بازیگری که به من درس توحید داد
خیلی سال پیش یکی از دوستان تئاتری ام یه خاطره ای برام تعریف کرد که خیلی برام جذبه داشت
در مورد یکی از بازیگرای تئاتر میگفت (حالا از بازیگرهای معروف بوده یا از دوستاش بوده... الان یادم نیست) اکران عمومی داشتن و کار هم یه کار کمدی و طنز بوده...
چند شب اجرا داشتن ، توی همون یکی دو شب اول ، یکی از عزیزان بسیار نزدیک اون بازیگر در یک سانحه ای وفات میکنن و از دنیا میرن اون بازیگر با اینکه ضربه روحی شدیدی خورده بود اما خودش رو به اجرای هر شب میرسوند... یکی از نقش های اصلی هم بوده...
اون دوستم میگفت وقتی روی سِن بازی میکرد اصلا نمی تونستی تشخیص بدی این مرد به چنین عزایی گرفتار شده... اتفاقا خیلی هم خوب بازی میکرد و همه میخندیدن...
میگفت گاهی بعد از اتمام اجرا اونقدر حالش بد بود که حتما باید میبردنش سِرُم وصل میکرد... اما این حال بدش رو اصلا در زمان اجرا نمی فهمید کسی...
از همون سالها این بازیگر برام یک مرد بسیار محکم جلوه کرده بود و دوست داشتم یه روز مثل اون مرد باشم....
کسی که وقتی روی صحنه ی زندگی داره برای خدا نقش بازی میکنه کسی نتونه بفهمه پشت صحنه ی این بازی در زندگی اش چه خبره...
متاسفانه فضای مجازی کاملا عکس این موضوع اتفاق می افته... همه دوست دارن خصوصی هاشون رو به اشتراک بذارن...
چقدر خوب میشد هر نقشی که بازی میکنیم حس همون بازیگر رو بگیریم... با این تفاوت که مخاطب اون بازیگر مردم بودن و مخاطب ماها خدا باشه...
خدا خیلی با این آدما حال میکنه...
خیلی...
من هنوز به دنبال احیای همچین شخصیتی در خودم هستم....
چرا باید پشت صحنه رو مخفی کنیم؟؟