سال 1360
سالها بود که در محضر این استاد الهی تلمذ میکردند و همزمان با حضور فعال در جبهه های جنوب و غرب در جنگ تحمیلی، همیشه جلسات بحث های علمی شون برپا بود... حتی در سنگرها و شب های عملیات...
حتی سخنرانی های استادشون رو هم مکتوب میکردند و روی اون سخنان، بحث های علمی خودشون رو داشتند
روزی استاد بر سر منبر فرمود: وقتی آفتاب طلوع میکند نور فراگیر میشود و نور موجب بروز تاریکی میشود لذا ...
این بخشی از سخنرانی استاد بود ... این شاگردان (محمد و محسن و علی و مسعود و رسول و...) در جلسه بحث شان داشتند سخنان استاد را بررسی میکردند و افکارشون رو با بحث پرورش میدادند که رسیدند به این جمله که در بالا نوشته شد...
محمد: نور فراگیر میشود و نور موجب بروز تاریکی میشود؟؟!!!
محسن: به نظرم اشتباه لفظی بوده...
مسعود: حتما اشتباهی شده... نور که تاریکی ایجاد نمیکنه...
علی: نه ... همین که استاد گفت درسته... نور موجب بروز تاریکی میشود...
رسول: چی میگی علی؟... یه اشتباه رخ داده... نور موجب بروز تاریکی میشه چیه؟... نور منشا روشنایی هست... موجب بروز روشنایی هست؟...
علی: من حرفم همینه... نور موجب بروز تاریکی میشود...
خلاصه هر چی بحث کردن و استلال آوردن علی زیر بار نرفت و همچنان میگفت : نور موجب بروز تاریکی هست...
فردا که خدمت استاد رسیدند از استاد پرسیدند شما دیروز همچین جمله ای گفتید... منظور چه بود؟
استاد فرمود: من گفتم؟... حتما اشتباه لفظی بوده...خب معلومه که نور روشنایی بخشه... این که پرسیدن نداشت...
گفتن: آخه علی زیر بار نمی رفت...
استاد فرمود: نه، نور روشنایی بخشه...
همه رفتن پیش علی و گفتن: دیدی تعصب الکی داشتی؟!!! استاد هم حرف ما رو تایید کرد
علی: نه... من معتقدم دیروز نور موجب بروز تاریکی بود و امروز نور روشنایی بخشه... چون دیروز استاد اون حرف رو زد و امروز این حرف رو زد...
سالها از اون سال گذشت بیش از 30 سال... و امروز خود مسعود و محمد و رسول و محسن اعتراف میکنن هر وقت در مسائل معرفتی به مشکل میخوریم و برامون سنگینه... میریم پیش علی...
اون خیلی خوب مسائل رو تحلیل میکنه و میفهمه...
میگن ازش پرسیدیم تو خیلی از ما جلو زدی... دلیلش چی بود؟... همه ما اهل تلاش بودیم... همه اهل مطالعه بودیم... اما تو خیلی متفاوتی... طوری که همه مردم تو رو نماینده استاد میدونن و خود استاد به هیچ کس به اندازه تو اعتماد نداره...
علی گفت: من به مقام ولایت بیش از عقل خودم اعتماد داشتم و دارم...
مثلا اگر ایشون میگفت نور موجب بروز تاریکی هست من هم میگفتم نور موجب بروز تاریکی هست
رسول: ولی نور موجب بروز تاریکی نیست...
علی: رسول...تاریکی چیه؟ تاریکی یعنی هر جا که نور نباشه...یعنی تاریکی هم به طفیل نور ابراز وجود میکنه... ما به هر چیز که متمسک بشیم خدا ما رو به همون چیز واگذار میکنه... من عقلم رو هم از مقام ولایت میدونم لذا به ولایت متمسک شدم با تمام وجودم... خودش دلیل و راهنمای عقلم میشه... در حالی که اکثرا به عقل شون متمسک میشن... اینها نفی تلاش عقلی و استدلال ورزی و برهان محوری نیست بلکه مهیمن اینهاست... وقتی تابع محض ولایت نباشیم عقل ما هیمنه نداره... ضعیفه
صالح نوشت: این داستان واقعی هست با اندکی دخل و تصرف برای پنهان ماندن مصادیق
این امتحان پیش روی تمام اهل ولایت قرار خواهد گرفت... و اکثرا مردود میشوند...
مثلا اون فرمانده نظامی، میره پیش امام و میگه ناو امریکا وارد آبهای ما شده... چه کار کنیم؟
امام میفرمایند: من جای شما باشم ناو را میزنم...
اون فرمانده و اعوان و انصارش نگاه به ناوِ تا دندان مسلح امریکا میکنن و نگاه به عدم تجهیزات نظامی خود میکنند و در نهایت...
ناو را نمی زنند...