الله مع الصابرین
از مدتهاست معتقدم انسان های تیزهوش بیش از انسان های با هوش متوسط در دام سطحی نگری گرفتار میشن... و لذا نیاز به مراقبه ی بیشتری دارن و تجربه ی این سالهای من هم نشون داده اغلب تیزهوش ها در ادراکاتشون لطیف نمیشن... حرف عجیبی هست اما با من همراه باشید
انسانی رو فرض کنید که از کودکی به گونه ای مورد توجه والدین بوده که هرگز اجازه ندادند با سختی روبرو بشه... در هر صحنه ای که قرار میگرفت اون والدین موانع رو براش هموار میکردن... این حمایت جاهلانه والدین قدرت استقامت و سخت کوشی رو از فرزند میگیره... چون انسان به هر صفتی که میخواد متلبس بشه باید از دل معرکه ی مربوط به اون صفت رد بشه... اون هم نه یک بار و دو بار... بلکه بارها و گاهی سالیانی.... حالا اینکه چرا انسان به صرف فهمیدن صفات به اون صفات متلبس نمیشه و حتما باید در معرکه ی جزئیات زندگی به اونها متلبس بشه بحثهای علمی خودش رو داره که اندکی در مطالب پیشین بحثش را کردیم...
برگردم به ادعای اول مطلب... عرض کردم انسانهای تیزهوش بیش از انسانهای با هوش معمولی در دام سطحی نگری و قشری گری دچار میشن... و برای جلوگیری از این امر نیازشون به مراقباتی خاص از انسانهای با هوشِ متوسط بیشتره...
یکی از علت های برجسته ی این ادعا ، اینه که زود به جواب میرسن... بله...این زود رسیدن به جواب شخص رو کم تحمل و کم صبر بار میاره... شاید خیلی از ماها زود به جواب رسیدن رو یک حُسن بدونیم اما نظر من اینه که در در بعضی امور خوبه اما نه در همه ی امور... این انسانهای تیزهوش نوعا در رسیدن به جواب اهل صبر و طمانینه نیستن... الان نمیخوام ذات عالم طبیعت که عالم تدریج هست رو باز کنم و بگم برای نفوس مستکفی (غیر معصوم) تدریج بودن عالم طبیعت چه منافعی عظیمی داره حتی نفوس مکتفی (معصومین) هم در این عالم تدریج بر کمالاتشون افزوده میشه که بحث های خودش رو داره...
مسئله صبر رو مطرح کردم... راستی چقدر به صبر و ارتباطش با فهم و درک عمیق اندیشیده ایم؟ وقتی انسانی به صفت صبر متلبس میشه چه اتفاقی در نفسش پدید میاد که خدا با او معیت پیدا میکنه؟... شاید ذهنیت ما این باشه انسانی که اطلاعات بیشتری داره و کتابهای بیشتری خونده فهم عمیق تری داره... اما این ذهنیت و این معیار، قرآنی نیست... اگر دقت کرده باشیم تمام اولیای خدا صبور هستن... ولی خدایی رفته بود برای حجامت... وقتی اون حجامت کننده یه کاسه از خونش رو گرفته بود گفت : شما باید بسیار انسان عجولی باشید... (یکی از ویژگی های طبیعی دموی هاست) کسانی که با اون ولی خدا بودن و از جزئیات زندگیش آگاه بودن گفتن : اتفاقا برعکسه... ما صبورتر از ایشون تا حالا ندیدیم... اون بنده خدا گفت اگر اینطوره که میگید پس ایشون خیلی اهل مراقبه هستن... والا اقتضای طبیعی مزاج ایشون اینه که عجول باشه... من در دلم میگفتم: بله انسان صرفا طبیعی که انسان الهی نمیشه...