حق، دادنیست...
گاهی در مورد شهید چمران همچین فکری میکنم
1_ تواضع ندارم
2_قاطعیت آزار دهنده در پاسخ دادن هام وجود داره
3_عدم ثبات
4_ هراسناک از اشتباه کردن
5_ غرور
6_ نقد ناپذیر
7_ متزلزل
8_ خود شیفته (خودم رو خیلی قبول دارم)
9_ انانیت (من داشتن)
10_ بی خیال
11_ خود را بر حق دانستن (توهم)
12_ نداشتن محبت نسبت به دیگران
13_ تمایل به مرید و مراد بازی در مسائل عقیدتی
14_ قطع دنبال کردن میزنم هر از گاهی
15_ مسائل شخصی رو در وبلاگ بروز میدم
16_ دمدمی مزاج
17_وسواسی
این 17 عیبی که از من گرفته شد رو تونستم احصاء کنم اگر چیزی از قلم افتاد عذرخواهم... به خاطرم نموند...
گاهی دوستانی مجرد میگن اسلام راه رو باز گذاشته... جامعه سختش کرده... من که شرایط ازدواج ندارم چرا نرم ازدواج موقت (متعه) نکنم...
غالبا پاسخ من به اینها اینه که اگه واقعا شرایط ازدواج نداری بله... برو متعه کن...
اما قبل از اینکه جامعه سختش کرده باشه تو شرایط ازدواج رو برای خودت سخت کردی!!!... میگه شغل نیست... میگم برو کارگری کن... کسب حلال داشته باش... راهش بسته هست؟
میگه این همه درس خوندم حالا برم کارگری؟...
ادامه نمیدم بحث رو...
اغلب مجردها به خاطر مسئولیت ناپذیری شون و به خاطر تقیدات اومانیستی دارن خودشون رو با مسئله " متعه" فریب میدن... متعه برای این دست از جوانها راه حل نیست بلکه به افزودن تنش های اجتماعی و خانوادگی دامن میزنه... چون اصل ازدواج (چه متعه و چه دائم) مسئولیت پذیری در قبال حقوق همسر هست... و اینها اساسا با پذیرفتن مسئولیت مشکل دارن...
اما یه سری از جوونها واقعا راه برای ازدواج دائم کردنشون بسته هست... اونها حق دارن به فکر متعه باشن...
اون صبری که در ابتلاء انسان پیشه میکنه... البته که خوبه... اما خب... صبر نکنه چه کنه؟!!!
اما صبر دیگری هست که اگر انسان اونجا در مقام " تواصوا بالصبر" باشه بسیار گشایش روحی پیدا میکنه...
و این گذرگاه ، گذرگاهی هست که اغلب انسانهای کره مریخ و کره مشتری و ... ریزش میکنن :)))) ... (بنده اعتراف میکنم در بسیاری از مواقع مریخی و... بودم)
"جایی که حق با تو هست... و زیر پا میذارنش..."
داد و بیداد نکن... گریبان چاک نکن... حالا بله... نمیگیم تو سری خور باش...
گاهی خدا حقی رو به تو میده... و قرار هست به واسطه اون حق ، صبور بشی...
خانمه خیلی زیباست... همسرش اصلا نمی بیندش انگار...
آقا بسیار عاقل و مدیر و دور اندیش هست... خانم اصلا حرمت نگه نمیداره و شان آقا رو درک نمیکنه...
چی بگیم...
الان بعضیا میگن مرد اگر توجه نکنه زن دچار اختلال میشه یا زن اگر شان مرد رو پایین بیاره مرد چی میشه...
عرض کردم... نمیگیم تو سری خور باشیم...
بعضی از ما مریخی ها فقط بلدیم به وقت ابتلاء صبر کنیم... البته خدا میدونه کار دیگری از دستمون بر نمیاد...
فقط همین رو بگم: محق باشی و صبور نباشی ، یک دیکتاتور شیک و مجلسی ای میشی که اونورش نا پیداست...
خدا ولایت تو رو بر زن واجب کرده... میبینه حق داری بر گردنش اما صبر نداری... یقینا در همین حد از ولایت متوقف میشی... و تمام حقوقی که داری به جای فرصت تبدیل به تهدید میشه...
و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر
توی کتاب خاطراتش نوشته بود:
برای عملیات شناسایی من و دو نفر از بچه های اطلاعات عملیات، شبانه رفته بودیم داخل خاک عراق و بعد از کسب اطلاعات از همون مسیری که رفتیم برگشتیم...
در نیمه راه ناگهان یکی از بچه ها گفت:" تکون نخورید وسط میدون مین هستیم"
نویسنده خاطره میگفت: من پایی که بلند کرده بودم برای قدم برداشتن، روی زمین نذاشتم و همون بالا نگه داشتم ، نگاه به زیر پام انداختم دیدم دقیقا داشتم پام رو روی مین میذاشتم... بعد از اون اون دوستمون که کار تخریب هم انجام میداد از جلو می رفت و مسیر رو پاکسازی میکررد و ما هم میرفتیم...
نوشته بود: عجیب بود که کل مسیر رفت از وسط این میدون مین رد شدیم با اینکه غافل بودیم حتی روی یک مین هم لگد نکردیم... در مسیر برگشت هم تا قبل از اینکه دوستمون متوجه بشه تا اواسط میدون مین اومده بودیم... باز مینی منفجر نشد... به محض اینکه هشیار شدیم دیدم که همون قدمی که برداشتم اگه پایین بذارم انفجار رخ میده...
این داستان رو چند سال پیش خوندم اما هنوز در من اثر داره... و کلی درس برای من داشت و داره که فقط یکیش رو میگم
هشیاران عالم همچین دردی میکشن... هشیاری، حضور میاره... درد معنوی میاره...
واقع اینه که ما هر روز از وسط میدون مین دنیا در حال عبور هستیم با این غفلت ما اگر هنوز بقا داریم یقینا دست غیبی در کار هست...
تا یه مدتی در مطالبم کلمه " به وقتش" یک کلیدواژه معنادار و هشدار دهنده بود... توصیه میکنم اگه نخوندید روی "به وقتش" کلیک کنید و بخونید
وقتی مستند "قائم مقام" رو دیدم هی این کلید واژه در ذهنم تداعی میشد "به وقتش"
وقت آقای منتظری فرا رسیده بود... خیلی دنبال دلیل گشتم که کدوم رذیله در آقای منتظری ایشون رو از قائم مقامی رهبری ایران به یک ضد ولایت و امید منافقین تبدیل کرد...
یک دلیلش رو امام در نامه شان فرمودن و دلیل دیگر رو هم آقای ناطق نوری بیان کردن...
امام فرمودن منتظری : "ساده لوح" بود
آقای ناطق نوری میگفتن وقتی برای جریان قتلهای سید مهدی هاشمی به همراه آقای جوادی آملی و شخصی دیگه رفتیم به بیت آقای منتظری و مستندات رو بیان کردیم من به آقای منتظری گفتم:
شما با وجود این همه دلایل واضح چرا همچنان دفاع میکنید از سید مهدی... از شما خیلی عجیبه!!!!
منتظری پاسخ داد : " من در خانه تحت فشارم"
یعنی آقای منتظری اقتدار شخصیتی نداشت... اگر اقتداری بود به واسطه نزدیکی به امام و در همراهی با جریان انقلاب بوده ... از درون این ویژگی رو نداشت...
یقین داشته باشید این عدم اقتدار درونی در طول عمرش بارها و بارها براش نمود پیدا کرد... یقین داشته باشید...
اما بهش نپرداخت... اصلاحش نکرد... نمیشه حجت بهش تموم نشده باشه و یکباره در جایگاه قائم مقامی قرار گرفته باشه...
یقین داشته باشید حجت بر او تمام شده بود اما تن به تهذیب نفس نداد... با رذیله اش مواجه نشد...
شاید میدونست باید حلش بکنه اما اهل تسویف بود... همون چیزی که خاطره اش بدترین عذاب رو برای جهنمی ها در پی داره...
پ.ن1
با ولایت بودن سرائر وجودی انسان رو بروز میده...
هم آقای منتظری با امام (ولی خدا) بود و هم آقای خامنه ای
این همراهی از یکی منافق و ضد ولایت ساخت و از دیگری ولی خدا...
این خاصیت با ولایت بودنه... درونت رو میریزه بیرون...
قیامتی برپا میکنه برات...
پ.ن2
همه ما منتظریم...
یکی از معانی انتظار همینه... امام زمان ظهور هم بفرمایند انتظار ما به پایان نمیرسه... ما منتظریم تا در همراهی امام و اولیای الهی قیامت درونمان برپا شود... استعدادهای الهی مومنین فقط در همراهی اولیای الهی قیام خواهد کرد... این یک اصل هست... ما منتظر قیام هستیم... فتدبر
منافق هم منتظر باشه... اون هم برملا خواهد شد... رذایل اون هم قیام خواهد کرد...
پ.ن3
جالبه قریب به اتفاق سیاسیون و مسئولین رده بالا پذیرفته بودن قائم مقامی ایشون رو طوری که آقای ری شهری (وزیر وقت اطلاعات) میگفت من در بررسی پرونده ایشون کاملا تنها بودم و فقط امام پشتیبانم بود و کمک به امام در برملا کردن عدم کفایت منتظری برای رهبری بسیار کار دشواری بود در اون زمان....
چه خون دلی میخوردن امام... و همچنین امروز مقام معظم رهبری...