران و هندش رو ازش گرفتم...
گفتم فارسی بلدی بخونی؟
توی واتساپ پیامی فارسی براش فرستادم... دیدم کلش رو برام خوند...
گفتم: شما که اینقدر خوب فارسی بلدی... چرا خودمون رو اذیت میکردیم؟!!
همکارم ناگهان حواسش به سمت من شد با نگاه متعجب پرسید چی میگید به هم؟
برای اینکه فکر بد نکنه گفتم هیچی فارسی بلده بخونه... بیخود خودمون رو خسته میکردیم...
به سید به فارسی گفتم: کربلا رفتی؟
با فارسی دست و پا شکسته گفت: آره... رفتم
گفتم مکه چطور ؟... رفتی؟
گفت: هاا رفتم... شام نرفتم فقط...
گفتم: اربعین چطور؟
با غمی در چهره اش گفت: نه اربعین نرفتم...
ازش پرسیدم: بقیه ی مردم کشمیر چه مذهبی دارن؟
گفت خیلی ها سنی مذهب هستن اما غیر سنی ها تمااااما مقلد آقای خامنه ای هستن...
میخواستم بگم : جااانم به قربان این مرجعتون...
خوشحالم که شماره گرفتیم از هم...
تو گویی از همون اول سید خلیل خیلی دوست داشت با من ارتباط بیشتری بگیره... اصلا دل به دل راه داشت...
منم تجربه دیدار با شیعه هندی رو داشتم که میگفت تو هند به اندازه جمعیت ایران شیعه هست ولی چون به نسبت جمعیت هند تعداد زیادی نمیشه وقتی به ایرانی ها میگیم شیعه هستیم با تعجب میگن مگه هند هم شیعه داره