ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۲ مطلب در اسفند ۱۴۰۱ ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ۰۵:۰۶ ب.ظ

نوروز و اربعین

از برج 6 امسال تا همین امروز زندگیم پر از اتفاقات سخت و پر استرس بود

که فقط یکی اش بدهکاری بود که تا حالا توی عمرم تجربه نکرده بودم

به نیروهام بدهکار بودم...

به بانک بدهکار بودم...

به آشناهام بدهکار شده بودم...

چک داشتم دست مردم ...

اجاره خونه و دفترم رو داشتم...

اقساط بیمه ...

فقط دو تا رو محکم چسبیدم و نذاشتم اتفاقی براش بیفته و اون هم اجاره ها و چک هام بود... اونها سر وقت پرداخت شد

مابقی تمامشون مطالبه گر شده بودن...

تنها نقطه امیدواری این همه بدهی این بود که بیش از بدهی هام طلب داشتم

 

بماند که از برج 6 تا حالا شاید سر جمع 1 ماه ما مریض نبودیم...

دائم هم من هم خانم و همه تمام بچه ویروسی بودیم...



اما در نهایت به خیر گذشت

الان به هیچ بانکی بدهکار نیستم

به بیمه بدهکار نیستم...

حقوق نیروها پرداخت شده...

خدا رو شکر ویروسی هم نیستیم و شنبه کله ی سحر هم عازم مشهدیم ان شا الله...

 

اما امروز یاد مشهدِ یک سال پیش افتادم... سال قبل هم نوروز مشهد بودیم...

صحن انقلاب...

استاد بلند شد که بره... از کنار من که میگذشت به من گفت: امسال میای کربلا؟

سوالش خیلی ناگهانی بود...

یه لحظه فکر کردم دیدم نگرانی هام موجب شده یکدله نباشم... 

گفتم: نمیدونم... اگر بطلبن میام...

استاد یه اخمی بهم کرد و رو کرد به گنبد امام رضا و گفتن:

بطلبن یعنی چی؟!!

پس برای چی اومدی اینجا؟!!

بخواه که بطلبن...

و رفت...

و من همچنان با خودم میگفتم با یه بچه شش ماهه و یه بچه 2.5 ساله و یه بچه 6 ساله چجوری برم اربعین رو؟!!

دم اربعین هم که شد خانمم یه جراحی غیر ضروری داشت...

گفت که میخوام این جراحی رو انجام بدم... 

موندم...

در نهایت گفتم برو...

برای اربعین دیگه حتی به من اطلاع هم ندادن و خودشون رفتن ... استاد و بچه ها...



الان فکری شدم...

من بابت نگرانی هایی که داشتم نخواستم که برم اربعین و در عوضش کلا بعد از اربعین تا به امروز درگیر بودم

:(

شاید تحلیلم اشتباه باشه

اما قطعا رفتن به سفر اربعین واجبه...

یا امام رضا... روزیمون کن دوباره...

 

الان یه عده دوستان ممکنه بگن کی گفته اربعین واجبه؟!!

نمیدونم... شاید هم من اشتباه بگم

اما فعلا نظر خودم اینه:

کاش فقط واجب بود... مثلا نماز واجبه... وقتی نخوندی، قضاش رو بجا میاری...

اما این سفر جوری واجبه که به این سادگی ها جبران هم نمیشه اگر از کف بره...

چی بگم... همیشه افراطی بودیم ما...

کاش فقط نرفتنش یه معصیت بود مثل بقیه معصیت ها...

به نظر من اهمیتش شبیه اهمیت یاری کردن کوفیان به امام حسینه...

اگر از دستت بره چجوری میشه جبران کرد؟!!

شما حرفهام رو جدی نگیرید...

چون خودم 6 ماه داشتم تاوان پس میدادم...

:(

 

۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۰۱ ، ۱۷:۰۶
ن. .ا
پنجشنبه, ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ۰۸:۲۶ ق.ظ

با شکوه ترین لحظات انسان...

کَلا ان الانسان لیطغی

ان راه استغنی

هم کَلا آورده و هم "اِنَّ"...

به قول علامه حسن زاده هر جا قرآن حکمی رو با "اِنَّ" بیان میکنه داره یک اصل خدشه ناپذیر رو بیان میکنه...

میفرماید انسان قطعا طغیان میکنه...

چرا؟

چون خودش رو بی نیاز میبینه...

و خدا انسان رو آفریده... بنای الهی بر اینه که دائم به انسان اثبات کنه که بی نیاز نیست... چون انسان فراموشکار هم هست...

و یکی از سنت های الهی اینه که همیشه به بنده اش اثبات کنه که تو بی نیاز نیستی...

 

حالا اگر یکی بگه آقا ما واقعا خودمون رو بی نیاز نمیبینیم... ما میدونیم ضعیفیم...

سوال: آدم ضعیف چرا نباید مضطر باشه؟

مضطری؟!!!

دائم حال گریه و زاری داری؟!!

اگر نه بگرد ببین کجا و کدوم نعمت موجب شد که خودت رو بی نیاز ببینی...



نظم تدوینی یا همون نظم ساخته ی بشر یکی از عوامل عصیان و طغیان انسان هست...

فی نفسه بد نیست... اما تعصب به نظم تدوینی خیلی بده... من با اون تعصب جنگ دارم نه با اون نظم تدوینی...

نظم تدوینی مادامی که نماد تلاش منه خوبه... اما وقتی اصالت پیدا کرد و توقع نتیجه رو در پی داشت مسیرش رو به انحرافه... و انسان رو داره به سمت طغیان میبره...

حرف بسه بذارید داستان و مستند بگم:



یزید لعنت الله علیه نامه مینویسه به والی مدینه که به محض رسیدن نامه حسین را فرا بخوان و یا از او بیعت بگیر یا گردنش را بزن...

والی مدینه امام حسین علیه سلام رو فرا میخونن و حکم رو به امام عرضه میکنن... امام فرصت میخوان...

حالا وقتی هست که نامه های کوفیان هم به امام حسین رسیده... همه دعوت به کوفه کردن...

خب آقا جان... میخوایدچکار کنید؟!!... تو مدینه بجنگید؟... تسلیم بشید؟!!... برید کوفه؟... 

میخواید چکار کنید... وقتی نمونده...

امام حسین رفتن سر مزار پیامبر... ببینند جدشون چه میفرمایند...

وقتی رفتن پیش اهل بیت و یاران نزدیکشون.... فرمودن بریم حج بجا بیاریم...

الان؟!!

حج؟!!!

تو وضعیت جنگی؟!!

آقا میخواید چکار کنید؟!!

تحلیل من اینه که اگر از خودِ امام هم اون لحظه میپرسیدید میفرمودن فعلا فقط حج... بعدش ببینیم خدا چی میخوان...

و حج هم ناتمام باقی موند... عزم رفتن به کوفه...

اون هم با زن و بچه...

آقا؟!!!

چرا؟!!!

این چرا رو شوهر حضرت زینب گفتن... محمد حنفیه گفتن... ابن عباس گفتن... توی بعضی از نقلها جابر هم گفتن...

تمام اینها زعمای شیعه بودن... 

یعنی چی؟

یعنی این تصمیم خلاف نظم تدوینی و ذهنی و انسانی ماست... چرا خلاف نظم تدوینی ما دارید رفتار میکنید؟!!!

عرض کردم سنت الهی بر اینه که توی لحظات حساس به ما یادآوری کنه که شما بی نیاز نیستید...

که چی؟

که طغیان نکنیم...

خدایا یعنی در راه تو هم اگر نظم ذهنی ما جواب بده موجب طغیان میشه؟!!

بله.. در راه خدا هم به نظم ذهنیت تعصب پیدا کنی یک انسان ضد ولایتی میشی که قابلیت امام کشی پیدا میکنی حتی...



بنا بود بریم مشهد برای تعطیلات نوروز... یه سفر عادی نبود... بلکه با استادی اهل ولایت...

خانمم میگفت سری قبل که با ماشینمون رفتیم خیلی اذیت شدیم... بچه ها تو ماشین اذیت میکنن... من کمر درد میگیرم بس که هی فاطمه زینب رو بغل میکنم...

دیدم حق داره... گفتم الهی بمیرم برات.... چکار کنم آخه...

گفت با قطار بریم...

گفتم چرا؟

گفت: خیلی راحته... همه استراحت میکنیم... با هم بچه ها رو مدیریت میکنیم...

گفتم آره با قطار خیلی راحت تره و بیشترم خوش میگذره... مخصوصا با کوپه دربست...

گفت موافقی؟

گفتم: چی بگم والا... قطار هم محدودیت هایی داره...

گفت: همیشه توی ذوق آدم میزنی... یعنی میگی قطار نگیریم؟... توی ماشین تو رانندگی میکنی... نمیدونی برای من چقدر سخته مدیریت بچه ها...

گفتم: میدونم عزیزم... میدونم سخته برات...

فرداش که رزور قطارها آزاد شد، صبح که رفته بود دکتر برای برگشت خودش رفت آژانس مسافرتی و بلیط خرید... یعنی از اونجا به من زنگ زد و...

خرید خلاصه... قطار خوب...

وقتی اومد گفتم اگر استاد توی این تاریخی که ما بلیط گرفتیم  نرن مشهد چی؟

گفت: آخه گفتن استاد میخواد به قصد ده روز بره... گفتن هم احتمالا از 25 اسفند میرن...

گفتم: بله... گفتن... اما میدونی وضع جسمی استاد اصلا مساعد نیست... هیچ تکلیفی نداره...

بعدش هم اگر ما تا 5 فروردین رزرو کنیم و استاد 2 فروردین برگردن، حالش رو داری سه روز تنهایی بمونیم مشهد؟!!

کمی فکر کرد و گفت : نه... تنهایی نه...

میدونم بدون دوستاش و استاد اصلا دوست نداره بمونه مشهد... و خدا رو شکر که اینطوری هست...

گفتم: خب حالا خریدی دیگه... توکل به خدا...

چند روز بعد دوستان پیام دادن استاد 26 میرن و 3 فروردین برمیگردن...

وقتی بهم گفت، گفتم خب برو تاریخ بلیط رو تغییر بده...

رفت و نزدیک 600 تومن جریمه هم دادیم و تغییر دادن...

دوباره یه روز بعدش گفتن استاد 27 مشهد هستن و 2 فروردین برمیگردن...

گفت چکار کنیم؟

گفتم بعید میدونم توی این تاریخ بلیط باشه... برو جریمه بده و کنسلش کن...

امروز قراره بریم کنسلش کنیم...

دیشب میگفت چرا از اول مخالفت جدی نکردی؟!! الان نزدیک یه تومن پولمون رفت بابت جریمه ها...

گفتم تو سختی سفر با ماشین رو مطرح کردی من شانیتش رو نداشتم که بهت بگم خب سختیش رو تحمل کن...

 

مقید شدن به اینکه من میخوام راحت سفر کنم موجب تشخیص اشتباه میشه...

و چون سختی این سفر بیشتر برای خانمم بود نمی تونستم بگم سختیش رو تحمل کن... مجبور شدم جریمه رو بدم...

این یه نمونه از اون نظم ذهنی و تدوینی که نباید بهش مقید شد... مخصوصا در مسیری که با ولایت میخوای همراه باشی...

با یک ولی خدا...

کاش فرصت بشه و بگم که همون طور که رهبری بارها فرمودن بزرگترین ثروت کشور ما نفت و گاز و منابع زیر زمینی نیستن بلکه نیروی جوان و سرمایه انسانی هست...

باید فرمایششون رو تشریح کرد که بزرگترین سرمایه هر کشوری ( چه سرمایه اقتصادی چه فرهنگی و تمدنی و چه سرمایه های معنوی... همه با هم هستن) تعداد اولیای الهی ای هست که در اون خاک و جغرافیا نفس میکشن...

این که ما با یک ولی خدا به مشهد میریم قطعا شکستن نظم های ذهنی رو در پی داره...



داستان رود نیل و موسی و بنی اسرائیل و فرعونیان رو هم که میدونید...

نظم ذهنی همه میگفت بن بسته و مرگ در انتظارمونه... اما نظم تکوینی بنای دیگری داشت...

باید در لحظات حساس بهمون یادآوری بشه که اون نظم ذهنی شما فقط یک تلاشی و ابراز وجودی از سمت شماست... بقیه اش با منه...

نتیجه ممکنه هیچ ربطی به اون نظم تدوینی شما نداشته باشه... ممکن هم هست ربطکی داشته باشه...



نتیجه:

خیلی این لحظات با شکوهن... خیلی عجیب...

حالا هی بگید که چرا مسئولین وقتی هواپیمای اکراینی رو زدیم زود شفاف سازی نکردن تا دشمن بر موج رسانه سوار بشه و حلاوت زدن عین الاسد رو کم کنه...

باشه... مسئولین که قطعا دیر جنبیدن... باشه... قبول...

سهم مسئولین به جای خود...

سهم من و تو چی میشه؟!!

نباید یکی نظم ذهنی مون رو میشکست؟!!

.

.

خیلی این لحظات با شکوهه...

فقط هم چون انسان هستیم خدا اینقدر بتِ نظم تدوینی مون رو میشکنه...

والا یه کبوتر که الان قرن هاست شکل زندگیش به همون مدل اول هست...

حالا متوجه شدم چرا امیرالمومنین نظم رو در کنار تقوا مطرح کردن...

چون نظم بدون تقوا یعنی طغیان و عصیان انسان...

و تقوای بدون نظم یعنی تئوری پردازیِ صرف و عالم بدون عمل بودن...

.

خدایا از ما لذت چشیدن این خلقتی که احسن تقویم بوده رو نگیر...

به ما بچشون چیزی که میخواید از ما بسازید چقدر تماشایی و دیدنیه...

۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۰۱ ، ۰۸:۲۶
ن. .ا