خطورات
+ هدف فقط دانستن نیست... توان حمل دانسته ها هم بسیار مهمه و ظرفیت میخواد... خیلی وقتا دانسته های ما، ما رو از مسیر حق دور میکنه
--نمی فهمم، ما حدیث داریم " العلم امام العمل و العمل تابعه" بعد تو میگی دانایی ممکنه ما رو از مسیر حق دور کنه؟
+ بله، اگه ظرفیت اون دانایی رو نداشته باشیم بجای قرب به حق ، بُعد میاره... یه روز استاد توی یه جلسه ای از یکی از هم درس هاش تعریف میکرد میگفت هم درسش بنده خدا خیلی اهل رعایت و مراقبه بود و به مرور به جایی رسید که متوجه چیزهایی میشد که دیگران نمی تونستن... مثلا یه چیز شبیه چشم برزخی... میگفت از وقتی به همچین توانی رسید آرامشش سلب شد... دوست میدید ، آشنا میدید خانواده رو میدید منتها به اون صور برزخیشون... نمی تونست تحمل کنه... رفت پیش استادش و ازش خواست راهی یادش بده تا از این نگاه خلاص بشه... خیلی وقتا تحمل بعضی از دانستن ها رو نداریم...تحمل نداریم یعنی اعتدال روحی ما رو از بین میبره...
-- خب چرا خواسته نگاهی که داشته از بین بره؟ فرض کن یه طبیب وقتی علم طبابت یاد میگیره هدفش درمان مردم هست نه اینکه رصد کردن بیماری ها و قضاوت کردن اون بیمارها...
+ حرفت درسته محسن... ولی ظرفیت میخواد... اینکه بدونی و از اعتدال خارج نشی سعه ی وجودی میخواد... شاید یکی از معانی " العلم هو الحجاب الاکبر" همین باشه
ناگهان آقایی با لباس مندرس اومد پیش ما و یه نسخه دکتر نشون مهدی داد و گفت بچه ام بستری هست اما پول خرید این نسخه رو ندارم... لطفا بهم کمک کنید...
نگاهی به نسخه انداختم نود و خورده ای مبلغش بود... مهدی به نسخه نگاه نکرد و یه ده هزار تومنی به اون مرد داد و مرد رفت
به مهدی گفتم:
-- چرا بهش کمک کردی؟
+ چون ازم تقاضا کرد.
-- ولی اون داشت دروغ میگفت... اینها کارشون اینه... اصلا تا چهارتا خیابون بالاتر هم نه بیمارستانی هست و نه مطب و نه داروخونه ای... اونها از سادگی مردم سوءاستفاده میکنن
+ آره ... ممکنه دروغ میگفته... اما احتمال زیاد به پول من نیاز داشته... و بالاتر از نیاز اون ، من به بخشش نیاز داشتم...
-- تو اگه به بخشش نیاز داری بگرد انسان نیازمند پیدا کن...
+ مطمئنی اون نیازمند نبود؟
-- مطمئن نیستم ولی از این کلاه برداری ها این روزا زیاد شده...
+ از کجا میدونی کلاه برداری زیاد شده؟
-- بس که میبینم و می شنوم
+ آهان... پس دانایی ات کار دستت داده... حداقلش اینه که بد بین ات کرده... دانایی تو تو رو برده به این سمت که همه سائلین دروغ میگن مگر اینکه عکسش ثابت بشه...
در حالی که دین این رو نمیگه... توصیه دین در این باب به خوش بینی هست نه بدبینی...
می بینی؟... دانایی تو در باب تکدی گری و کلاه برداری برخی سائلین موجب شد بدبین بشی نسبت به تمام سائلین...
اینه که میگم قبل از کسب دانایی باید ظرفیت دانایی در ما ایجاد بشه...
دانایی تو در این باب موجب شد که سهم تو از این دانایی فقط خطوراتی منفی باشه... به محض اینکه سائلی میبینی به جای اینکه به نیازش به پول و نیاز خودت به بخشش فکر کنه به حیله گری اون فکر میکنی...
-- تو چرا نمی گردی انسان نیازمند واقعی پیدا کنی و بهش ببخشی؟
+ به خاطر اینکه سائلین خیابانی در لحظه تو رو وادار به تصمیم گیری میکنن و این تصمیم در لحظه خیلی از ملکات انسان رو نمایان میکنه... ضمن اینکه گفتم تو از کجا میدونی اون نیازمند نبوده؟
-- این اندازه از خوش بینی حماقت نیست؟
+ نمیدونم... اما میدونم این اندازه از بدبینی تو ، اسمش واقع بینی نیست... معتقدم به همون علت که اون طلبه تحمل دید برزخی رو نداشت و از اعتدال خارج میشد تو هم تحمل دانستن حیله گری های برخی سائلین رو نداشتی و اون دانستن بدبینت کرده یعنی از اعتدال خارج شدی و حداقل در این باب گرفتار خطورات شدی...