ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
چهارشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۶، ۰۵:۴۰ ب.ظ

ترجیح میدهم...

ترجیح میدهم سوار دوچرخه ام باشم و به خدا فکر کنم تا اینکه در کلیسا باشم و به دوچرخه ام فکر کنم


خیلی سال پیش این جمله رو شنیدم... اصلا الان یادم نیست این جمله از کیه...

اگر دوست داشتید نظرتون رو در مورد این جمله بنویسید...


۹۶/۰۶/۲۹
ن. .ا

نظرات  (۱۲)

۲۹ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۴۳ دُچــــ ــــار
ما که نه کلیسا داریم و نه دوچرخه :)) خوش بحال اونی که به خدا فکر میکنه...
پاسخ:
داعشی ها هم دغدغه دین خدا دارن و به خدا فکر میکنن و این همه کشتار رو هم به اسم جهاد فی سبیل الله انجام میدن
۲۹ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۴۸ دُچــــ ــــار
خب دیگه حداقلش وجدان آسوده ای دارن !
پاسخ:
یعنی الان باید نتیجه بگیرم داعشی ها از اونی که به خدا فکر نمیکنه بهترن؟

دوستان توجه داشته باشن نظرات دوستان دیگه، ذهنشون رو محدود نکنه... از زوایای دیگه هم میشه نگاه کرد
۲۹ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۵۴ دُچــــ ــــار
 شاید بشه گفت
اگه آرامش وجدان شخص مهم باشه
پاسخ:
اول باید فرق بین آرامش و بی تفاوتی و بی مسئولیتی رو فهمید...

توی یکی از مطالب گفتم: شیطان برای هم صفت حسنه یه بدل درست کرده...
بی تفاوتی بدل آرامشه
۲۹ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۰۸ دُچــــ ــــار
مسئله همین نفوذ شیطان در ذهن و قوه تصمیم گیری ماست ...
پاسخ:
حالا داریم به بحث مد نظر من نزدیک میشیم
البته این شیطان بیرون از وجود ما هم نیست... ولی پدر در میاره...
در روایات داریم وقتی انسان میخواد به سمت خدا بره شیطان از شش (؟) جهت مانعش میشه


۲۹ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۱۸ دُچــــ ــــار
شش جهت؟
پاسخ:
یاد پرسپولیس و استقلال افتادی؟ :)

روی عدد شش مطمئن نیستم 


۲۹ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۳۰ دُچــــ ــــار
جهت که باشه یعنی داخلی نیست پس :)
پاسخ:
تا حالا این جمله رو نشنیدی؟:
تشبیه معقول به محسوس

نمیشه گفت چون سخن از جهت هست پس داخلی نیست
ضمن اینکه من شیطان بیرونی رو رد نمیکنم اما به شیطان بیرونی اصالت نمیدم اون شیطانی که گذر از اون پدر در میاره شیطان درون هست

۲۹ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۴۳ دُچــــ ــــار
خب می فرمودین
پاسخ:
فرمودم دیگه..
بازم بفرمایم؟
۳۰ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۰۵ دُچــــ ــــار
:)
۰۱ مهر ۹۶ ، ۱۱:۱۶ س _ پور اسد
سلام و تعزیت ایام الله...
اعتقادی که در گرو یک دوچرخه باشذ! همان بهتر که نباشد....
*خطاب به گوینده جمله:
برو همون دوچرخه سواریت را بکن تا مغبون نشی.......
(شخصی-پوراسد)
پاسخ:
سلام برادر
من هم به شما تسلیت میگم
عزاداریهاتون مقبول حق ان شا الله

جمله آخرت خیلی خوب بود

سلام

یه استدلال ناقص پشت این حرفه،که دقیق نمیتونم کشفش کنم،ولی...
اونطور که تفکر کردم :
اگه ادعا داره اون فرد که وقتی سوار بر دوچرخه است(نماد مادیات) داره به خدا فکر میکنه پس چطور وقتی که توی کلیساست و در محلی که یاد خدا میشه قاعدتا،ذهن این فرد پیش دوچرخه و دنیاشه؟!!

بهتر بگم: کسی که به هنگام بهره مندی از دنیا_که بصورت طبیعی انسان یاد خدا نمیفته_یاد خدا میکنه، چطور ممکنه در هنگام عبادت و محل عبادت،یاد خدا نباشه...

نمیدونم منظورم رو رسوندم یا نه.

پاسخ:
سلام علیکم
به نکته خوبی اشاره کردید: کسی که به هنگام بهره مندی از دنیا_که بصورت طبیعی انسان یاد خدا نمیفته_یاد خدا میکنه، چطور ممکنه در هنگام عبادت و محل عبادت،یاد خدا نباشه...
 مخصوصا تکمله تون توی نظر بعدی خیلی درست و بجا بود
و یه چیز دیگه...
این جمله داره میگه ترجیح میدم روی دوچرخه به خدا فکر کنم تا اینکه تو کلیسا به دوچرخه ام
خب مغالطه است...دو طرف جمله که منافاتی با هم ندارن
ما مجبور به انتخاب یکی از دو طرف جمله نیستیم،میشه هم روی دوچرخه به خدا فکر کنیم هم تو کلیسا...
و بنظرم کسی که تو کلیسا داره به دوچرخه اش فکر میکنه قطعا روی دوچرخه هم به خدا فکر نمیکنه.
استدلال این جمله دقیقا یه استدلال گیج کننده ی ظاهرا درست بسیاار تکراریه گه هزاران مدل حرف غلط رو باهاش به خوردمون دادن.
مثلا گفتن: ترجیح میدم پولم رو بدم فقیر بجای اینکه هیئت بزنم(یا برم حج)
ترجیح میدم هر شب با خدا حرف بزنم بجای اینکه نماز بخونم و حواسم سر نماز نباشه

همه اساس و دین رو با امثال این جمله ها زیر سوال میبرن


پاسخ:
بله در مغلطه بودن جمله که شکی نیست
اصلا این دوئیت (تقابل) ، دوئیت اشتباهی هست...

این جمله تون کاملا درسته:استدلال این جمله دقیقا یه استدلال گیج کننده ی ظاهرا درست بسیاار تکراریه گه هزاران مدل حرف غلط رو باهاش به خوردمون دادن.
 منتها این یکی از شیوه های شیطان برای نفوذ در دستگاه محاسباتی انسان هست...
عمدا مطرح کردم تا یه اصلی رو بیان کنم...خب برای ما کاملا مشخصه که میشه هم در کلیسا یاد خدا بود و هم روی دوچرخه... اگر هم در کلیسا هی دوچرخه مون به ذهنمون میاد نمیشه کلیسا رو حذف کرد
 بلکه این خطوراتی که در کلیسا به ذهن انسان میاد به مراتب برای خود شناسی بهتر از خدایی هست که روی دوچرخه به ذهن انسان بیاد... ان شا الله دلیلش رو هم عرض خواهم کرد
منتها الان میخوام اشاره کنم این مدل استدلال چون خیلی کاریکاتوری مطرحش کردم قبحش برامون آشکار هست... منتها باید ریشه ی این استدلال رو یافت چون شیطان اینقدر کاریکاتوری این نحوه استدلال رو برای مومنین جلوه نمیده
شیطان اهل خطوه هست یعنی گام به گام و آروم آروم جلو میاد... طوری که ممکنه برای غالب کردن یک فکر انحرافی به شخص سالیانی زمان بذاره...

اون استدلال برای مومنین اینطور جلوه میکنه:
اینطور نیست که شیطان همیشه انسان را از خوبی ها به سمت بدی ها منحرف و گمراه کند بلکه گاهی شیطان ، انسان را از ترجیح انجام یک خوبی نسبت به خوبی دیگر گمراه میکند (از آقای فاطمی نیا شنیدم... منبع روایی اش رو نمیدونم)
ما باید یک قاعده و اصل داشته باشیم تا معیار و میزان داشته باشیم برای مقابله با این خطوات شیطان...
بنا دارم اون میزان رو مطرح کنم... البته به شرط توفیق
ممنون بابت مشارکت در موضوع اصلی بحث...
۰۴ مهر ۹۶ ، ۲۰:۳۶ °° مریم °°
سلام

به نظر من اون جمله پیشفرضهای غلطی داره. 
اولا بین دو حالتی که لزوما تقابل ندارند، مقابله و تضاد ایجاد کرده. اینکه سوار دوچرخه باشید به خدا فکر کنید خوبه. هر جای دیگر هم باشید به خدا فکر کنید خوبه. و اینکه در مسجد باشید به دوچرخه فکر کنید، هم شاید اونقدرا خوب نباشه، ولی گناه نداره. حالا آدم نمازش رو خونده، تسبیحاتش رو هم داره می خونه، دلش هم نگران دوچرخه اس که با عجله اومده محکم نبسته. یه نگرانی طبیعیه. میره محکم می بنده، میاد. اصلا ممکنه این آدم همون آدمی باشه که داشته با دوچرخه می آمده مسجد و تو راه به خدا هم فکر میکرده! 
حالا آیا میشه گفت نباید می آمد مسجد و نگران دوچرخه اش میشد؟ و ترجیح این بود که تا ابد دوچرخه بزند و به خدا فکر کند و به هیچ مقصد و آبادی هم نرسد!! ؟؟ اون وقت بهتر بود؟
این ترجیح درستی نیست.
ثانیا وانمود کرده که شما مجبورید فقط یکی از این دو حالت رو برای همیشه ، داشته باشید.
و تغییرات آدمی رو در شرایط مکانی و زمانی مختلف، ندیده گرفته. به عبارتی بیش از حد ساده سازی کرده. و قضاوت خودش رو هم پیشاپیش درون جمله گنجانده. قضاوتی که در واقع متعلق به یک فرد نیست. این یک جملهء بی صاحبه. و گویندهء اول شخص وجود نداره که بگه: من ترجیح میدم... و واقعا هم چنین ترجیحی رو بده و بهش عمل کنه. عملی هم نیست!
 در قالب یک جملهء شکیل و شاعرانه، به جای باز کردن ذهن مخاطب، در عمل ذهن رو بر سر یک دو راهی موهومی قرار داده.
نتیجه اینکه برای مخاطب درگیری فکری، و شک و تردید و دودلی ایجاد میکنه. 
بعیده هدف سازنده ای داشته باشه.

پ.ن. قبل از خواندن کامنتها نظرم را نوشتم. حالا که خواندم دیدم به همین نکات توجه کرده اید.
پاسخ:
سلام علیکم

دقیقا به نکته درستی اشاره کردید
این دوئیت اساسا اشتباست

موید باشید