کمی از سختی های کارم بگم:
جزو مبارزان علیه شاه بوده... بعد از پیروزی انقلاب به دو سال نمیرسه... میره فرانسه... تجارت فرش... چند روز پیش روبروم نشسته بود... میگفت : چهل ساله فرانسه هستم... من نمیدونم عقاید شما چیه... اما من خودم توی دانشگاه تهران جزو دانشجوهایی بودم که علیه شاه شعار میدادم... اما بعدش دیدم چیزی به نفع مظلومان تغییر نکرد و...
من میشنوم... و در حین سخنرانی ایشون به این فکر میکنم که اگر بتونم سقف خریدش رو به یک میلیارد برسونم میشه فلان مشکل رو حل کنیم...
صحبت هاش که تموم میشه میگم:
منم طرفدارن مظلومان و مستضعفان هستم و برای همینه که الان جلوی شما نشسته ام... ان شا الله که درست میشه... آقای فلانی حالا تشریف آوردید ایران و با توجه به شناخت خوبی که به فرش دستبافت دارید میخوام محصولی رو نشونتون بدم که کل سفرتون به ایران رو بسازم... میخوام دست پر برید فرانسه و به بازار کریسمس فرانسه فکر کنید و روش برنامه بریزید...
خدا رو شکر یه تومن بهش فروختم...
این آقا توی دبی و شارجه و ابوظبی فروشگاههای بزرگی داره..
ساعت 9 شب هست و من باید خونه باشم اما ایشون قصد خرید زیادی داره و باید کارم رو انجام بدم...
تازه هم از فرودگاه رسیده و خسته هست... با مدیر فروشش نشسته روبروی ما... بعد از احوال پرسی میره توی صحبت رژیم غذایی اش و گریزی میزنه به ایام کرونا و ...
بحث میرسه به تجارت لاستیکی که داره و...
میگه توی ایران تجارت لاستیک دست فلانی (یک مقام مطرح در دنیای سیاست) هست و ماها نمی تونیم ورود کنیم... برای همین ما توی امارات این کار رو میکنیم...
اینها اصالتا بچه ی لار هستن... لاری های مولتی میلیاردر... هر چی فکر میکنم جز از راه قاچاق نمی تونن اینقدر رشد کرده باشن... حالا ان شا الله که از راه حلال بوده...
آسمون و ریسمون بافی های سیاسی شروع میشه... حوصله ام نمی کشه بحثش رو ادامه بده... با لبخندی پر انرژی میگم: قهوه تون سرد نشه... آقای فلانی یادمه دفعه ی آخر قبل از کرونا دیده بودمتون... حالا لاغرتر شدید...
گفت فلان ورزش رو انجام میدم و...
به این هم 20 تومن فروختم... هم حقوق یه ماه نیروها داده شد و هم تونستیم فروشگاهی که توی دبی در حالا تجهیز هست رو تامین کنیم...
این آقا توی کانادا فرش میفروشه...
خیلی زیاد حرف میزنه و من اصلا فرصتش رو ندارم پای حرفهاش بنشینم...
دفعه ی آخر عصبانی بود که چرا اینقدر منو معطل میکنید و فرش های منو هنوز نبافتید... شنیدم شما مذهبی هم هستین... آقا لازم نیست مذهبی باشید... مشروبت رو بخور اما صادق الوعد باش...
بهش میگم به خاطر قطعی برق در دو روز هفته، خیلی سیستم تولید ما آسیب میبینه و برای همین توی تحویل به موقع بار شما بدقول شدیم...
میگه تقصیر شما نیست... کارفرما وقتی تولید نکنه که نمیتونه به کارگر پول بده... کارگر هم وقتی پول نگیره نمیتونه کار کنه... اینو اون بالایی ها باید بفهمن...
و میفهمن... ولی عامدانه دارن این سیکل باطل رو ادامه میدن...
حرفش رو قطع میکنم و میگم: ما تولیدمون هم که متوقف میشه به کارگر پولش رو میدیم...
اما به نظرم شما این فرشی که داریم براتون تولید میکنیم رو اجازه بده براتون روش کار دست هم انجام بدیم... تفاوتش خیلی میشه ... کمی گرون تر میشه اما خیلی لاکچری تر میشه و جذاب تر... و به نظرم بهتر می تونی بفروشی...
شروع میکنه از ریاضت اقتصادی کانادا گفتن... اینکه اونجا تمام مردم درگیر قسط بانکی هستن... و برای اینکه نقدینگی رو از دست مردم خارج کنن سود بانکی اقساط مردم رو افزایش بی سابقه ای دادن و مردم توان خرید منسوجات رو ندارن...
میگم آخرش که چی؟
میگه دولت میگه بالا بودن قیمت ها توجیهی نداره... مردم اونقدر باید نخرن تا قیمت ها بیاد پائین...
دلش نمیاد از بد کانادا بگه اما از بدی ایران نگه... بلافاصله میگه البته با وجود این ریاضت اقتصادی خونه شون رو دارن... بهترین ماشین رو دارن... فقط درگیر قسط اینها هستن...
دیگه وقت و حوصله اش رو ندارم که بهش بگم بخشی از این نخریدن ها به خاطر جو روانی و رسانه ای هست که برای غذا راه انداختن توی دنیا و علت اصلی این تهدید غذایی رو هم جنگ روسیه و اکراین میدونن... (راستی جنگ روسیه و اکراین هنوز تموم نشد؟)
در حین صحبتش به این فکر میکنم اگر بتونم متقاعدش کنم کار دست روی فرشش انجام بده با توجه به اینکه میتونه فرشش رو توی نیویورک هم ارائه بده، سفارشش برمیگرده و برای مجموعه دستبافتی مون خیلی خوب میشه...
با اکراه تاییدش میکنم اما در نهایت راضی میشه که کار دست روی فرش هاش انجام بشه... و خرید 700 میلیونیش میره بالای یه تومن...
پس خدا رو شکر...
یا امام رضا...
من روزانه با خیلی از امثال این پولدارها و تاجرها درگیرم...
خیلی زیاد...
نیتم رو پیش شما به امانت گذاشتم... از شما امانت دارهای بهتری نمی شناسم...
چرا سجاده آب بکشم... حجم عجیب و غریب این ترافیک بالای ارتباطی رو نتونستم خوب مدیریت کنم و توی این دو سه ماه بیش از کل 12 سال گذشته نمازهام قضا شده...
نماز قضا رو میشه خوند... اما نذارید نیتم تغییر کنه...
راستی کسی میدونه نیت قربة الی الله یعنی چی؟