ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۶ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ۰۷:۴۵ ب.ظ

راز ورود به قلب

ادم ها به اندازه ی اشتراکی که با شما دارن به قلب شما راه پیدا نمی کنند

به اندازه ی درک متقابلی که با شما دارن هم به قلب شما راه پیدا نمی کنند

به واسطه ی امتیازات و توانمندی هاشون هم به قلب شما راه پیدا نمی کنند...

.

.

آدمها به اندازه ی وقتی که براشون میذارید وارد قلبتون میشن...

برای کی وقت میذاری؟!!!

۱۰ نظر ۱۹ مهر ۰۲ ، ۱۹:۴۵
ن. .ا
سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۲، ۰۹:۵۲ ق.ظ

پایان دروغ_ آغاز آزادی

سینه را درد دیر پیوندیست

راز دیرین نگفته ام چندیست

 

بغضی از دیر در گلو دارم

گفتن رازی آرزو دارم:

 

هاااای آزادی!!!

ای دروغ بزرگ!!...

 

با حماسه ی اخیر فلسطین...

امید دارم این دروغ بزرگ به پایان برسه...

 

و همه ی بشریت آزادی رو بچشن...

۲ نظر ۱۸ مهر ۰۲ ، ۰۹:۵۲
ن. .ا
جمعه, ۱۴ مهر ۱۴۰۲، ۰۱:۰۱ ب.ظ

نماز جماعت کنار جاده

این بار دیر به ذهنمون رسید

اما برای دفعات بعد هر وقت داریم هر مسافرت بین شهری میریم ( مخصوصا ایامی که مسافرت زیاده) نمازهامون رو توی مساجد و استراحت گاهها نمیخونیم...

نماز رو باید به جماعت بخونیم( ولو دو نفره) و اون هم کنار جاده و در معرض دید مسافران...

افراط میکنم؟

۳ نظر ۱۴ مهر ۰۲ ، ۱۳:۰۱
ن. .ا
جمعه, ۷ مهر ۱۴۰۲، ۰۱:۱۵ ق.ظ

انسانهایی که آزارم میدن

چند روز پیش مدیر تولیدمون توی سالن تولید منو میبینه...

از اینکه صاحب کارخونه باهاش تند صحبت کرده بود ناراحت بود... از اینکه نیروهاش تحمل یه روز تاخیر در دریافت حقوق ندارن و بهش فشار میارن بابت مطالبه گری و....

خب مدیر تولید خودش میدونه من خیلی بیشتر از خودش در معرض این فشارها هستم...

آخرش به من میگه:

ن. .ا: تو چی میخوری که اینقدر صبر و حوصله ات زیاده... به ما هم بگو ما هم بخوریم...

همکارای دیگه ی من هم به من همین رو میگن...

 

اما من مدتی هست در مقابل یک چیز اصلا نمی تونم تحمل کنم...

اصلا صبر ندارم...

اگر صبر کنم خیییلی از من انرژی میبره...

 

نمیدونم چرا اینجوری شدم...

مال بالا رفتن سن هست؟...

خرفت شدم؟!!

نمیدونم چرا...

 

آدم نچشیده و توی معرض قرار نگرفته ای که بخواد در مورد اون حقیقت داد سخن بده... اون هم مطالبه گرانه...

مثلا مجردی که بخواد در مورد قواعد زندگی متاهلی بنویسه...

یا انسان بی فرزند یا تک فرزندی که بخواد در مورد تربیت فرزند داد سخن بده...

یا انسانی که در معرض هیچ مدیریت اجتماعی قرار نگرفته و بخواد در مورد مدیریت اجتماعی سخن بگه...

یا انسان کم صبر و تحملی که بخواد در مورد لطایف عرفانی حرف بزنه یا داد سخن بده...

 

یا انسانی که با عرفان میانه ای نداشته باشه و بخواد در مورد سیاست حرف بزنه...

و همین طور انسانی که با سیاست میانه ای نداشته باشه و بخواد در مورد عرفان حرف بزنه...

یا انسانی که توی خونه خودش نتونسته با همسرش و فرزنداش رابطه ی پایدار و امنیت بخشی داشته باشه اما بیاد در مورد سیاست و عرفان حرف بزنه...

 

نمی دونید چقدر حرص میخورم...



یه حرص خوردن ویژه هم دارم

و اون از انسانهایی که تعصب کور روی نظم دارن...

 

۲ نظر ۰۷ مهر ۰۲ ، ۰۱:۱۵
ن. .ا
چهارشنبه, ۵ مهر ۱۴۰۲، ۰۸:۲۸ ب.ظ

فشار قبر

از زمانه و اتفاقات و شرایطش نترس

چون رسالتی جز پرورش انسانها ندارد...

 

رنجی هم که تحمل میکنیم ارتباط محکمی با شرایط و اتفاقات زمانه ندارد، رنج ها و فشارها به خاطر تنگی قبر ذهن و دل و افق ماست...

 

فرج و گشایش بطلبیم تا از تنگی و تاریکی و فشار قبرهایمان رها شویم...

 

 

۰ نظر ۰۵ مهر ۰۲ ، ۲۰:۲۸
ن. .ا
شنبه, ۱ مهر ۱۴۰۲، ۰۸:۱۱ ق.ظ

زیبایی دشوار است

یادمه زمانی که فلسفه ی هنر میخوندم یک جمله از فلاسفه ی یونانی (شایدم افلاطون) خیلی ذهنم رو درگیر کرده بود:

زیبایی، دشوار است

جمله ی بی راهی نبود... 

بخوام این جمله رو وسعت بدم باید بگم حقیقت و راه حقیقت دشوار است...

سیر الیه راجعون دشوار است...

دشواری و رنج...

 

لذتی که قبل از دشواری و رنج... بدون دشواری و رنج به انسان روی میاره، دوامی هم نداره... عمقی هم نداره...

 

راستی کسی میدونه تعریف رنج و دشواری چیه؟

میخوام زیراب تعریف مفاهیم کلمات رو بزنم...

 

مفاهیم کلمات رو در تعریف و تفسیر آوردن با تمام خوبی هایی که به لحاظ ارتباط مفهومی و ذهنی داره... یک باگ بزرگ داره...

تشخص ندارن...

هیچ تعریف مفهومی ای تشخص نداره...

این بیت معروفه:

هر چه گویم عشق را شرح و بیان

چون به عشق آیم خجل گردم از آن

 

انسان وقتی حقیقت یک مفهوم رو درک میکنه که اون مفهوم براش تشخص پیدا کنه...

کی تشخص پیدا میکنه؟

توی اتفاقات جزئی زندگیش...

مثلا همیشه میگفته رنج در زندگی حتمی هست...

بعد ازدواج میکنه و یک ویژگی هایی همسرش داره که هیچ جوره نمی تونه اون ویژگی ها رو تحمل کنه...

حاضر بود صد تا بدی دیگه داشته باشه اون اون ویژگی رو نداشته باشه...

 

رنج برای اون شخص بعد از مواجه شدن با این همسر تازه تشخص پیدا کرده...

حالا وقتی درگیر شده... کنار حتمی بودن رنج یک تبصره هم میاره... میگه:

البته هر رنجی رو نباید تحمل کرد...

 

اینجا قیامته...

قیامت همین شخص...

زده بیرون...

تبلی السرائر...

بله... هر رنجی رو نباید تحمل کرد... اما چرا تا رنج برات تشخص پیدا کرد و نسبت خودت با رنج مشخص شد این حرف رو میگی؟

تحمل این رنج سخته نه؟!!

ادامه داره... ان شا لله وقت کنم

 

۴ نظر ۰۱ مهر ۰۲ ، ۰۸:۱۱
ن. .ا