ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
شنبه, ۹ دی ۱۳۹۶، ۰۶:۲۱ ق.ظ

خواب

قبل از نیمه شب شرعی خوابیدن , موجب افزایش کیفیت خواب میشه و شما با ساعات کمتر خواب میتونید نیاز طبیعی خودتون به خواب رو تامین کنید و براحتی برای سحر برخیزید 

اما خوابیدن بعد نیمه شب شرعی موجب میشه نیاز شما به خواب حتی با خوابیدن زیاد هم برطرف نشه...

اگر خواب دم ظهر هم براتون ممکن بود که نور علی نوره البته برای این خواب بیست دقیقه هم کافیه...

این نکات مجرب هست... بگردیم شاید احادیث و روایاتش هم باشه...


دولت وارد دوره دومش شد ... دوره ای که باید ماهیت حقیقی اش آشکار بشه... دوره آخر الزمان فتنه ها زود بر ملا میشن... 

سعی کنیم در راهپیمایی امروز شرکت کنیم... هیچ کم از راهپیمایی روز قدس نداره


۰۹ دی ۹۶ ، ۰۶:۲۱
ن. .ا
سه شنبه, ۵ دی ۱۳۹۶، ۰۵:۴۲ ب.ظ

ان شا الله 3

امام خمینی (ره) میفرمودن: هدف، وسیله رو توجیه نمیکنه...

یا میفرمودن: ما مامور (یا مکلف) به انجام وظیفه هستیم نه حصول نتیجه...


این یعنی اینکه انسان در هر فعالیتی چه مقدس و چه غیر مقدس وقتی در قید نتیجه قرار گرفت بدونه نفس مشغولش کرده... اگر هم نسبت به نتیجه بی تفاوت بود باز هم بدونه نفس مشغولش کرده...


باید برای اهداف متعالی دقیق ترین برنامه ها رو پیاده کرد اما مراقب باشیم اسیر برنامه نشیم... 

مثال میزنم:

خانمی مذهبی دوست داره پزشک بشه و در این لباس به مردم خدمت کنه برای خدا... تمام تلاشش رو میکنه... پزشک میشه... ازدواج میکنه... همسرش از همه جهت خوبه... اما به دلیلی که که شاید معقول هم نباشه مانع اشتغال همسرش میشه... میگه نباید کار کنی... ممکنه اگر این خانم از راهش وارد بشه بتونه در طی یک سال یا دو سال آینده نظر همسرش رو  عوض کنه... اما فعلا موضع شوهر اینه و کوتاه هم نمیاد...

این خانم هم فقط 10 سال در دانشگاه همه وقت و توانش رو گذاشته تا در این حوزه نتیجه بگیره و پزشکی موفق بشه... قبل از دانشگاه هم به همین عشق درس خونده... حال یکباره باید "خدمت به بیماران قربة الی الله" رو بذاره کنار...

اگر این خانم از صراط اعتدال خارج شد و خواست به هر وسیله و به هر قیمتی همسرش رو راضی کنه یا بدون رضایت همسرش کار کنه بدونه تمام این سالها نفسش به اسم خدمت به اجتماع و به اسم تقرب به خدا مشغولش کرده بود...


من اگر بعد از نوشتن مطلبی که خیلی روش فکر کردم و  بستن پنل مدیریتم در وب فکرم به این باشه که هی برم به پنل سر بزنم نفسم مشغولم کرده...


مشغول نشدن توسط نفس باید دائم تمرین بشه... مثلا دوستی بهت نسبت ناروا داد و شما متوجه شدی... همین جا وقت تمرینه... رها شو از فکرش... حالا هر وقت وقتش شد جوابت رو بده اما الان رها شو...

مهمون عزیزی داشتی... خواستی بهترین غذا رو براش درست کنی... سه ساعت توی آشپزخونه وقت گذاشتی... آخرش بر اثر یه اتفاق غذا سوخت.... غصه نخور... سعی کن رها بشی...


در هر چیزی توقف کردیم (غصه یا شادی) نفس مشغولمون کرد...

حدیثی داریم که میفرمایند از هر چیزی اندوهگین شدید و اشکتون سرازیر شد (حتی بر اثر زمین خوردن و درد گرفتن اعضای بدن) اون گریه رو سوق بدید برای امام حسین...

ببینید... حتی در این مسائل هم نباید توقف کنیم...

کنکور قبول نشدی گریه ات گرفت... سوقش بده برای امام حسین... چون امام حسین باب رهایی هست... خود رهایی هست...

چند بار عرض کردم یکی از اثرات تکوینی تصور مصائب امام حسین و اندوهگین شدن بر اون مصائب ، تطهییر قوه خیال هست... قوه خیال تطهییر بشه به جای مشغول کردن انسان و مدفن عقل شد مظهر عقل میشه...


از کجا بفهمیم در اعمال مذهبی مون ما نفس رو مشغول کردیم یا نفس ما رو؟

بیشتر از این نمی تونم توضیح بدم... 

ببینیم با وجود برنامه ریزی دقیق و سنجیده چقدر نسبت به برنامه هامون حالت رهایی داریم... اگر رها بودیم ان شا الله این ما هستیم که نفس رو مشغول کردیم...

بزرگواران در نظرات به نکات درستی اشاره کردن اما من از منظری دیگه خواستم نگاه کنم... متاسفانه فرصت پرداختن به نظرات برام حاصل نشد...

 گاهی با غرق شدن در اینها نفسم رو مشغول میکنم 



امام على علیه السلام : من خداوند سبحان را به درهم شکستن عزمها و فرو ریختن تصمیمها و برهم خوردن اراده ها و خواستها شناختم .


۱۳ نظر ۰۵ دی ۹۶ ، ۱۷:۴۲
ن. .ا
دوشنبه, ۴ دی ۱۳۹۶، ۰۷:۱۰ ق.ظ

ان شا الله ۲

اساسا وهم و خیال به خاطر درک محدودشون از هر چیزی و اساسا به خاطر حد فهمی شون , خیلی با مقوله رهایی و انعطاف پذیری قرابت ندارن... ذاتا دوست دارن یه چهار چوب ثابت در محدوده فهم خودش براش مشخص کنید تا حس امنیت و آرامش کنه... و وقتی به این میلش پاسخ بدید خود وهم و خیال میشن مدفن عقل... وقتی تابع این میل وهم و خیال بشید هرگز نمی تونید اهل ولایت بشید...

در این شرایط وهم و خیال به جای اینکه بشن مظهر عقل... میشن مدفن عقل...

بیانش خیلی سخته برام ...

یه مقایسه میکنم بین وهم و خیال با عقل , عقل میگه راه رسیدن به درک متعالی از حقیقت , طهارت و رهایی و ولایتمداری هست و اگر گشایشی در درک حقیقت، از راه تفکر برای شما حاصل میشه زیر سر این اصول هست اما وهم میگه راه رسیدن به درک درست از حقیقت، استدلال و برهان و تفکر هست...

یا مثلا دکارت متوهمانه به این حکم میرسه که :من می اندیشم پس هستم... از اندیشه به هستی میرسه... در حالی که اگه عاقل بود میگفت: من هستم پس می اندیشم... یعنی از هستی به اندیشه میرسید...

اساسا وهم و خیال بخاطر جزءنگری و حد بینی اش میلی به برون رفت از حد نداره حتی درکش از بیحدی هم درک درستی نیست... برای همین امام باقر میفرمایند خدایی که شما در ذهن تصور میکنید مخلوق شماست... و جالبه بدونید فلاسفه ای مثل ملاصدرا یکی از مصادیق شیطان رو همین نحوه کارکرد وهم و خیال میدونن... 

حرفم اینه که وهم و خیال اگر تابع وحی و صاحبان عصمت و ولایت نشن و خود محور باشن ذاتا میل به انعطاف ندارن , میل به رهایی ندارن... اینکه پیامبر فرمودن من شیطانم را تسلیم کردم (یا مسلمان کردم) (جالبه نفرمودن مومن کردم) یکی از معانی اش اینه که من وهم و خیالم هم تابع وحی و ولایت حق متعال هست... 

این مبحث نیاز به تفصیل داره ... وهم و خیال فی نفسه میل به رهایی و درنوردیدن حدود خود و انعطاف ندارن...  اون بحثی که در مورد عبور میکردیم از وهم و خیال گسسته از عقل بر نمیاد... اونها میلی به عبور ندارن... وقتی میل نباشه دیگه بقیه بحثها بیهوده هست...

عقل هست که میل به عبور و نیل به سمت بی سمتی حق متعال داره...

شاید گاهی ندونیم درگیر وهم و خیال شدیم... اما نشانه داره... مثلا انسان عاقل در دریای مصیبتها قرار بگیره افسرده نمیشه...(نمونه اش حضرت زینب) افسردگی از نشانه های وهم زدگی هست... انسان عاقل حوصله اش سر نمیره... حوصله سر رفتن از نشانه های وهم زدگی هست...

مشغول شدن هم از نشانه های وهم زدگی هست... برای اینکه معنای مشغول شدن رو بهتر بفهمیم باید معنای مقابلش رو بدونیم... معنای مقابلش "رهایی و عبور" هست

اما مشکل اینجاست که گاهی نمیدونیم مشغول هستیم یا رها...

اضافه کنم که رها بودن منافاتی با برنامه دقیق داشتن و فعالیت داشتن و دغدغه مند بودن نداره... اتفاقا دغدغه مندان واقعی انسانهای رها هستن...

خب از کجا بفهمیم وهم و خیال حتی در برنامه ها و اهداف مثبت و دینی مون هم مشغولمون کرده...

یعنی از کجا متوجه نفوذ شیطان بشیم...

این مقدمه بود تا بحث اصلی رو بگم ان شا الله...


نظرات رو خوندم امیدوارم تا تکمیل مطلب اون نظرات هم پوشش داده بشه... نکات خوبی مطرح شد...


۵ نظر ۰۴ دی ۹۶ ، ۰۷:۱۰
ن. .ا
شنبه, ۲ دی ۱۳۹۶، ۰۳:۴۲ ب.ظ

خط قرمز خدا

دو داستان از آقای پناهیان شنیدم که خیلی در دلم احسنت و بارک الله گفتم...

1_ یکی در مورد آیت الله حق شناس:

می فرمودن طلبه ای در مسجد یا مدرسه (الان حضور ذهن ندارم) نسبت به مدیریت آیت الله حق شناس اعتراض داشتن... اعتراضشون هم خیلی تند بود...

آقای حق شناس هی سعی میکردن اون طلبه رو آرومش کنن...

تا جایی اعتراض طلبه ادامه داشت که دیگه صداش رو هم برده بود بالا...


گذشت...

چند روز بعد اون طلبه جوان مرگ شد... خبر دادن به آقای حق شناس...

ایشون فرمودن من خیلی براش دعا کردم که اتفاقی براش نیفته... اما دیگه کار از دست من خارج بود...


2_ میفرمودن آیت الله شاه آبادی (استاد عرفان حضرت امام) از خیابان عبور میکردن (قبل انقلاب)

یه ساواکی گویا به ایشون بی احترامی کرده بودن و هتک حرمت کرده بودن...

چند روز بعد خبر مرگ اون ساواکی رو به آقای شاه آبادی دادن و ایشون وقتی خبر رو شنیدن بسیار ناراحت شدن...

میفرمودن تا آخر عمر آقای شاه آبادی هر وقت حرفی از اون ساواکی میشد آقای شاه آبادی ناراحت میشدن...

مگفتن کاش خودم اون روز یه جوابی تشری چیزی گفته بودم تا به این روز دچار نمی شد...


اولیای خدا خط قرمز خدا هستن... هتک حرمت که هیچ... حتی سوء ظن به این بزرگان موجب بسته شدن فهم و درک انسان میشه و انسان راه تیره روزی در پیش میگیره...

این اولیای الهی که صاحب عصمت نیستن اینطور خدا نسبت به اونها غیرت داره...

دیگه ببینید معصومین ما در چه جایگاهی هستن!!!...

شاید باید یکی مثل آقای پناهیان جرات میکرد تا این حد از حریم و حرمت اولیای خدا حرف میزد... 

من که از چند سال پیش تا الان از مسئله ولایت تکوینیِ اولیا الله، تحت ولایت امام عصر زیاد گفتم... تا جایی که بعضی ها مکدر شدن که چپ میری راست میری هی میگی ولی خدا... ولی خدا...

و میگفتن داری بیشتر تنفر ایجاد میکنی... احتمالا مخاطبانم تایید بکنن که اگر چند کلمه از وب من در ذهنشان مانده یکیش همین کلمه ولی خداست...



خودم هم دارم در مورد مطلب قبل فکر میکنم... 

نه اینکه جوابی نداشته باشم... دنبال بیان مناسب میگردم...

۲ نظر ۰۲ دی ۹۶ ، ۱۵:۴۲
ن. .ا
پنجشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۱۶ ق.ظ

ان شا الله...

نفس انسان قدرت فوق العاده ای داره در مشغول کردن انسان...

براش فرقی نمیکنه تو مذهبی باشی یا غیر مذهبی...
فیلسوف باشی یا واعظ... بازاری باشی یا محصل...

نفس در مقام وهم و خیال باید مشغول باشه... نمیشه توی خلاء نگه اش داشت... راه نداره... شاکله ذاتی اش اینه...
لذا اگر ما هشیار نباشیم طبق سلیقه و تشخص خودمون مشغولمون میکنه...
مثلا اگر مذهبی هستیم با گزاره های مذهبی مشغولمون میکنه... فرض کنید آگاهی بخشی به دیگران رو دوست داری (هدایت) و اون کار رو یک کار الهی میدونی، از طریق آگاهی بخشی به دیگران، مشغولت میکنه...
یا میل به دانستن و آگاه شدن داری، اون هم برای تقرب به خدا!!!.... از همین طریق مشغولت میکنه...

و باید دانست هر جا نفس انسان ، انسان رو مشغول کنه، انسان به سمت تعالی نمیره... بلکه بر عکس...
خلاصه اینکه این ما هستیم که باید نفس رو مشغول کنیم...به امور نیک و حلال و توصیه شده در دین... نه اینکه نفس ما رو مشغول کنه...
اگر نفس، انسان رو مشغول کنه ولو در امور حلال و توصیه شده در دین... انسان از مسیر تعالی خارج میشه...
گواه این حرف من شقی ترین انسانهای تاریخ مثل ابن ملجم هستن که انسانهای زاهدی بودن و اهل واجبات و مستحبات هم بودن...


اما از کجا بفهمیم مثلا وقتی مشغول دانستن و تفکر و کسب آگاهی هستیم (امریست که در دین هم توصیه شده) ما ، نفسمون رو مشغول کردیم... یا نفس ما، ما رو مشغول کرده؟
به نظرم بد نیست اندیشه ای در این باب داشته باشیم... 
شاید من هم عقیده و جواب خودم رو در این باب نوشتم... یا ذیل نظرات... یا در مطلبی مجزا...
ان شا الله...



پ.ن:
قیدی در پاسخ دادن به نظرات برای خودم ندارم... اگر از پاسخ ندادن من ناراحت میشید شما هم در قید نظر گذاشتن نباشید...
این مطلب بیشتر برای تفکر کردن منتشر شده
و بخش نظرات از این بابت باز هست که نظرات مخاطبان نواقص مطلب ما رو برطرف کنه...
یا اینکه محلی باشه برای تضارب آراء...

۷ نظر ۳۰ آذر ۹۶ ، ۱۰:۱۶
ن. .ا
چهارشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۶، ۰۱:۴۷ ب.ظ

ظهور صغری حضرت ولی عصر (ع)

1_شاید برای انسانهای متعالی و تکامل یافته و مخلص نیازی نباشه کلی سند و روایت و شواهد و قرائن بیاریم که اثبات کنیم ظهور امام عصرمون نزدیکه...
کسی که مشاعیرش درست کار کنه بوی بهبود رو از اوضاع جهان استشمام میکنه... صدای قدم های صاحبش رو میشنوه که داره به سوی قله ها حرکت میکنه و ندای مولاش رو میشنوه که میفرمایند : "تعالوا"...
سند و شواهد برای امثال منه که مشاعیر درستی ندارن...

2_علامه حسن زاده آملی در جایی میفرمودن که در سال 42 خدمت امام (ره) رسیدم و به امام عرض کردم در این راهی که در پیش گرفتید ما همراه و یاری گر شما هستیم و شما در این حرکت خود موفق خواهید شد و ما دست در دست هم خواهیم داد تا دین خدا را در جامعه پیاده کنیم...
علامه در ادامه با همان لحن خاص خودشان فرمودن: و البته یه شیرین زبانی هایی هم برای امام کردم... علامه در اون صحبت نفرمودن این شیرین زبانی چه بود... اما خبرهایی دارم که در مورد اتصال انقلاب اسلامی به ظهور حضرت حجت فرمایشاتی داشتند که چون خودشان جایی عمومی مطرح نکردند جزییات این شیرین زبانی را باید عرض کنیم که نمیدانیم... (در باب مظلومیت علامه حسن زاده زبانی قاصر دارم و با اطاله سخن ملولتان نمی کنم... این سخن بگذار تا وقت دگر)

3_در سال 80 یا اوایل دهه 80 بود که جمعی بعد از زیارت حضرت معصومه در سرزدن به برخی علما شرفیاب شدن به بیت علامه حسن زاده آملی... طلبه ی فاضلی در جمع آنها بود و کلی اسناد و روایات و شواهد و قرائن بیان کرده که ظهور حضرت حجت ارواحنا فداه بسیار نزدیک است... علامه که کاملا به سخنان آن روحانی گوش میداد بعد از اتمام صحبت تاملی کرد و فرمود:
یعنی خلاصه حرف شما این است که ظهور نزدیک است؟
همه سر تایید تکان دادند که بله...
علامه فرمود: اگر من بگویم ظهور اتفاق افتاده چه؟
همه مات و متحیر به هم نگاه میکردند... علامه که متوجه سنگینی نگاهها شد فرمود : (نقل به مضمون) این دنیا و عالم طبیعت دار تدریج است... شما ببینید اگر شب دفعتا روز شود در نظم طبیعت و زندگی مردم اختلال ایجاد میشود... یا اگر روز دفعتا شب شود مردم نمی توانند خودشان را با عالم طبیعت منطبق کنند... همان طور که غیبت حضرت تدریجی اتفاق افتاد و ابتدا سه پدر همام امام زمان در حصر و زندانها بسر بردند تا زمینه ساز غیبت شود و سپس حضرت ابتدائا به غیبت صغری رفتند و بعد به غیبت کبری رفتند... در مسئله ظهور هم همین گونه است...
انقلاب اسلامی بین الطلوعین ظهور و بلکه ظهور صغری هست...
اینجا مفصل تر بخوانید

4_وقتی یمنی ها را می بینم بسیار به وجد می ایم از این همه عزم و اراده و جمع گرایی شان... دلیل موفقیت انصار الله در ین این هست که انصارالله نه تنها مسبب افتراق و جدایی گروه ها و طوایف و تفکرات مختلف در یمن نشد بلکه تمام این گروه ها با محوریت انصارالله اجتماع کردند و حتی علی عبدالله صالح ملعون هم تا کنون به علت تفکر جذب حداکثری انصارالله از مردم یمن جدا نشده بود... چقدر دوست داشتم در بین یمنی ها باشم...ان شا الله باید منتظر اتفاقات مبارکی در یمن باشیم...

ان شاالله حکومت سعودی ها و صهیونیست ها قبل از ظهور حضرت نابود خواهد شد... و حضرت و مولای ما با کمترین درگیری و جنگ ، کل جهان را تحت سیطره خودش خواهد گرفت...

5_دلمان بسیار امیدوار و خوشبین است که مولایمان را در اوج شوکت خواهیم دید... از من سند نخواهید... سواد درست حسابی در این باب ندارم...
خوش به حال ما که در این دوران زندگی میکنیم...
ما بسیار امیدواریم...
اندکی صبر سحر نزدیک است
۱۱ نظر ۱۵ آذر ۹۶ ، ۱۳:۴۷
ن. .ا
سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۶، ۰۲:۱۳ ب.ظ

سرعت زمان

من: میدونی... من سی و یک سالم تموم شد...یکی دو سالی هست که سرعت زمان رو با چشمام می بینم... خیلی سریعه....

(انگار مطلب جدیدی از من شنیده باشد... تمام چهره اش گوش بود...)

از طرفی هر روز کثرات زندگی من بیشتر میشه...

(با سکوت معناداری نگاهم میکرد)

می بینی؟... از یک طرف زمان سرعت گرفته و دارم می بینم فرصتم داره تموم میشه... از طرف دیگه کثرات زندگی من هر روز داره بیشتر میشه...

(به تایید سرش را تکان میداد)

یه زمانی پرداختنم به مباحث معرفتی به خاطر جذابیتش بود چون برام جذاب بود و دوست داشتم دنبال میکردم...

اما الان فرق داره... حس آدمی رو دارم که فرصتش داره تموم میشه... و هنوز گرفتار ملکات ناموزون نفس خودشه...

تقریبا به این باور رسیدم که دوران خلوت به معنای انزوا داشتن ،برای من تموم شد... باید بساط خلوتم رو توی کثرات پهن کنم...

آیا خلوتی از اون جنس که در مجردی داشتم برام حاصل میشه؟

(سَری به معنای اینکه دیگه تکرار نخواهد شد تکان داد و گفت:)

او: البته چرا... مگر اینکه ضعیف تر بشی...

    اینم بگم خلوت به معنای فراغ بالی در وقت سحر همیشه هست... مغتنم بشمر اون زمان رو...


پ.ن:

حاصل دویدن های چند سال اخیرم این شد که: فرصت من رو به اتمام است...

راستی... شما چقدر فرصت دارید؟


۵ نظر ۱۴ آذر ۹۶ ، ۱۴:۱۳
ن. .ا
شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۱۵ ق.ظ

پنهانی

خدای تبارک و تعالی چهار چیز را در چهار چیز پنهان داشته است؛


1- خوشنودی خود را در میان طاعتها. پس هیچ طاعتی را کوچک مشمار که بسا خوشنودی خداوند در همان باشد و تو ندانی.

2- وخشم خود را در میان گناهان پنهان کرده. پس هیچ گناهی را کوچک مپندارد که شاید خشم خدا در همان باشد و تو ندانی.

3- و اجابت خویش را در میان دعاهایش پنهان نموده. پس هیچ دعائی را کوچک مدار که بسا همان دعای مستجاب باشد و تو ندانی.

4- و ولی خود را در میان بندگان خود پنهان داشته پس به هیچ بنده‏ ای از بندگان خدا با چشم حقارت منگر که شاید همان ولی خدا باشد و تو ندانی.

-- خیلی عجیبه

۷ نظر ۱۱ آذر ۹۶ ، ۱۰:۱۵
ن. .ا
جمعه, ۳ آذر ۱۳۹۶، ۱۱:۱۵ ق.ظ

با نظام تکوین نجنگیم

++ براش گفتم عقوبت این سبک تغذیه اش چیه... خیلی خطرناکه ، احتمال سکته اون هم در سنین 40 تا 50 سالگی براش وجود داره... ممکنه فلج بشه یا...

-- شاید قبل از اینکه شما هم بهش بگید میدونسته، گاهی آدما تا وقتش نرسه برای چیزی دغدغه پیدا نمیکنن...

++ در مورد اینکه در رسیدن اون وقت چه چیزهایی موثرن بعدا صحبت میکنیم اما من به یقین رسیدم که با نظام تکوین نمیشه جنگید دلیل قرآنی دارم : "ان الباطل کان زهوقا" 

-- بیشتر توضیح میدی؟

++ من توی نوجوانی ام فکر میکردم کسانی که بی بند و بار هستن و توی رفتارهاشون حیا ندارن و اهل خوشگذرانی با نامحرم هستن و بی حجاب میگردن دارن لذت میبرن اما به سن عقل که رسیدم و بیشتر با مباحث و مسائل عقلانی و دینی آشنا شدم فهمیدم که بی حیایی و بی عفتی و بی حجابی موجب طلاق درونی بین زوجین میشه این اثر تکوینی بی حیایی و بی عفتی و بی حجابی هست مرد و زن هم نداره... بعد به کرات در اطراف خودم دیدم که مرد و زن بی عفت و حیا قبل ازدواج خیلی به هم علاقه داشتن اما بعد از مدتی وقتی اتفاقاتی از درون زندگی شون مشاهده میکردم میدیدم اینها دچار طلاق درونی شدن... پیوندی از درون بین اینها نیست فقط یه پوسته و محرمیت ظاهری بین اینها مونده... بعد میبینن نمی تونن با این وضع ادامه بدن سعی میکنن یا طلاق بگیرن یا از طرق نا مشروعی خلا خودشون رو پر کنن... غافل از اینکه نه با طلاق و نا با راههای نا مشروع اصل مشکل که همون خلا اون پیوند درونی که نیاز فطریشون هست جبران نمیشه مگر اینکه به عفت و حیا برگردن... اونها دوباره هم که ازدواج کنن باز بدون عفت و حیا پیوند درونی مستمر با همسرانشون نخواهند داشت... در تقابل انسان با قواعد نظام تکوین یقینا و قهرا اون کسی که شکست میخوره انسان هست... چون خدا باطل رو جعل نکرد که حافظش باشه لذا باطل محکوم به فنا و نابودی هست... بی حیایی و بی عفتی باطل هست رضا جان...

-- متوجه ام چی میگی

۲۰ نظر ۰۳ آذر ۹۶ ، ۱۱:۱۵
ن. .ا
شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۳۶ ق.ظ

اربعین

سال گذشته برای سفر اربعین میخواستم تنها برم... مثل عوام فکر میکردم...
مثلا میگفتم بچه یه ساله ام رو که نمی تونم ببرم توی اون خاک و غبار عراق... واقعا هم غبار در عرق بیداد میکنه...
مثلا با خودم میگفتم من بار اولم هست که میرم عراق... اون هم بدون کاروان یا یه تیم مجرب... تنها دارم میرم...
مثل عوام با خودم میگفتم عاقلانه اینه که برای دفعه اول تنها برم... دفعات بعد اونها رو با خودم میبرم...

درگیر کار ویزا بودم که خانمم زنگ زد و گفت من هم دلم میخواد بیام...
همون فکرهای عاقلانه ام (عقل عوام) رو براش گفتم...
گفت : ولی من دلم میخواد بیام...

کمی مکث کردم و گفتم باشه با هم میریم...
با هم رفتیم... من با همسر و بچه یه ساله ام... هر سه نفر بار اولمون بود...
همسرم زیادی به من اعتماد داشت و آرام و خرسند بود... اما من مسئولیت سنگینی رو قبول کرده بودم... و بدون استرس نبودم...
از روی نقشه عین یه فرمانده نظامی تمام عراق رو رصد کرده بودم... تمام مسافت ها رو بررسی کردم... آمار شروع موکب ها رو گرفته بودم...
حتی احتمال وقوع حادثه توسط داعش رو هم داده بودم و برای عکس العمل آماده بودم...

وارد عراق که شدم فهمیدم باید بیشتر به امام علی و فرزندان معصومش اعتماد کنم... فهمیدم ما غریبیم و اونها قریب...
اما هنوز که هنوزه میشنوم که میگن خیلی بی فکر و متهورانه عمل کردی سال قبل... ریسک بزرگی کردی...
اونها نمیدونن همون پمپ بنزینی که ما در حله سوخت گیری کردیم یکی دو روز بعدش توسط داعش منفجر شد و جمعی به فیض شهادت رسیدن...

میگم چرا کارم رو از روی بی فکری میدونید؟
میگن خب توی اون هوا و گرد و خاک و بی نظافتی بچه مریض میشه
میگم: خب مریض بشه... توی شهر خودمون هم بچه مریض میشه
میگن: آخه اونجا توی کشور غریب دستت به جایی بند نیست...
میگم: این استدلال از رو ترست هست نه از روی عاقبت اندیشی...
میگن: آخه بار اولت بود چشم و گوش بسته رفتی توی یه جای پر خطر
میگم: دنیای امروز دنیای اطلاعات و ارتباطاته... چشم و گوش هیچ کس بسته نیست...
با چشم باز رفتم یه جای پر خطر...

گاهی گرفتار عقل بسته خود شدن عین ضلالت و گمراهی هست... وقتی فقط عقل خودت برات حجت شد مبنات بر بی اعتمادی میشه مگر اینکه عکسش برات اثبات بشه...
کسانی که فقط به عقل تفصیلی(یعنی چیزی که کاملا نسبت بهش علم دارن) خودشون اعتنا و اعتماد دارن هرگز در عقلانیت رشد نخواهند کرد...
عقل تا از ادراکات کلی خود اطاعت نکنه بالا نمیره...
ادراک کلی مثل اینکه : تو میدونی خدا رزاق هست اما میگی اون که بله اما من تا شغل پیدا نکنم ازدواج نمیکنم... شغل پیدا بکنم بعد اگه خدا هم نخواست رزق بده بلاخره یه آب باریکه ای میاد...
میبینید؟... عقلش ادراک کلی داره... اما نمی تونه از اون ادراک اطاعت کنه... لذا این آدم در فشار قبر خواهد ماند... فشار قبر وهم و خیال...
باید دانست عقل با اطاعت رشد میکنه... اطاعت از امری که نسبت به اون امر درک تفصیلی و جزئی نداره...
در مسیر یاری و نصرت اولیای خدا بسیار از این موارد خواهیم داشت... اگر توفیق نصرت پیدا کنیم


پ.ن:
از این به بعد هر مطلبی در این وبلاگ نوشته میشه از نظر من آخرین مطلب وبلاگ هست... 
مانند این مطلب و  مطلب قبل... و مطلب قبلی اش... و...



۷ نظر ۲۰ آبان ۹۶ ، ۱۱:۳۶
ن. .ا