ن والقلم و ما یسطرون
اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
توی کتاب خاطراتش نوشته بود:
برای عملیات شناسایی من و دو نفر از بچه های اطلاعات عملیات، شبانه رفته بودیم داخل خاک عراق و بعد از کسب اطلاعات از همون مسیری که رفتیم برگشتیم...
در نیمه راه ناگهان یکی از بچه ها گفت:" تکون نخورید وسط میدون مین هستیم"
نویسنده خاطره میگفت: من پایی که بلند کرده بودم برای قدم برداشتن، روی زمین نذاشتم و همون بالا نگه داشتم ، نگاه به زیر پام انداختم دیدم دقیقا داشتم پام رو روی مین میذاشتم... بعد از اون اون دوستمون که کار تخریب هم انجام میداد از جلو می رفت و مسیر رو پاکسازی میکررد و ما هم میرفتیم...
نوشته بود: عجیب بود که کل مسیر رفت از وسط این میدون مین رد شدیم با اینکه غافل بودیم حتی روی یک مین هم لگد نکردیم... در مسیر برگشت هم تا قبل از اینکه دوستمون متوجه بشه تا اواسط میدون مین اومده بودیم... باز مینی منفجر نشد... به محض اینکه هشیار شدیم دیدم که همون قدمی که برداشتم اگه پایین بذارم انفجار رخ میده...
این داستان رو چند سال پیش خوندم اما هنوز در من اثر داره... و کلی درس برای من داشت و داره که فقط یکیش رو میگم
هشیاران عالم همچین دردی میکشن... هشیاری، حضور میاره... درد معنوی میاره...
واقع اینه که ما هر روز از وسط میدون مین دنیا در حال عبور هستیم با این غفلت ما اگر هنوز بقا داریم یقینا دست غیبی در کار هست...
تا یه مدتی در مطالبم کلمه " به وقتش" یک کلیدواژه معنادار و هشدار دهنده بود... توصیه میکنم اگه نخوندید روی "به وقتش" کلیک کنید و بخونید
وقتی مستند "قائم مقام" رو دیدم هی این کلید واژه در ذهنم تداعی میشد "به وقتش"
وقت آقای منتظری فرا رسیده بود... خیلی دنبال دلیل گشتم که کدوم رذیله در آقای منتظری ایشون رو از قائم مقامی رهبری ایران به یک ضد ولایت و امید منافقین تبدیل کرد...
یک دلیلش رو امام در نامه شان فرمودن و دلیل دیگر رو هم آقای ناطق نوری بیان کردن...
امام فرمودن منتظری : "ساده لوح" بود
آقای ناطق نوری میگفتن وقتی برای جریان قتلهای سید مهدی هاشمی به همراه آقای جوادی آملی و شخصی دیگه رفتیم به بیت آقای منتظری و مستندات رو بیان کردیم من به آقای منتظری گفتم:
شما با وجود این همه دلایل واضح چرا همچنان دفاع میکنید از سید مهدی... از شما خیلی عجیبه!!!!
منتظری پاسخ داد : " من در خانه تحت فشارم"
یعنی آقای منتظری اقتدار شخصیتی نداشت... اگر اقتداری بود به واسطه نزدیکی به امام و در همراهی با جریان انقلاب بوده ... از درون این ویژگی رو نداشت...
یقین داشته باشید این عدم اقتدار درونی در طول عمرش بارها و بارها براش نمود پیدا کرد... یقین داشته باشید...
اما بهش نپرداخت... اصلاحش نکرد... نمیشه حجت بهش تموم نشده باشه و یکباره در جایگاه قائم مقامی قرار گرفته باشه...
یقین داشته باشید حجت بر او تمام شده بود اما تن به تهذیب نفس نداد... با رذیله اش مواجه نشد...
شاید میدونست باید حلش بکنه اما اهل تسویف بود... همون چیزی که خاطره اش بدترین عذاب رو برای جهنمی ها در پی داره...
پ.ن1
با ولایت بودن سرائر وجودی انسان رو بروز میده...
هم آقای منتظری با امام (ولی خدا) بود و هم آقای خامنه ای
این همراهی از یکی منافق و ضد ولایت ساخت و از دیگری ولی خدا...
این خاصیت با ولایت بودنه... درونت رو میریزه بیرون...
قیامتی برپا میکنه برات...
پ.ن2
همه ما منتظریم...
یکی از معانی انتظار همینه... امام زمان ظهور هم بفرمایند انتظار ما به پایان نمیرسه... ما منتظریم تا در همراهی امام و اولیای الهی قیامت درونمان برپا شود... استعدادهای الهی مومنین فقط در همراهی اولیای الهی قیام خواهد کرد... این یک اصل هست... ما منتظر قیام هستیم... فتدبر
منافق هم منتظر باشه... اون هم برملا خواهد شد... رذایل اون هم قیام خواهد کرد...
پ.ن3
جالبه قریب به اتفاق سیاسیون و مسئولین رده بالا پذیرفته بودن قائم مقامی ایشون رو طوری که آقای ری شهری (وزیر وقت اطلاعات) میگفت من در بررسی پرونده ایشون کاملا تنها بودم و فقط امام پشتیبانم بود و کمک به امام در برملا کردن عدم کفایت منتظری برای رهبری بسیار کار دشواری بود در اون زمان....
چه خون دلی میخوردن امام... و همچنین امروز مقام معظم رهبری...
1_قبلا وبلاگی داشتم که توش داستان های نیمه واقعی و نیمه خیالی مینوشتم...
وقتی انسان به اجتماع و پیچیدگی هاش فکر میکنه سوالاتی به صورت فطری براش پیش میاد و اون اینکه چگونه باید اجتماع جهانی رو مدیریت کرد به طوری که هر کسی به حق خودش برسه یعنی چگونه میشه جامعه رو مدیریت کرد که خروجی اش اقامه قسط باشه؟
علاوه بر مختلف بودن مردم به لحاظ فرهنگی و قومیتی و طبع و مزاج , باید دشمنی با اقامه قسط و فریب دادن مردم رو هم توسط دشمنان حق لحاظ کنید... کمی به تصور بنشینید... به سختی و شاید محال بودن اتحاد جامعه جهانی با روشهای متعارف پی میبرید...
برای مثال یکی از دردهایی که بر دل جامعه اسلام هست موضوع رژیم صهیونیستی هست... فکر میکنید چرا این رژیم منحوس چند دهه بر بخش هایی از فلسطین مسلط هست؟ فقط و فقط به خاطر متحد نبودن کل فلسطینی ها در مبارزه با این غده سرطانی... پس متحد کردن مردم کار ساده ای نیست...حتی با وجود جنایتهای رژیم سفاک صهیونیستی میشه مردم فریبی کرد که میشه بدون مبارزه حل کرد... یا در همین کشور خودمون بعد سی و اندی سال از عمر انقلاب مردم فریب میخورن و شخصی رو انتخاب میکنن و بعد از چند ماه پویش "غلط کردم" همون حلالم کنید راه می اندازن...
لذا مدیریت مردم به یک سمت واحد کار ساده ای نیست...
حضرت آقا در سخنرانی اخیرشون اشاره ای به تفاوت تبلیغ و پروپاگاندا کردن , روش کل دنیا برای کنترل و یک دست کردن جامعه پروپاگاندا هست , اتخاذ این روش صرفا به خاطر خبث سیاستمداران نیست بلکه عقلشون بیش از این قد نمیده... ما هم فقط به خاطر اعتقادات مکتبی مون با پروپاگاندا مخالف نیستیم بلکه اساسا پروپاگاندا رو روش کارآمدی نمیدونیم در اداره جامعه...
واقعا باید چه روشی اتخاذ کرد؟
الان در خود کشور ما چقدر از مردم هستن که میل دارن آزادی های غربی رو داشته باشن؟ , انصافا کم نیستن... اینها هم شهروند همین سرزمین هستن... چطور باید مدیریت کرد؟ ...
با درست دیدن اختلافات و تفاوتها و تضادها به این نتیجه میرسیم که مدیریت جامعه برای یک زمان بلند کار پیچیده ای هست...
خب من در سیر تفکراتم رسیدم به مدیریت خود حق متعال نسبت به عالم خلقت...
1_ خداوند چگونه دارن خلقت رو اداره و مدیریت میکنن؟
با اسما و صفاتشون... با رزاقیتشون با جواد بودن با رحمانیت با قهاریت با....
2_ وقتی هم اومدن در زمین خلیفه جعل کنن تا هم بندگان انسی و جنی و هم تمام نظام خلقت در ید قدرت مدیریت این خلیفه باشه " کل اسما" رو بهشون تعلیم دادن: " و علم آدم الاسماء کلها"
3_ در سفر عتبات یکی از دوستان سوالی از استاد پرسید و استاد به بچه ها گفتن جواب سوال ایشون رو بدید , هر کسی چیزی گفت , بحث کمی وسعت پیدا کرده بود کسی در مورد اسم جامع حق چیزی گفت و گفت امام اسم جامع حق رو داراست , استاد فرمودن :فقط امام اسم جامع حق رو دارا نیست بلکه حتی اون نبی ای که برای هدایت یک روستا هم مامور و مبعوث میشد اسم جامع حق رو دارا بود به اندازه خودش... ""کل اسما""رو داشته که نبی شده...
ان شا الله ادامه داره...
اغتشاشات عاجزانه ای که این روزها بر موج اعتراضات سالم مردمی بابت مسائل معیشتی سوار شده اونقدر حقیر هست که به نظرم اصلا جای نگرانی نداره... البته با بعضی مدیران فتنه گر که داریم باید اندکی نگرانی وجود داشته باشه...
اما واقعیت اینه که همون مردم معترض که پولهاشون در موسسات به تاراج رفت و دیگران که از وضع بد معیشتی به خیابان آمده بودن از این شکل اغتشاش و شعارهای ضد نظام متعجب هستن... کاملا مشخصه این جریان توسط خناسان داخلی و خارجی مدیریت میشه...
با این همه من که اصلا نگران نیستم...
توی وضع فعلی به نظرم میرسه خوبه بحثی در باب مدیران مهدوی یا مدیریت مهدوی مطلب بنویسم... که هم توی اتفاقات اخیر صرفا تدافعی عمل نکرده باشیم و حرکت به جلومون رو حفظ کنیم هم بی ارتباط با بحران های پیش رونیست...
این روزها خودم هم عجیب درگیر اینم که موقعیت شغلی خودم رو عوض کنم تا زمان بیشتری بدست بیارم...
خیلی کارها هست که از دست امثال من برمیاد... اما مثبت و کاری بودن و قابل اعتماد بودن و متعهد بودن ما (ماه فروزنده چون پنهان شود شب پره بازیگر میدان شود... حکایت تعهد من در مقابل متعهدان واقعی حکایت شب پره در مقابل ماه فروزنده هست) موجب میشه هر کارفرمایی به محصور کردن و محدود کردن ما طمع کنه...
واقعا یکی از دعاهام چند ماهی هست که اینه: خدایا به من توفیق نصرت ولی ات را بده...
مدتیه در باب مدیر دینی با تگاه تحقیقی ، خیلی تامل میکنم... خیلی حرف دارم... همه ما میتونیم مدیر دینی یا مدیر مومن اسلامی بشیم... مرد و زن هم نداره... فقط محدوده و زمان و مکان مدیریتمون فرق داره...
خدا انسان خلق کرده ما رو تا همه مدیر بشیم... همه...
از خدا میخوام گشایشی برام ایجاد کنه که بتونم بنویسم...