به کار خویش، غوغا میکنی تو
دستگاه به خاطر مشکلات فنی متوقف شده بود...
قطعاتی نیاز داشت...
و نیاز به تعمییرات اساسی داشت، هم تعمیراتش زمانبر بود هم تامین قطعاتش نیاز به نقدینگی داشت... بابت محصولات این دستگاه هم تعهد داشتیم به مشتری...
اون هم جلو جلو فروخته بود محصولاتش رو...
ما هم نمیتونستیم تخمین بزنیم دقیقا چه زمانی دستگاه راه اندازی میشه...
از سمت اون فروشگاه کلان که پول فرش هاش رو هم داده بود اما نمی تونست فرش تحویل بگیره هیچ جوره قابل هضم نبود که باید صبر کنه...
مسئول فروش اون فروشگاه یه خانمی بود که بارها به زور از من قول زمانی بابت تحویل فرشها گرفته بود اما عملی نشده بود...
دفعه آخر بی ادبانه تر از دفعات قبلی سرم فریاد میکشید که چرا اینقدر بد عهد هستین و...
حتی چند باری شماره مشتری هاش که بهشون فروخته بود اما نمی تونست فرش تحویلشون بده رو به من داد و گفت خودت قانعشون کن... من دیگه نمیدونم چی جوابشون رو بدم...
دفعه آخر که دیدم خیلی جیغ و داد میکنه، بهش گفتم:
خانم فلانی با این همه استرسی که شما دارید چیزی حل نمیشه، با داد و جیغ دستگاهی که مشکلات فنی داره و همه تعمیرکاراش هم پای کارش هستن درست نمیشه... خودتون رو خسته میکنید فقط...
برگشت بهم گفت: توی این بحران ، آرامش شما بیشتر عصبی ام میکنه... چرا گوشی رو برنمیدارید دو تا داد سر مهندس های تولیدتون بزنید!!!
گوشی رو که قطع کردم به همکارام گفتم بهم میگه ارامش تو عصبی ام میکنه...
همکارام هم تایید کردن که آره... ما هم از آرامش و سکوت تو و دیر واکنش نشون دادن تو حرص میخوریم...
یکی دیگه از مسئول های فروش هم چند روز پیش بهم همین حرف رو زد...
و گفت چرا شما توی این همه استرس اروم هستین...
و خانمم هم سالهاست با این دیر واکنش نشون دادن من توی بحرانها مشکل داره...
.
.
خدایا فقط خودت و اولیات میدونن من چمه...
و فقط من میدونم چرا منو از هر طرف در محاصره ی انسانهای عجول و هیجانی قرار دادی...
به کار خویش غوغا میکنی تو...