ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۴۷ ب.ظ

تشخیص اولویت ها

روح ولایت مداری در تشخیص اولویت هاست... نه تشخیص خوبیها یا بدیها...
این عدم تشخیص اولویت هاست که محل سقوط بسیاری از مومنین شده در طول تاریخ...

1: وقتی امام حسین به سمت کوفه حرکت کردن جیره خوران ابن مرجانه در شهر کوفه مردم رو از لشگر جرار شام (که به دروغ میگفتن در راه کوفه هست میترساندن و میگفتن اگر با مسلم باشید مردان کشته خواهند شد و زنان به تاراج خواهند رفت...
حتی اگر ادعای کذب ابن مرجانه درست بود و مردان در همراهی مسلم همه کشته میشدن و تمام زن ها به تاراج میرفتن...
اولویت در حفظ نوامیس نبود... بلکه اولویت در همراهی با مسلم بن عقیل بود... 

2_ابن عباس و جابر بن عبدلله انصاری و  عبدلله بن جعفر و محمد حنفیه و دیگر بزرگان شیعه که به وقت خروج امام حسین از مکه به سمت کوفه بر اساس تحلیل درست خود از عهد شکن بودن کوفیان و پیش بینی واقع بینانه و مطابق واقع خود، سعی کردن امام رو از این سفر منع کنن حرفشان به امام حسین از روی دلسوزی و اطلاع بود اما در تشخیص اولویت به خطا رفتن...
اولویت در همراهی کردن امام بود نه دلسوزی کردن و مانع از خروج امام شدن...

3_ انصار نسبت به امیر المومنین موضع خاضعانه تری داشتن تا مهاجرین... برای همین حضرت فاطمه تا چهل روز برای احقاق حق امیرالمومنین به در خانه انصار می رفتند (توجه شود که چرا به در خانه انصار میرفتند نه مهاجرین)... جریان سقیفه ابتدا توسط انصار شکل گرفت و بعد با ورود مهاجرین قضیه به نفع مهاجرین تمام شد... علت تجمع انصار در سقیفه بنی ساعده این بوده که یقینا مهاجرین نخواهند گذاشت علی (ع) خلیفه شود پس ما زودتر تکلیف خودمان را مشخص کنیم تا یک نفر از بین انصار خلیفه شود نه مهاجرین... بین انصار اختلاف افتاد که چه کسی خلیفه شودو ناگهان مهاجرین (اولی و دومی و ...) ریختن در سقیفه و بلافاصله از اختلافات انصار استفاده کردن و گفتن پیامبر از مهاجرین و مکه بود لذا اگر خلیفه از بین مهاجرین نباشد آیندگان در مورد ما بد قضاوت خواهند کرد... بلافاصله با اولی بیعت کردن و ... انصار در میان بهت و حیرت ناچار شدن بپذیرن و بعضی البته مخالف بودن منتها نه از این جهت که چرا علی (ع) خلیفه نشد... ناراحت بودن چرا خودشون خلیفه نشدن...
انصار در تشخیص اولویت ها بسیار نادان بودن... 
گفتن برای اینکه مهاجرین حاکم نشن ما خودمون حاکم میشیم... در حالی که اگه تمامشون پشت امیرالمومنین جمع میشدن... قضیه به گونه ای دیگه پیش میرفت... چون اونها اغلب مشکلی نداشتتن با خلافت امیر المومنین... 
واقعیت اینه که وقتی تاریخ رو بررسی میکنیم انصار همواره یک خود کم بینی ای نسبت به مهاجرین و اهل مکه داشتن... و همواره یک احساس ضعفی در مقابل اونها میکردن... از مقابله با اشرار مهاجرین میترسیدن...

4_ نبود اقتدار شخصیتی در مرد موجب دیوثت و بی غیرتی او میشود... مثلا مردی که با بی حجابی همسرش مشکلی نداره اغلب به خاطر نداشتن اقتدار شخصیتی هست نه به خاطر نوع جهان بینی شون... مسئولینی که خیلی از جنگ میترسن و غالبا سخن از تعامل و گفتگو دارن یا در وقت دیدن اقتدار مومنین خیلی غضب میکنن و از تعادل خارج میشن اقتدار شخصیتی ندارن و نوعا از جمله دیوث سیاسی خواهند شد

5_ در زمان رحلت (شهادت) پیامبر وقتی حضرت فرمود قلم و کاغذ بیاورید تا چیزی بنویسم که برای ابد گمراه نشوید و ملعونی مانع از آوردن کاغذ شد و جسارت کرد که : "درد بر این مرد غلبه کرده و هذیان میگوید و کتاب خدا ما را کافیست" طرفداران پیامبر در دفاع از پیامبر شروع کردن به مشاجره با اون دومی که مانع شده بود...
حضرت علی اصلا در بین متنازعین (مدافعین و مخالفین پیامبر) وارد نشد... ساکت بود...
طرفداران و مدافعین پیامبر (امثال زبیر) تشخیصشون در دفاع از پیامبر با مولا علی فرق داشت... چرا؟
چرا مولا علی سکوت را در دفاع از پیامبر انتخاب کرد و امثال زبیر نزاع را؟... جرات ندارم علتش رو بگم... بر اساس مصلحت...

پیامبر به تمام متنازعین (مدافع و مخالف خودش ) تشر زد " پاشید از پیش من!!!!"
و تنها به مولا علی فرمود: " علی جان نزدیک بیا"
و این یعنی امثال زبیر در دفاع از پیامبر به خطا رفتن... کار رو خراب کردن... والا دفع فتنه اون دومی برای پیامبر کاری نداشت...
فتدبر...




۶ نظر ۱۲ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۴۷
ن. .ا
يكشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۱۲ ب.ظ

خودت رو خسته نکن

هنر اینه که کسانی که دین گریز شدن یا دین گریز هستن رو جذب دین کنیم والا اینکه چهارتا بچه مذهبی دورمون جمع بشن که هنر نیست؟

چقدر این حرف اشتباه و به معنای دقیق و علمی اش "شیطانی" هست

بیش از اونکه در کره زمین دین گریز وجود داشته باشه جانهای مستعد پذیرش حقیقت و دین وجود داره که محروم هستن از حقیقت...
هنر اینه که اون جانهای مستعد که سخن حق به هر دلیلی بهشون نرسیده و بسیار هم زیاد هستن رو جذب کنیم اگر جانهای مستعد رو جذب کردیم دین گریز ها یا از بچه ننه بودنشون خجالت میکشن و عینک تکبر رو میذارن کنار و دنبال حقیقت میگردن یا قساوتشون از فرط حسادت بیشتر میشه و عینک تکبر رو کنار نمیذارن و یک منافق درست و حسابی میشن... خلاصه از معلق بودن خارج میشن... هدف هم همینه...

اصلا جانی که شیفته حقیقت باشه صاحبش رو میشناسه به یه تلگر بند هست برای رفتن به سمت حق...
و جانی که با حقیقت سنخیت نداشته باشه با هزاران دلیل و استدلال ممکنه مغلوب بشه اما در اولین فرصت عین کشِ کشیده شده در میره به سمت باطل... 

از ما گفتن...



۱۴ نظر ۰۸ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۱۲
ن. .ا
شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۴۷ ق.ظ

از ماست که بر ماست

توی کتاب خاطراتش نوشته بود:

برای عملیات شناسایی من و دو نفر از بچه های اطلاعات عملیات، شبانه رفته بودیم داخل خاک عراق و بعد از کسب اطلاعات از همون مسیری که رفتیم برگشتیم...

در نیمه راه ناگهان یکی از بچه ها گفت:" تکون نخورید وسط میدون مین هستیم"

نویسنده خاطره میگفت: من پایی که بلند کرده بودم برای قدم برداشتن، روی زمین نذاشتم و همون بالا نگه داشتم ، نگاه به زیر پام انداختم دیدم دقیقا داشتم پام رو روی مین میذاشتم... بعد از اون اون دوستمون که کار تخریب هم انجام میداد از جلو می رفت و مسیر رو پاکسازی میکررد و ما هم میرفتیم...

نوشته بود: عجیب بود که کل مسیر رفت از وسط این میدون مین رد شدیم با اینکه غافل بودیم حتی روی یک مین هم لگد نکردیم... در مسیر برگشت هم تا قبل از اینکه دوستمون متوجه بشه تا اواسط میدون مین اومده بودیم... باز مینی منفجر نشد... به محض اینکه هشیار شدیم دیدم که همون قدمی که برداشتم اگه پایین بذارم انفجار رخ میده...


این داستان رو چند سال پیش خوندم اما هنوز در من اثر داره... و کلی درس برای من داشت و داره که فقط یکیش رو میگم

هشیاران عالم همچین دردی میکشن... هشیاری، حضور میاره... درد معنوی میاره...

واقع اینه که ما هر روز از وسط میدون مین دنیا در حال عبور هستیم با این غفلت ما اگر هنوز بقا داریم یقینا دست غیبی در کار هست...


شبی با ماشین از محل کار می اومدم... در بین مسیر ناگهان شغالی از وسط بلوار پرید توی خیابون که بره اونور خط...
ناگهان با سرعت و قدرت زدم روی ترمز و شغال با فاصله میلی متری از زیر چرخهای ماشین فرار کرد و جان سالم بدر برد...
اون شغال شاید نفهمید از چه خطری نجات پیدا کرد... چون درکی از مرگ نداره... اما من که میفهمیدم این شغال از چه خطری نجات پیدا کرد حالم منقلب شد و وقتی فکر میکردم اگه صدم ثانیه دیرتر زده بودم روی ترمز الان اون شغال له شده بود حالم بد میشد...

به همکارم که کنارم نشسته بود گفتم:
میبینی خیلی از ماها توی خیلی از مسائل مثل این شغال هستیم... اونقدر زمخت هستیم که نمیفهمیم اولیای خدا چه جانی به لب میارن تا ما رو از مهلکه نجات بدن... گاهی از هزاران بلایی که توسط اعمالمون در معرضش هستیم یکی رو میذارن به ما اصابت کنه تا هشیار بشیم... اما باز یقه دیگران رو میگیریم که مقصر کی بود؟...


دیروز سخنرانی این مرد مقتدر و شجاع، آقای صدیقی رو گوش میدادم
به مردم التماس میکرد:
اگر بارندگی کم شده... اگر بیکاری زیاد شده... اگر فقر زیاد شده... اگر طلاق زیاد شده... بله،  دولت هم مقصر هست، مسئولین هم مقصر هستن... اما مبادا فقط مسئولین رو مقصر بدونیم... گناهان ما موجب میشه همچین مسئولینی بر ما مسلط بشن... معصیت نکنیم...
کاش اینقدر زمخت نبودیم و میفهمیدیم این مرد الهی چرا اینگونه به مردم التماس میکرد...
کجا رو میدید...

کاش اینقدر زمخت نبودم... خدایا منو از شر خودم نجات بده و به خیر خودم برسون...
الهی همه از خودشون خیر ببینن...

۸ نظر ۰۷ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۴۷
ن. .ا
سه شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۴۴ ق.ظ

قائم مقام

تا یه مدتی در مطالبم کلمه " به وقتش" یک کلیدواژه معنادار و هشدار دهنده بود... توصیه میکنم اگه نخوندید روی "به وقتش" کلیک کنید و بخونید

وقتی مستند "قائم مقام" رو دیدم هی این کلید واژه در ذهنم تداعی میشد "به وقتش"


وقت آقای منتظری فرا رسیده بود... خیلی دنبال دلیل گشتم که کدوم رذیله در آقای منتظری ایشون رو از قائم مقامی رهبری ایران به یک ضد ولایت و امید منافقین تبدیل کرد...

یک دلیلش رو امام در نامه شان فرمودن و دلیل دیگر رو هم آقای ناطق نوری بیان کردن...

امام فرمودن منتظری : "ساده لوح" بود

آقای ناطق نوری میگفتن وقتی برای جریان قتلهای سید مهدی هاشمی به همراه آقای جوادی آملی و شخصی دیگه رفتیم به بیت آقای منتظری و مستندات رو بیان کردیم من به آقای منتظری گفتم:

شما با وجود این همه دلایل واضح چرا همچنان دفاع میکنید از سید مهدی... از شما خیلی عجیبه!!!!

منتظری پاسخ داد : " من در خانه تحت فشارم"

یعنی آقای منتظری اقتدار شخصیتی نداشت... اگر اقتداری بود به واسطه نزدیکی به امام و در همراهی با جریان انقلاب بوده ... از درون این ویژگی رو نداشت...


یقین داشته باشید این عدم اقتدار درونی در طول عمرش بارها و بارها براش نمود پیدا کرد... یقین داشته باشید...

اما بهش نپرداخت... اصلاحش نکرد... نمیشه حجت بهش تموم نشده باشه و یکباره در جایگاه قائم مقامی قرار گرفته باشه...

یقین داشته باشید حجت بر او تمام شده بود اما تن به تهذیب نفس نداد... با رذیله اش مواجه نشد...

شاید میدونست باید حلش بکنه اما اهل تسویف بود... همون چیزی که خاطره اش بدترین عذاب رو برای جهنمی ها در پی داره...


پ.ن1

با ولایت بودن سرائر وجودی انسان رو بروز میده... 

هم آقای منتظری با امام (ولی خدا) بود و هم آقای خامنه ای

این همراهی از یکی منافق و ضد ولایت ساخت و از دیگری ولی خدا...

این خاصیت با ولایت بودنه... درونت رو میریزه بیرون...

قیامتی برپا میکنه برات...

پ.ن2

همه ما منتظریم... 

یکی از معانی انتظار همینه... امام زمان ظهور هم بفرمایند انتظار ما به پایان نمیرسه... ما منتظریم تا در همراهی امام و اولیای الهی قیامت درونمان برپا شود... استعدادهای الهی مومنین فقط در همراهی اولیای الهی قیام خواهد کرد... این یک اصل هست... ما منتظر قیام هستیم... فتدبر

منافق هم منتظر باشه... اون هم برملا خواهد شد... رذایل اون هم قیام خواهد کرد...


پ.ن3

جالبه قریب به اتفاق سیاسیون و مسئولین رده بالا پذیرفته بودن قائم مقامی ایشون رو طوری که آقای ری شهری (وزیر وقت اطلاعات) میگفت من در بررسی پرونده ایشون کاملا تنها بودم و فقط امام پشتیبانم بود و کمک به امام در برملا کردن عدم کفایت منتظری برای رهبری بسیار کار دشواری بود در اون زمان....

چه خون دلی میخوردن امام... و همچنین امروز مقام معظم رهبری...


۵ نظر ۰۳ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۴۴
ن. .ا
چهارشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۶، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مراقب باشیم

یکی از چیزهایی که باید خیلی هوشیار باشیم همنشین و هم صحبت هست
لازم نیست حتما حرفهای بدی بزنه یا سخن معصیت بگه....
گاهی بعضی از افراد سخن بدی نمیگن اما اهم و مهم رو تشخیص نمیدن... در مصاحبت با اونها هم باید هوشیار بود...
یا افرادی هستن که برخی بدی ها رو بیش از حد بزرگ جلوه میدن یا برخی خوبی ها رو کوچک میبینن و یا بالعکس... استمرار همنشینی با اینها نفس رو از اعتدال خارج میکنه

در مصاحبت با افرادی که اغلب عادت دارن هر سخن رفیعی رو به قامت کوتاه خودشون تنزل بدن محتاط باشیم...
در مصاحبت با انسانهایی که بین جزء نگری و کل نگری در نگاهشون اعتدال وجود نداره محتاط باشیم... البته اغلب اینطوره که افراد نگاه جزء نگرشون غلبه داره...
این افراد کثیر الشک هستن... دیر اعتماد میکنن... انعطاف پایینی در نگرششون دارن... زود ناراحت میشن و کینه به دل میگیرن... اغلب نیمه خالی لیوان رو می بینن...
مراقب مصاحبت با افراد کم همت و توسو که ترس خودشون رو با هزاران قدرت منطق و شبه عقلانی توجیه میکنن باشیم...

خیلی مصاحبت با این افراد موجب شکل گیری نفس ما میشه... 
نفس انسان خیلی لطیف هست... زود اثر می پذیره...

چقدر خوبه کسانی رو در اطرافمون داشته باشیم که از اعتدال خوبی برخوردار باشن و اهل مراقبه و محاسبه نفس باشن و هر از گاهی جانمان رو مهمان کلام و نگاه و نَفَس اونها کنیم...
ولو در مجازآباد به خواندن جمله ای از اهل حق...



البته این مجاز آباد برای کسانی که نمی تونن حد اعتدال رو در استفاده رعایت کنن چیزی جز شرحه شرحه کردن نفس و پراکندگی و تشویش قوه وهم و خیال و دفن کردن قوه عاقله در زیر گِل وهم و خیال عاید دیگری نداره

۳ نظر ۲۷ دی ۹۶ ، ۱۵:۰۰
ن. .ا
پنجشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۳۹ ق.ظ

استاد پناهیان


راستش حدود یک سالی میشه که سخنرانی های استاد پناهیان رو دنبال میکنم قبلش هم گوش میدادم اما خیلی به ندرت...
یه مسئله در مورد ایشون خیلی برام سواله
البته خود ایشون نه... نگاه دیگران نسبت به ایشون:
کم ندیدم در بین دوستان (مجازی و حقیقی) ولایی که ایشون رو قبول دارن اما انگار همیشه یه تردید و احتیاط معناداری نسبت به ایشون دارن...
مثلا شبیه این حالت هستن: بله... بله.... ایشون خیلی خوبن اما خب.... فلانی هم سخنران باسوادی هست ، سخنرانی های اون رو هم گوش بده...

هیچ وقت نفهمیدم نقدشون به آقای پناهیان چیه؟!!!... کسی نمیدونه؟
توصیه میکنم تاریخ تحلیلی اسلامشون رو دنبال کنید... بسیار مفید یافتمش... و بصیرت افزا...
مدتهاست گوشش میدم... خدا خیرشون بده

۳۲ نظر ۲۱ دی ۹۶ ، ۱۱:۳۹
ن. .ا
چهارشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۵۶ ق.ظ

راستی می توانی وب ننویسی؟

چقدر بد هست انسان وقتی بمیره که عمرش تموم شده باشه... 

چقدر غم انگیزه و حس خسران داره وقتی انسان صبور بشه که سن بالا رفته و سردی بر مزاجش غلبه کرد...

چقدر بی ارزش هست وقتی انسان سکوت اختیار کنه که حقیقت قابل کتمانی نداره...
چقدر خسران داره انسان وقتی سخن بگه و بنویسه که قدرت سکوت نداشته باشه...

و چقدر حقیرانه هست انسان وقتی آروم بشه که هیجانات به صورت طبیعی در وجودش از بین رفته...

و چقدر ...
چقدر خوبه که انسان هر انجام فعلی و هر ترک فعلی رو برای رضای خدا و نصرت اولیای خدا انجام بده...
یک کار سهل و ممتنع


اقتضائات سن و طبع و مزاج ، هم میتونه مطار باشه.... هم فرودگاه...
حوادث زندگی و اجتماع هم همین...

پ.ن: عربها به فرودگاه میگن "مطار" یعنی محل پرواز
ما ایرانی ها میگیم "فرودگاه"... محل فرود آمدن و تنزل یافتن

پ.ن2: اگه اهل فرود باشی بهانه فروان هست... و اگه اهل عروج و طیران باشیم، مَرکَب فراوان...
در کشاکش حوادث و زمانه برخی اباذر میشوند و برخی ابن ملجم...

البته اهلش از همون ابتدا از نشانه ها میفهمن حوادث از چه کسی ابن ملجم میسازه (ابتدا عابد و زاهد بود) و از چه کسی اباذر... ( ابتدا سابقه خوبی نداشت)
فهمش کار سختی نیست...
هرگز به خود اطمینان نداشته باشیم که همیشه در صراط خواهیم ماند... و هرگز از استقامت در راه حق نا امید نشویم...

گاهی که اعمال خود رو به محاسبه می نشینم و کمی در خود دقیق میشم همون حس بد و خسران و حقارت و غم انگیزی و بی ارزشی رو نسبت به برخی اعمالم میبینم و تاسف میخورم...
شما هم هشیار باشید...





۱۰ نظر ۲۰ دی ۹۶ ، ۱۱:۵۶
ن. .ا
چهارشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۶، ۰۷:۵۹ ق.ظ

سیاستی که عین دیانت است ... 3

1_قبلا وبلاگی داشتم که توش داستان های نیمه واقعی و نیمه خیالی مینوشتم...

یه داستانش کاملا واقعی بود و اون اینکه وقتی استاد دستور دادن که با هم جمع بشید و فلان کتاب رو با هم بخونید و مباحثه کنید... از بین حدود 20 نفری که بودیم و بعضی هاشون با مدرک دکتری استاد دانشگاه بودن بعضی هاشون به لحاظ تحقیقی و اطلاعات علمی بیش از 15 سال تلاش جدی داشتن و برای خودشون هیمنه ای داشتن اما استاد مدیریت جلسه رو به شخصی دادن که سطح تحصیلی اش لیسانس بود و حدود هشت الی ده سالی هم در مباحث معرفتی مطالعه داشت و حرف میشنید و البته تحلیل و شناختش از مباحث دروسی که میخوندیم خیلی عالی بود منتها مثل بعضی از بچه ها اطلاعات جنبی اش خیلی جامع نبود مثلا نظرات تمام علما رو در باب فلان مسئله نمیدونست یا مثل دیگران که در مکاتب غرب هم یدی داشتن ایشون اون مطالعات رو نداشت...
اما وجه ممتازش نسبت به بقیه دوستان که شاید هیمنه علمی بیشتری داشتن این بود که قدرت جمع کردن و وفق برقرار کردن بین بچه ها با روحیات مختلف رو داشت... به نظر من معنویتش هم از بقیه بیشتر بود... به شخصه به چهره اش نگاه میکردم آروم میشدم  

2_ سال 96  وقتی زمزمه این شد که ممکنه آقای رئیسی هم به میدون بیاد بسیار مشتاق شدم ایشون وارد بشن... حتی با وجود اینکه 4 سال آقای جلیلی رو رصد میکردم و مایل بودم ایشون دوباره وارد عرصه بشن اما وقتی متوجه شدم آقای رئیسی میخواد بیاد گفتم آقای جلیلی اگه بصیر و ولایی باشه به نفع رئیسی کنار میره... حتی رفتم در سایت آقای جلیلی و چند خطی براشون نظر گذاشتم
دلیل ترجیحم به آقای رئیسی نسبت به آقای جلیلی این بود که قدرت جامعیت رو در آقای رئیسی بیش از آقای جلیلی میدیم با همون اطلاعات اندکی که از آقای رئیسی در ابتدای کار داشتم... هر چند از خیلی جهات آقای جلیلی دانشجو پسند تر و جوان پسند تر و حتی علمی تر بودن اما آقای رئیسی رو برای مدیریت جامعه اسلامی ایران کارآمد تر از آقای جلیلی میدیدم... البته در چند ماه اخیر میبینم آقای جلیلی هم وارد همین فضا شدن که در تیم تخصصی شون که در عرصه های مختلف فعالیت و بررسی میکنن چهرهای متفاوتی وجود داره و به نوعی در حال تقویت این وجه جامعیت خودشون هستن... 

3_ فرض کنید امام زمان چند کتاب در باب علوم مختلفی که برای اداره جامعه لازم هست بنویسن (مثلا در باب اقتصاد و بهداشت و سلامت و ارتباطات و محیط زیست و فرهنگ و ...) و برسونن به دست مردم جامعه... بگن این هم راه علمی برای اداره جامعه اسلامی...
باز مشکل حل نخواهد شد... حتی اگه پرچم مدیریت رو بدن به دست یه بسیجی با تجربه و متعهد... باز هم مشکلات به قوه خود باقی هستن...
اگر اسما الله در مدیر و اداره کننده یک جمع نمودی نداشته باشه اون جمع به وحدت و جمعیت نمیرسه جامعه به معنای اسلامی نمیشه... روش فکر کنید... دلیل احترام و ما برای شخص مقام معظم رهبری همینه... ایشون الیوم محور وحدت کل جهان اسلام هستن...

4_ راستی چرا غالبا روش ائمه معصومین ما این بوده که خودشون دست به قلم نمیشدن تا کتابی از علوم خودشون بنویسن؟ غالبا اینطور بوده که میفرمودن و دیگران به اختیار خودشون مینوشتن... به غیر از اون مصحف فاطمی که معروفه در دست امام زمان هست و ظاهرا به قلم حضرت علی مکتوب شد یعنی حضرت فاطمه میفرمودن و مولا علی مینوشتن (اگه اطلاعات اشتباه میدم تصحیح بفرمایید من حافظه میزونی ندارم) ما کتابی نداریم که امام معصوم به دست خودشون نوشته باشن برای ترویج علم... به نظرم خیلی حرف توی این رفتارشون هست... خیلی... 

5_ دلیل موفقیت و مقبولیت انصارالله یمن اینه که تونسته بین تفکرات مختلف سیاسی و قومیت های مختلف یمنی جمع کنه... و به حول قوه الهی خواهیم دید غلبه این مردان با غیرت رو بر دشمنان خبیث شان

6_ امام زمان جمعه ظهور میفرمایند ، جمعه از مصدر جمع می آید
۷ نظر ۱۳ دی ۹۶ ، ۰۷:۵۹
ن. .ا
سه شنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۶، ۰۵:۳۸ ق.ظ

سیاستی که عین دیانت است۲...

وقتی انسان به اجتماع و پیچیدگی هاش فکر میکنه  سوالاتی به صورت فطری براش پیش میاد و اون اینکه چگونه باید اجتماع جهانی رو مدیریت کرد به طوری که هر کسی به حق خودش برسه یعنی چگونه میشه جامعه رو مدیریت کرد که خروجی اش اقامه قسط باشه؟ 

علاوه بر مختلف بودن مردم به لحاظ فرهنگی و قومیتی و طبع و مزاج , باید دشمنی با اقامه قسط و فریب دادن مردم رو هم توسط دشمنان حق لحاظ کنید... کمی به تصور بنشینید... به سختی و شاید محال بودن اتحاد جامعه جهانی با روشهای متعارف پی میبرید...

برای مثال یکی از دردهایی که بر دل جامعه اسلام هست موضوع رژیم  صهیونیستی هست... فکر میکنید چرا این رژیم منحوس چند دهه بر بخش هایی از فلسطین مسلط هست؟ فقط و فقط به خاطر متحد نبودن کل فلسطینی ها در مبارزه با این غده سرطانی... پس متحد کردن مردم کار ساده ای نیست...حتی با وجود جنایتهای رژیم سفاک صهیونیستی میشه مردم فریبی کرد که میشه بدون مبارزه حل کرد... یا در همین کشور خودمون بعد سی و اندی سال از عمر انقلاب مردم فریب میخورن و شخصی رو انتخاب میکنن و بعد از چند ماه پویش "غلط کردم" همون حلالم کنید راه می اندازن...

لذا مدیریت مردم به یک سمت واحد کار ساده ای نیست...

حضرت آقا در سخنرانی اخیرشون اشاره ای به تفاوت تبلیغ و پروپاگاندا کردن , روش کل دنیا برای کنترل و یک دست کردن جامعه پروپاگاندا هست , اتخاذ این روش صرفا به خاطر خبث سیاستمداران نیست بلکه عقلشون بیش از این قد نمیده... ما هم فقط به خاطر اعتقادات مکتبی مون با پروپاگاندا مخالف نیستیم بلکه اساسا پروپاگاندا رو روش کارآمدی نمیدونیم در اداره جامعه... 

واقعا باید چه روشی اتخاذ کرد؟

الان در خود کشور ما چقدر از مردم هستن که میل دارن آزادی های غربی رو داشته باشن؟ , انصافا کم نیستن... اینها هم شهروند همین سرزمین هستن... چطور باید مدیریت کرد؟ ...


با درست دیدن اختلافات و تفاوتها و تضادها به این نتیجه میرسیم که مدیریت جامعه برای یک زمان بلند کار پیچیده ای هست... 


خب من در سیر تفکراتم رسیدم به مدیریت خود حق متعال نسبت به عالم خلقت...

1_ خداوند چگونه دارن خلقت رو اداره و مدیریت میکنن؟

با اسما و صفاتشون... با رزاقیتشون با جواد بودن با رحمانیت با قهاریت با....

2_ وقتی هم اومدن در زمین خلیفه جعل کنن تا هم بندگان انسی و جنی و هم تمام نظام خلقت در ید قدرت مدیریت این خلیفه باشه " کل اسما" رو بهشون تعلیم دادن: " و علم آدم الاسماء کلها"


3_ در سفر عتبات یکی از دوستان سوالی از استاد پرسید و استاد به بچه ها گفتن جواب سوال ایشون رو بدید , هر کسی چیزی گفت , بحث کمی وسعت پیدا کرده بود کسی در مورد اسم جامع حق چیزی گفت و گفت امام اسم جامع حق رو داراست , استاد فرمودن :فقط امام اسم جامع حق رو دارا نیست بلکه حتی اون نبی ای که برای هدایت یک روستا هم مامور و مبعوث میشد اسم جامع حق رو دارا بود به اندازه خودش... ""کل اسما""رو داشته که نبی شده...


ان شا الله ادامه داره...

۲ نظر ۱۲ دی ۹۶ ، ۰۵:۳۸
ن. .ا
دوشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۶، ۱۰:۱۵ ق.ظ

سیاستی که عین دیانت است۱...

اغتشاشات عاجزانه ای که این روزها بر موج اعتراضات سالم مردمی بابت مسائل معیشتی سوار شده اونقدر حقیر هست که به نظرم اصلا جای نگرانی نداره... البته با بعضی مدیران فتنه گر که داریم باید اندکی نگرانی وجود داشته باشه...

اما واقعیت اینه که همون مردم معترض که پولهاشون در موسسات به تاراج رفت و دیگران که از وضع بد معیشتی به خیابان آمده بودن از این شکل اغتشاش و شعارهای ضد نظام متعجب هستن... کاملا مشخصه این جریان توسط خناسان داخلی و خارجی مدیریت میشه...

با این همه من که اصلا نگران نیستم...

توی وضع فعلی به نظرم میرسه خوبه بحثی در باب مدیران مهدوی یا مدیریت مهدوی مطلب بنویسم... که هم توی اتفاقات اخیر صرفا تدافعی عمل نکرده باشیم و حرکت به جلومون رو حفظ کنیم هم بی ارتباط با بحران های پیش رونیست...

این روزها خودم هم عجیب درگیر اینم که موقعیت شغلی خودم رو عوض کنم تا زمان بیشتری بدست بیارم... 

خیلی کارها هست که از دست امثال من برمیاد... اما مثبت و کاری بودن و قابل اعتماد بودن و متعهد بودن ما (ماه فروزنده چون پنهان شود شب پره بازیگر میدان شود... حکایت تعهد من در مقابل متعهدان واقعی حکایت شب پره در مقابل ماه فروزنده هست) موجب میشه هر کارفرمایی به محصور کردن و محدود کردن ما طمع کنه...

واقعا یکی از دعاهام چند ماهی هست که اینه: خدایا به من توفیق نصرت ولی ات را بده...

مدتیه در باب مدیر دینی با تگاه تحقیقی ، خیلی تامل میکنم... خیلی حرف دارم... همه ما میتونیم مدیر دینی یا مدیر مومن اسلامی بشیم... مرد و زن هم نداره... فقط محدوده و زمان و مکان مدیریتمون فرق داره...

خدا انسان خلق کرده ما رو تا همه مدیر بشیم... همه...


از خدا میخوام گشایشی برام ایجاد کنه که بتونم بنویسم...



راستی اصلا ضرورتی میبینید در ارائه این بحث ؟
۶ نظر ۱۱ دی ۹۶ ، ۱۰:۱۵
ن. .ا