یرزقه من حیث لا یحتسب (1)
حامد: حسین خیلی باهاش صحبت کردم شاید بیش از بیست جلسه... خیلی هم تحقیق کردیم... نمی گم بی نقص بود در مجموع که می بینم خوبه... محاسبات و متر و معیارهای من میگه شخص مناسبی برای ازدواج هست... اما دلم آروم نمی گیره... انگار همچنان یه تردیدی توی دلم هست...
حسین: چه تردیدی حامد؟
حامد: نمیدونم... راستش نمیشه صد در صد شخصیت طرف رو توی صحبت و تحقیق شناخت... آدما همیشه در شخصیتشون لایه های پنهانی دارن که توی زندگی خودش رو نشون میده... من الان سی و دو سالمه... بچه نیستم... باید احتمالات رو در نظر بگیرم...
حسین: به نظر من تقصیر خودته که تا حالا ازدواج نکردی... پیر پسر خوب :) ! بنا نیست شما اشراف صد در صد به شخصیت طرف داشته باشی و بعد اقدام به ازدواج کنی... همین که میگی با معیار های خودت بر اساس تحقیقات و صحبت هایی که داشتید شخص مناسبی برای زندگی هست کافی نیست؟... خودت رو معطل احتمالاتی کردی که... این وسواس نیست؟
حامد: آخه مسئله ی خیلی مهمی هست حسین... بحث یه عمر زندگیه... تو خودت توی این شرایط قرار نگرفتی؟...
حسین: چرا... اما خیلی راحت تر از تو انتخاب کردم... خیلی... گیر کار تو در عدم شناختت از اون دختر نیست... گیر کار تو در عدم اعتماد خودت به خداست... گیرت عدم توکل و توسل هست... اینطوری به نتیجه نمی رسی حامد... میشه مثل خواستگاری های قبلی که همش سر همین حساسیت های تو به نتیجه ای نرسید...
حامد: به نظرم عاقل باید سنجیده تصمیم بگیره...
حسین: شما هم سنجش داشتی حامد... اما توکل نداری... برای همین همیشه در تردید باقی میمونی... عاقلی که معنای توکل رو درست نفهمه اصلا عقل و عقلانیت رو نفهمید... جایگاه توکل در عقلانیت کجاست؟
حامد: تو بگو