ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
چهارشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۵۶ ب.ظ

عقل و اطاعت

شارب خمر: حاج آقا سالهاست شرب خمر میکنم... بهش اعتیاد دارم... دلم نمیخواد ادامه بدم اما از طرفی هم نمی تونم ترکش کنم... چند ساله که میخوام بذارمش کنار اما نمیشه... هر بار اراده میکنم به چند روز نمیکشه دوباره برمیگردم سمتش...


حاج آقا: یه راه خیلی راحت بهت پیشنهاد میدم اگر بتونی انجامش بدی برای همیشه ترکش میکنی... خیلی راحته...

شارب خمر: چیه حاج آقا؟

حاج آقا: هر وقت خواستی مشروب بخوری برای خودت بریز توی لیوان... هر چقدر هم که خواستی بریز...

بعدش لیوان رو که گرفتی بین انگشتهات...قبل از اینکه اون مشروب رو بخوری ، فقط هر کدوم از انگشت ها که لیوان رو گرفتن ،5 میلی متر از لیوان فاصله بده...


شارب خمر:؟!!!

حاج آقا: این کار سخته؟... اینکه انگشت هات رو از لیوان 5 میل فاصله بدی؟

شارب خمر: نه... خیلی آسونه ولی!!!!.... نمیتونم...

(این بخشی از یک داستان واقعی بود که در تلوزیون در برنامه ای معروف دیدم... فعلا همین بخشش مد نظرم هست لطفا در مورد حاج آقا قضاوت نکنید این مسئله قبل و بعد داشت)


شاید یه عده فکر کنن اهل اطاعت ، کار سختی انجام نمیدن... یه چشم گفتنه دیگه؟...

واقعیت اینه که اگر کسی بخواد در راه اطاعت از خدا و اولیای خدا ثابت قدم بمونه جز با عقل رشد یافته و لطیف شده نمیتونه ....

عوامی ترین تعبیر اینه که فکر کنیم اطاعت فقط یه چشم گفتنه... 

بله ظاهرش ممکنه چشم گفتن باشه مثل اینکه اون حاج آقا میگفت همینکه انگشت هات رو فاصله بدی از لیوان حل میشه... کاری نداره...

اما اون شارب خمر میگفت سالهاست نتونستم اون کار ساده رو انجام بدم... چون می بایست پشتوانه همون کار ساده یه اراده ی پولادین و یک همت والا قرار میگرفت...


خدا از درخت و سوسک و قورباغه انتظار اطاعت نداره... چون اطاعت مقوله ی بسیار پیچیده ای هست...



برای اینکه بنده اش بتونه از پس اطاعت بر بیاد عقل رو بهش داد... در حدیث اول اصول کافی اومده خدا وقتی عقل و خلق کرد بهش دستور داد بیا جلو... اومد... دستور داد برگرد... برگشت... و...

خدا فرمود به عزت و جلالم قسم محبوب تر از تو خلق نکردم و ...


خدا برای اینکه محبوبیت عقل رو در نزد خودش تبیین کنه صحنه ای از اطاعت عقل نمایش میده... نه صحنه ای از پرسش گری عقل... یا صحنه ای از قدرت تحلیل و تبیین عقل...

پرسش گری ذات عقل هست... من اصلا نمیخوام پرسش گری رو زیر سوال ببرم... قبلا در اون وب مطلب نوشتم و گفتم تقوای عقل، پرسش گری هست... عقلی که پرسش گر نباشه بی تقوا هست...

چرا خدا برای نشان دادن شرافت عقل... اطاعت عقل رو نمایش میده...

اطاعت چه مقوله ای هست که فقط عقل از پسش برمیاد؟


روی این موضوع فکر کنید...

عقل اگه رشد پیدا نکنه... از پس مسئله اطاعت الله و اولیا الله برنمیاد...

من یک نمونه در مطلب قبل نشون دادم و خواستم بگم اون فرمانده نظامی ممکنه فردای خیلی از ماها باشه...

فکر نکنیم اگه عقل رشد پیدا نکنه و لطیف نشه میتونیم از پس مسئله اطاعت بربیایم... 

اگر عقل لطیف نشه ، نه تنها اهل اطاعت نمیشه بلکه اهل اطاعت رو هم درک نمی کنه...

و رفتار اهل اطاعت براش غیر معقول به نظر میرسه... و ممکنه مثلا به اهل اطاعت بگن "کله خر" یا "خریت محض" و...

حتی اگر کسی بگه من هر چی خدا و اولیای خدا بگن میگم چشم ، یقین بدونه داره خودفریبی میکنه... اگر عقلش لطیف نشه به وقتش میزنه خاکی...

حتی اولیا الله از مطیعی که در رشد عقلش تلاش نمیکنه راضی نیستن... چون میدونن به وقتش ریزش خواهد کرد


من اصراری ندارم که حرفم رو بپذیرید 

همواره به خودم میگم مبادا این عقلی که خدا برای عبد شدن بهت داده، حجاب بشه برات...

مثل این میمونه پدری پولی به پسرش بده و بگه با این پول خودت رو برسون به فلان سرزمین من اونجا منتظرت هستم... اما اون پسر اون پول رو صرف هدفی غیر رفتن به اون سرزمین بکنه... و مشغول اون پول بشه...

مبادا عقل برامون حجاب بشه... کمال عقل اطاعته... و اطاعت جز از راه لطافت و رشد عقل ممکن نیست

قبلا گفتیم هر فرصتی میتونه تهدید هم باشه و بالعکس...


مسئله اطاعت بسیار سنگین و پیچیده هست... کمی تاریخ انبیاء و ائمه رو بخونیم... با تحلیل...

خدا برای اینکه انسان از پس این مسئله پیچیده بر بیاد عقل رو بهش داده...





۹۶/۰۳/۲۴
ن. .ا

نظرات  (۱۶)

شما گفتید کسی که عقلش رشد نکرده، نمی تونه اطاعت کنه
و قرآن برعکسش رو هم گفته، ینی گفته اطاعت کنین(تقوا) تا به شما فرقان(قدرت تشخیص، شاید بشه گفت همون عقل) بدم

و حدیثی شنیدم که معصوم فرمود انسان ها به ازای هر گناه، بخشی از عقلشون رو از دست میدن که هرگز برنمیگرده...


:(

انگار این یه سیکله...

پاسخ:
بله سیکله
فرقان همون عقل لطیف شده هست...
اطاعت بر اساس عقله... و نتیجه اش هم فزونیه عقله
یعنی اطاعت و عقل رابطه ی مستقیم دارن

اطاعت شاید در ابتدای مسیر آسون باشه... اما فقط کمی که جلو بریم پیچیدگی هاش مشخص میشه...
۲۴ خرداد ۹۶ ، ۱۸:۳۵ شبنم بیقرار
سلام
+ تقوای عقل، پرسش گری هست... عقلی که پرسش گر نباشه بی تقوا هست...
تقوای عقل رو یادم نیست ادرس وب قبلیتون رو هم ندارم(یعنی خودتون جمعش کردید) اگه میشه توضیح.

+

عقل اگه رشد پیدا نکنه... از پس مسئله اطاعت الله و اولیا الله برنمیاد...


اتفاقا دیشب وقتی با اقای همسر در مورد این بحث صحبت کردم گفتن که رشد عقل اصلا در اطاعت هست. کسی که نتونه اطاعت کنه عاقل نیست بی عقله. منتها از کی مهمه.

+وسواسی و سختگیر و ولمون کن بابا و افراطی و ماموت منقرض  شده و...الی ماشاء الله حرف میزنن!


+برای همین رهبری روی شعور این همه تاکید دارن.


+ در ضمن یه چیزی از مطلب دیروز به ذهنم رسید! حتی در مورد رهبری هم نباید بگیم فقط ایشونو چشم بسته قبول دارم. چون همین ساختار خبرگان و این که از طرف مردم انتخاب میشن نشونه اینه که نباید چشم بسته باشیم. باید حواسمون باشه ولی تا وقتی ایشون رهبرن لازم الاجراست دستوراتشون.

البته من در مورد اختیارات رهبر و وظایف خبرگان حرف نمیزنم نه الان حضور ذهن دارم و نه میخوام بحث کنم. خود وجود خبرگان منظورم هست.



پاسخ:
سلام علیکم
در مورد تقوای عقل لازمه بیشتر وقت بذارم که الان وقتش نیست...
اما پرسش کلمه ای فارسی هست
در عربی میگیم سوال... کلمه سوال برای تقوای عقل جامع تر از پرسش هست...  سوال علاوه بر معنای پرسش معنای خواستن رو هم میده...
عقل ذاتا خواهان ادراک حقایق هست... و اگر عقلی این طلب رو نداشته باشه یقینا مغلوب هوا شده... و در جان شخص مدفون شده...
برای همین پیامبران اومدن دفینه های عقل رو از جان مردم بیرون بکشن...

من برای پیچیده بودن مسئله ی اطاعت همینقدر بگم که دوستان برن داستان رحلت پیامبر رو بخونن
وقتی فرمود برید قلم و کاغذ بیارید تا چیزی بنویسم که برای ابد گمراه نشید...
دومی مانع شد و گفت پیامبر الان درد بهش غلبه کرد و "نعوذبالله" نمیفهمه چی میگه...
یه عده در دفاع از پیامبر با اون دومی که مانع شد درگیری لفظی پیدا کردن که باید بری کنار و ما باید قلم و کاغذ بیاریم...

اینها از پیامبر دفاع کردن... ظاهر قضیه خیلی خوب بود دیگه؟ هان؟
اما پیامبر به همه شون تشر زد... هم اون دومی که مانع شد و هم کسانی که در دفاع از پیامبر داد و بیداد راه انداختن...
به همه تشر زد : قموا انی "پاشید از پیش من"
و فقط به مولا علی فرمود شما جلو بیا... و فرمود نزاع (یا اختلاف) در امت من حتمی شد... دقیق یادم نیست
سبحان الله... از پیامبر دفاع کردن اما عملشون سنجیده نبود... میبینید سختی اطاعت رو؟
فراوان داریم از این داستانها...
نتایج تلخی هم به بار آورد...

۲۴ خرداد ۹۶ ، ۱۸:۴۰ دچـــــ ــــــار
حتی اولیا الله از مطیعی که در رشد عقلش تلاش نمیکنه راضی نیستن... چون میدونن به وقتش ریزش خواهد کرد
نظر یه بنده خدا:
من یه چیزی که زیاد تو بحثای روحانیون و افراد مذهبی و غیره دیدم همین مسئله عقله
خیلی تاکید زیادی دارن روی عقل
پس احساس چی میشه این وسط؟
تجربه خودمم اینه که زیاد نمیشه به حرف ها و تصمیمات آدمای احساسی اعتماد کرد چون خیلی زود با تغییر احساسشون مواضعشون تغییر میکنه
ادمایی که عقل رو اولویت قرار میدن مستحکم تر هستن نسبت به مواضعشون
ولی خب بالاخره احساس هم باید یه جایگاهی داشته باشه دیگه
پاسخ:
حتما  احساس باید جایگاه خودش رو داشته باشه و ظهور و بروز داشته باشه...
منتها مدیریت ظهور و بروزش باید با عقل باشه...
هر چه عقل قوی تر باشه مدیریت احساسات رو قویتر انجام میده...

احساسی که در ظهور و بروزش درست مدیریت بشه هیچ وقت انسان رو پشیمون نمیکنه... نمک زندگیه :)
۲۴ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۰۰ شبنم بیقرار
تقوای عقل؟!!
۲۴ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۰۳ شبنم بیقرار
شرمنده! گمان کردم نمیخواید توضیح بدید خیلی باید منتظر بشم دوباره پرسیدم!

میشه گفت همون خوواستنی که باید با تمام وجود باشه؟ همون که در مود اسماء الله حرفشو زدیم؟
پاسخ:
بله
خواستنی که خواستن باشه... 
واقعا این خواستنه درونی هست نمیشه خط کش گذاشت... هر کسی خودش به درو خودش رجوع کنه...

بخواد و ملزم بشه به لوازمش
۲۴ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۱۳ شبنم بیقرار
لوازمش؟


پاسخ:
شما برای اینکه فرزندتون رو سرباز امام زمان کنید فقط روحش رو تغذیه نمی کنید... بلکه جسمش رو هم تقویت میکنید...

خواستن روح رو خواهان پرواز میکنه...
اما روح برای پرواز بدن میخواد... مرکب میخواد... بال میخواد...

عمل کردن و به منصه ظهور در آوردن تشخیص های صحیح عقل، موجب بال در آوردن روح میشه...


یه بحث علمی هست که:
علم مُقَوِّم روح هست و عمل مقوم بدن (بدن غیر از جسم هست)
روح یا همون نفس ناطقه در هر عالمی از عوالم وجود بدنی مطابق همون عالم داره... در برزخ بدن برزخی... در ملکوت بدن ملکوتی...
مثلا میگن صورت برزخی نیش زبان زدن به آدمها اینه که بدن برزخی شخص رو شبیه مار میکنه... و...

۲۴ خرداد ۹۶ ، ۲۰:۱۶ شبنم بیقرار
خب این یعنی چی؟منظورم اینه که ربطش به عقل و عمل کردن چیه؟
عمل کردن و اهمیتش رو فهمیدم ولی بحث علمی رو ربطش رو به بالا نفهمیدم.

پاسخ:
بحث علمی چیزی جدیدی نیست
همون بحث عقلانیت و عمل کردنه منتها با بیانی دیگه
۲۵ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۴۷ آب‌گینه موسوی
چطور باید عقل را رشد داد؟
پاسخ:
خیلی سوال خوبیه...
قصد داشتم در موردش مطلب بنویسم... اما اجمالا پاسخی به شما عرض میکنم...
ضد هر چیزی مانع اون چیزه... مثلا تا باطل غالب باشه حق نمایان نمیشه... تا سرما غالب باشه گرما ظهور پیدا نمیکنه...

ضد عقل چیه؟... هر چیزی که باشه اون چیز مانع رشد عقل هست...
شاید به ذهن متبادر بشه جهل ضد عقل هست... میگم : البته که جهل هم ضد عقل هست اما کلی هست... باید اصل رو پیدا کرد...
ضد اصلی رو عرض خواهم کرد اما قبلش عرض کنم که مُقَوِّمِ عقل حتما اندیشه کردن ، مطالعه کردن ، استاد داشتن و حرف شنیدن ، تحقیق کردن هم هست... اما اینها هم اصل نیست...
اصالت در مقوم بودن عقل چیز دیگریست ....

اصالت در ضدیتِ با تعقل ، تعلق هست... جالبه که هر دو از سه حرف "ع ل ق" تشکیل شدن
تعلقات موجب هبط و محصور شدن نور عقل میشه... 
من جرات نمیکنم برخی از مصادیق تعلق رو بگم... حتما مورد هجوم قرار میگیرم... اما بذارید یکی اش رو عرض کنم :
اگر من به مرتبه عقلی خودم هم تعلق داشته باشم عقل رو محصور کردم... و این یکی از دشواری ها در سیر تکاملی عقل هست... که اکثرا در این موقف می مانند...
یعنی خود مرتبه ی عقلی شون براشون حجاب میشه...


۲۵ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۱۵ آب‌گینه موسوی
فرمودید و سپاس. 
هرچه باتقواتر، عاقل‌تر یا بالعکس. 
استفاده کردم. پاسخ‌تان باعث شد با بزرگی گفتگو کنم و مواردِ دیگری هم ذیلِ این بحث آموختم. 
با این عبارتِ تعقّل و تعلّق، یادِ جملاتِ جنابِ عین صاد هم افتادم. 
به‌گمانم، باید تعریفِ عقل را هم به یادداشت اضافه کنید. اگر تعریفِ واقعیِ عقل را داشته‌باشیم که می‌فرمایید، معرفتِ خدا و کسبِ بهشت است، راهِ رشد را بهتر می‌فهمیم.

پاسخ:
بحث تقابل تعلق و تعقل رو ابتدائا ملاصدرا و به شکل کاملتری علامه حسن زاده تبیین فرمودند...

سپاس بابت وقتی که گذاشتید
۲۵ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۳۴ آب‌گینه موسوی
تشکّر بابتِ منابع. علاقه‌مندم که پیگیری کنم. اِن‌شاءللّه.
پاسخ:
علامه حسن زاده آملی تعلیقاتی در شرح اسفار ملاصدرا نوشته اند در بازار موجود هست...
ذیل عنوان " تعقل با تعلق نمی سازد" این بحث رو مبسوطا شرح میدهند...
در اونجا خاطره ای از ملاصدرا نقل میشه که ملاصدرا میگه: دوستی داشتم که بسیار با فراست و در فهم مسائل عقلانی قوی بود... تا اینکه مبتلا به دنیا شد و مسائلی دنیایی برایش جدی شد... دیگر خبری از اون فهم لطیف در ایشان نبود...
علامه ذیل این داستان اصلی رو القاء میکنن تحت همین عنوان " تعقل با تعلق نمی سازد"
۲۵ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۵۱ آب‌گینه موسوی
متشکّرم.
سلام علیکم
بهتر بود این چند مبحث با فاصله بیشتری منتشر می شد تا مخاطب امکان تفکر بیشتری داشته باشد.
این مباحث هم مهم بودند و سؤال برانگیز.

شما در این مطالب چند موضوع رو مطرح کردید، مسأله ولایت، اطاعت، عقل و ذیل این مباحث در بخش نظرات، موضوع عقل لطیف شده، عقل رشد یافته، فرقان و...

اگر مخاطب چهارچوب این موضوعات و مراتبش رو نتواند درک کند مسلما برایش سؤالات متعدد پیش خواهد آمد.

1- بحث شما یک خلاء داشت، اون هم زمینه قرار گرفتن و رسیدن به نظام ولایی بود.
مبنای ولایت و برائت، حب و بغض هست. و این حب و بغض ها هستند که انسان رو به پذیرش ولایت می رسانند و یا برائت از کسی یا چیزی.
به همین دلیل هم در روایات گفته شده «هل الدین الا الحب» و تأکید بسیار زیاد روایات دیگر بر حب و بغض.

2- مسئله دیگر، فهم ولایت تشریعی و تکوینی هست و تطبیق این دو باهم. به نظر فرآیند رسیدن از ولایت تشریعی به ولایت تکوینی یک فرآیند حُبّی است.
در تربیت فرزند هم تا زمانی که دوران سیادت یعنی هفت سال اول به درستی طی نشود، و محبت وافر به کودک صورت نگیرد، نمی توان به درستی هفت سال دوم رو پیاده کرد و کودک رو مؤدب به آداب الهی بار آورد. چون فرآیند ولایت پذیری که زمینه اش حب هست درست طی نشده و انطباق ولایت تکوینی و تشریعی صورت نگرفته.

3- بحث اطاعت رو مطرح کردید. اطاعت از ریشه طوع هست یعنی تبعیت با میل و رغبت که درش اختیار هست. برای ایجاد این میل و رغبت در تبعیت، نیاز به یک فرایندی هست.
شما این فرآیند رو عقلانی تعریف کردید. بنده بر اساس حُب تعریف می کنم. ظاهرا عقل و حب در اینجا باهم تناسب ندارند. اما در واقع یکی هستند.
حب نقطه آغاز رسیدن به ولایت هست و حب همراه با عقل، جهت حرکت رو به سمت ولایت تنظیم می کند و باعث تعالی در نظام ولایت می شود و رسیدن به غایت آن، یعنی فناء فی الله.

4- در مورد عقل، روایت داریم: «کُنَّا عِنْدَ اَلرِّضَا ع‏ فَتَذَاکَرْنَا اَلْعَقْلَ وَ اَلْأَدَبَ فَقَالَ یَا أَبَا هَاشِمٍ‏ اَلْعَقْلُ حِبَاءٌ مِنَ اَللَّهِ وَ اَلْأَدَبُ کُلْفَةٌ فَمَنْ تَکَلَّفَ اَلْأَدَبَ قَدَرَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَکَلَّفَ اَلْعَقْلَ لَمْ یَزْدَدْ بِذَلِکَ إِلاَّ جَهْلاً»
اى ابا هاشم، خرد بخششى است از خدا و ادب (و تربیت پذیرى) دشوارى است. هر که دشوارى ادب آموزى را بکشد بر آن دست یابد ولى هر که رنج عقل اندوزى به خود دهد جز نادانى نفزاید.
این روایت بیانگر این است که عقل را خداوند به بنده عنایت می کند و اکتسابی نیست که بتوان با تلاش آن را به دست آورد.

«عقل را «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان‏» و «هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ خَلَقَهُ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِه‏» و «بِالْعَقْلِ‏ عَرَفَ الْعِبَادُ خَالِقَهُمْ وَ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ الْمُدَبِّرُ لَهُمْ وَ أَنَّهُمُ الْمُدَبَّرُونَ وَ أَنَّهُ الْبَاقِی وَ هُمُ الْفَانُون‏» و «إِنَّ لِلّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ‏: حُجَّةً ظَاهِرَةً، وَ حُجَّةً بَاطِنَةً، فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ، وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ» خوانده‌اند. دین و حیاء مأمورند که در معیت عقل باشند. اهل عقل، دین دارند و داخل در جنت می‌شوند و رغبتشان در آخرت است. أَوَّلِ‏ مَا خَلَقَ‏ اللَّه‏ را نور و ماء و قلم و عقل و أرواح نورانی پیغمبر و أئمه خوانده‌اند.
 همه‌ی اینها، یک چیز را تبیین می‌کند که عقل، نه آن چیزی است که در جهان امروز، گفته می‌شود بلکه حقیقتی است که أنبیاء می‌آیند تا آن را که زیر خروارها إصر و أغلال، دفن شده است، إثاره کنند و بیرون بکشند تا انسان با تمسک به عقل، بنده‌ی رحمٰن شود. عقل، حقیقت نورانی حضرت محمد صلوات‌الله علیه و آله است و مگر می‌شود کسی ادعای عقل و عقلانیت و تعقل کند و نه فقط نسبتی با ایمان و اسلام این خاندان نداشته باشد که به ضدیت با این خاندان هم، بپردازد.» (منبع: https://www.instagram.com/p/BNWu2B-hcJw/)

مجموع این حرف ها و روایت ها بیانگر این است که عقل و ایمان در معیت همند و اساسا فرد غیر مؤمن عاقل نیست. اگر هم ما عنوان عاقل رو به غیر مؤمن بدهیم، صحیح نیست، غیر مؤمن می تواند متفکر باشد اما اهل عقل و تعقل خیر. چون انسان مؤمن عبد هست و عقل انسان را به عبودیت رحمن می رساند.

5- مسئله مهم دیگر در نظام ولایت، موضوع استطاعت صبر هست بر فرمان ولی، که بخشی از فرآیند ولایت پذیری هست. صبر از جانب متولی نسبت به فرمان ولی.
این مسئله در داستان حضرت خضر و موسی علیهما السلام در قرآن آمده.
در این قصه، خضر ولی موسی است، اما کسی در مرتبه پیامبر اولوالعزمی هم چون موسی، برای صبر بر ولایت کم می آورد. حضرت موسی استطاعت صبر و سؤال نکردن در برابر حکم ولی یعنی خضر را ندارد و شاید این ناشی از عدم طی شدن فرآیند ولایت پذیری با زمینه حب و معرفت عقلانی نسبت به ولی است.
البته این توجیه بنده است،احتمال این که صحیح نباشد هم هست.
پاسخ:
سلام علیکم

تشکر بابت وقتی که گذاشتید و نکاتی که مطرح فرمودید...
مخصوصا از این روایت بسیار لذت بردم :
اى ابا هاشم، خرد بخششى است از خدا و ادب (و تربیت پذیرى) دشوارى است. هر که دشوارى ادب آموزى را بکشد بر آن دست یابد ولى هر که رنج عقل اندوزى به خود دهد جز نادانى نفزاید. 
این روایت بیانگر این است که عقل را خداوند به بنده عنایت می کند و اکتسابی نیست که بتوان با تلاش آن را به دست آورد.
چند سالیست بر همین عقیده ام اما تازه با این روایت روبرو شدم... چند باری هم (در نظرات بوده یا مطلب خاطرم نیست) مسئله ادب محوری رو بر حال محوری مطرح کردم...
اگر منبعش رو هم بدونید و بفرمایید ممنون خواهم بود... ان شا الله از این روایت در کانال استفاده کنم در آینده...

و اما نکاتی که بیان فرمودید... شاید چند برابر نظر شما حرف دارم برای گفتن در مقام پاسخ، اما هر چقدر زمان اجازه بده
از آخر شروع میکنم:
انبیاء مامور به بیان دین بودن مامور به برپایی دین در جوامع بودن... با تمام مشقتش ، با تمام طعنه ها و دشمنی ها و کینه ها... اهتمام اونها بر همین بود...
اما مامور به بیان اسرار الهی نبودند و امروز هم امام زمان و اولیای الهی همچین ماموریتی ندارن... کسی رو از رسیدن به اسرار الهی منع نمی کنن و راه هم بسته نیست... اما مامور به بیانش نیستن...
اما دین (حدود و قیود الهی) رو مامور هستن بیان کنن و در جامعه ساری و جاری کنن... لذا اگر وقتی سخن از جدال احسن زده میشه در حوزه دین هست نه در حوزه اسرار الهی...
اسرار رو فقط به اهل سِر میدن و اونجا غیری وجود نداره که بخواد سخن از اختلاف نظر و احیانا جدال احسن مطرح باشه...

داستان موسی و خضر یکی از داستانهای بسیار پر سِرِّ قرآن هست... هر چند تمام آیات قرآن مکنون هستن... من در مورد آخری که بیان فرمودید با سختی استطاعت صبر در همراهی با ولی با شما موافقم...
اما معتقدم به سادگی حضرت موسی رو که پیامبر الوالعزم هستن محکوم کنیم به عدم صبر در معیت با ولی اش کمی کم صبری کردیم در نتیجه گیری...
بله واضح هست که حضرت موسی در اون سه واقعه خلاف قولی که دادند رفتار کردند... 
برخی از بزرگان اشاراتی داشتن در مورد داستان موسی و خضر اما واکنش تندی از سوی متکلمین داشته که حرف در همون حد اشاره متوقف شده...چون بیان این مسائل از الزامات اجتماع نیست که بخواد جدال احسن رو بطلبه... العاقل یکفی بالاشاره
فقط یه نکته که خیلی از اسرار این داستان هم نیست به شما عرض کنم و این نکته رو از استاد فاطمی نیا و بار دیگه از عالمی دیگه در پای منبر شنیدم...
حضرت موسی در مقام ولی تشریعی بودن.. و جناب خضر در مقام ولی تکوینی
حضرت موسی در جایگاه تشریعی خودش باید اعتراض میکرد... مثلا کشتن بچه قبل از اینکه مرتکب جنایت بشه در شریعت قابل پذیرش نیست... از نگاه تشریعی قصاص قبل از جنایت محکوم هست
اما خضر در مقام ولایت تکوینی میتواند این کار را انجام دهد...
مثال میزنم:
امروز ولی الله اعظم تکوین کیه؟ امام زمان...
هر چیزی با توجه امام حیات دارن... اگر توجه خودش رو از موشکی که پرتاب شده بردارن اون موشک نه تنها عمل نمی کنه... بلکه معدوم میشه... تو گویی اصلا موشکی نبود...
مظهر تام حول و قوه ی الهی هستن... اما آیا امام زمان در مقام ولایت تشریعی شون فرمان مقابله با زورگویان رو نمیدن؟
در مقام ولایت تکوینی مانع از پرتاب موشک توسط زورگویان نمی شن زورگویان با فکر و اندیشه نشانه روی میکنن با دقت عقل خودشون برنامه میریزن و مثلا به یمن حمله میکنن... اگر آنی توجه امام زمان از اونها برداشته بشه اونها میتونن محاسبه کنن؟... دقت داشته باشن؟...
همین امام زمان در مقام تشریعی حتما دستور مقابله با دشمن رو میدن...

به حسب ظاهر این دو با هم در تضاد هست... ممکنه کسی بگه : خب اصلا چرا حول و قوه الهی به پرتاب موشک دشمن تعلق میگیره؟ چرا امام از اونها سلب اختیار نمیکنه؟... چرا قدرت محاسبه رو از فکر اونها نمیگیره؟...
در داستان موسی و خضر وقتی خضر کودکی رو میکشه... اینطور نیست که خودش زده باشه کشته باشه... ممکنه زورگویی یا انسان شروری این کار رو کرده باشه... اما حول و قوه اش رو برای این کار از کجا آورد؟ (شما حق دارید اعتراض کنید که قرآن صراحتا فرموده خضر اون کودک رو کشته)
موسی در مقام تشریعی و مناسبات و حدود و قیود الهی در اجتماع باید مخالفت کنه... اما خضر داستانش فرق میکنه...
برخی از مفسرین معتقد هستن تمام پیامبران الوالعزم ، امام هم بودن... امام در هر عصری قطب اون عصر هست... هم ولی اعظم تکوینی هست و هم ولی اعظم تشریعی... لذا جناب خضر جدای از جان موسی نیست و ممکنه بگیم تجلی ولایت تکوینی خود موسی بود... همونطور که وقتی جناب خضر دعای کمیل رو به امام علی دادن جدای از جان امیرالمومنین نبودن...)
یه قدری این مسئله پیچیده هست... ممکنه من هم اشتباه کنم...

ممکنه در فرصت دیگه به بقیه بخش نظر شما هم پاسخ بدم... اگر مجالی باشه یا فراموش نکنم ... (میدونم این فراموش کردنه خیلی پسندیده نیست اما ...)




بعدا نوشت:
فرمودید:
مبنای ولایت و برائت، حب و بغض هست. و این حب و بغض ها هستند که انسان رو به پذیرش ولایت می رسانند و یا برائت از کسی یا چیزی.
 این فرمایش شما رو قبول دارم... و حتما هم سوال پیش میاد حب و بغض های افراد معلول چه متغییر هایی هست... مثلا انسان حرام زاده نمی تونه محبت اهل بیت رو در دل داشته باشه...
یا انسانی که مال حرام در کسب و رزقش وارد بشه سیستم حب و بغضش تحت تاثیر قرار میگیره...
شناخت ریشه های حب و بغض و همینطور مدیریت حب و بغض یک نوع ترسیم مسئله و مواجهه با مسئله هست که در نظام تربیتی در خانواده و در اجتماع بسیار راهگشاست...
یعنی در خانواده روی عوامل شکل دهی حب و بغض روی فرزند از قبل از تولد و در دوره بارداری و بعدش کار بشه... و این بشه کاری بنیادی... بعد روی مدیریت حب و بغض ها کار بشه...

این نوع ترسیم موضوع(عوامل تاثیر گذار در حب و بغض و مدیریت آنها) برای مدیریت استراتژیک تربیتی در خانواده و جامعه  بسیار مفید و راهگشاست...
اما هدف من در اینجا این نبود...
من دنبال روشی بودم تا گفتمان شکل بگیره... در سیستم گفتگو محور وقتی شما بحث حب و بغض رو مطرح کنید(هر چند موضوع درستیه هست) اما مسئله خیلی سیاه و سفید ترسیم میشه...
مثلا کسی که حرام زاده هست راهی به این گفتگو نداره... انسان حرام لقمه راهی به این گفتگو نداره...

اما وقتی سخن از عقل و اندیشه زده میشه همه خودشون رو طرف بحث میدونن...
بعد طرح بحث میشه ادراکات عقل ریشه در چی داره؟
یعنی موانع این راه چیه؟... عوامل تاثیر گذار روی این فرآیند چیه؟
این سیر بحث نتیجه ای متفاوت با اون مسئله حب و بغض نداره... منتها کارکرد این بحث با کارکرد اون بحث متفاوته...
یعنی منی که میخوام اینجا یه گفتگو شکل بدم... به نظرم این نحوه ترسیم بحث بهتر از اون شیوه ای هست که شما مطرح کردید...

2 این مورد قدری برام گنگ هست... اما اونچه که متوجه شدم فرمودید پل ارتباطی تشریع با تکوین حب هست من میگم درسته اما اگر از کلمه طهارت استفاده کنم هم قرآنی تر هست و هم با کلمه حب منافات نداره... در قرآن فرمودن: قرآن کتاب مکنونی هست که جز مطهرون مس نخواهند کرد... و البته مطهرون همون محبون هستن... منتها با عقیده ام اینه که اگر از راه طهارت وارد این بحث بشیم فضای گفتمانی بیشتری فراهمه...

3 در این شماره هم نظرم اینه که باز عقل و حب با هم منافات ندارن... تفاوت در روش و نحوه استفاده از بحث هست... نتیجه متفاوت نخواهد شد...
این لینک ها برای تفکر در مفاهیم نظام ولایت و عقل مفیدند:
http://mosafere66.blog.ir/post/133
http://mosafere66.blog.ir/post/254
http://mosafere66.blog.ir/post/269

http://mosafere66.blog.ir/post/217
http://mosafere66.blog.ir/post/262
http://mosafere66.blog.ir/post/242

این مطالب مفصل هستند و عمیق، برای مطالعه شان نیاز به فراغت زمانی هست.
پاسخ:
ان شا الله سر فرصت مطالعه خواهم کرد...

تشکر

از پاسخ شما متشکرم و ان شاء الله توفیق پاسخ به بخش های دیگه رو هم پیدا کنید.
در مورد داستان حضرت موسی و خضر، اتفاقا یکی از دوستان خیلی اتفاقی نظر آقای فاطمی نیارو مطرح کردند که روایت داریم مقام حضرت موسی بالاتر از حضرت خضر بوده. باید د این مورد بیشتر مطالعه کنم.

منبع روایت: تحف العقول ص 448، کافی طبع دارالحدیث ج 1 ص 53


از پاسخ تکمیلی شما متشکرم

در بخش دوم و سوم که عرض شد، هدفم بیشتر «فرآیند» رسیدن به اطاعت از ولی بود. که این فرآیند از روی محبت و میل و رغبت شکل خواهد گرفت و کارکردش اطاعت خواهد شد.