ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
يكشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۲۷ ب.ظ

از خدا دوست خوب بخواید

نمیدونم چند نفر با چه گرایشات فکری این وب و این مطلب رو میخونن... و چقدر روی نوشته هام فکر میکنن

اما به ذهنم رسید خوبه یه توصیه ای به خوانندگان بکنم...
برادرانه...
واقعا چون تجربه اش کردم میگم...
من یکی از قسمت های خاطرات رزمندگان رو که خیلی خوب درک میکنم وصفی هست که از صفا و صمیمیت و بهشت گونگی جبهه ها میکنن... من واقعا حسرتشون رو درک میکنم... بی اغراق...

من حدود ده سال پیش (شاید نه شال پیش) خیلی به لحاظ روحی آب روغن قاطی کردم... 
پسر پُر مطالعه ای بودما... اصلا هم دوره ای های دانشگاهم به همین وصف منو میشناختن... اما با همه هیمنه ای که برای خودم از کتاب های مختلف درست کرده بودم، نشد... قاطی کردم
به قول حافظ:
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم...
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
بهم ریختم... به لحاظ نظری و عقیدتی کاملا معلق شدم... به لحاظ رفاقت با همکلاسی هام هم یکی دو تا اتفاق بد برام افتاد ...
مجموعا نتیجه این شد که با اینکه شش ماهی یه بار میرفتم شهر خودمون... خانواده ام متوجه بهم ریختگی ام شدن...
خانواده چکار کردن بماند... نتیجه این شد که ما با یک شخصی آشنا شدیم که هنوز از دوستان بهترین من هست...

من چند وقت دیگه 31 سالم تموم میشه... تا به امروز هیچ دوستی به اندازه این شخص روی من اثر نداشته...
اصلا نمیشه این اتفاق رو یه اتفاق معمولی بدونم... واقعا لطف خدا بوده... دوستی عاقل و معتدل و اهل مطالعه...
هیچ کار خاصی هم نکرده ها... فقط توی معاشرت هامون... خودش بود... همین...
الان بعد از گذشت نه سال وقتی از بیرون نگاه میکنم می بینم چقققققدر رفتارش روی من اثر داشت...
خیلی هم این مجالست طولانی نشد... نهایتا یک سال و نیم هفته ای یک بار با هم مباحثه داشتیم...
بعدش دیگه هر سه چهار ماه شاید یه ده دقیقه ای ببینمش و یه سلام علیکی با هم بکنیم... تموم شد...

اما اثر داشته... خیلی روی من اثر داشته...
من خودم محل رجوع خیلی از دوستانم هستم... از تیپ های مختلف... بهم لطف دارن و میان گهگاهی باهم حرف میزنیم و میرن... لطف دارن و میگن همصحبتی با من رو دوست دارن... اما من خودم که به لحاظ روحی کفگیرم به ته دیگ میخوره مترصد فرصتی میشم تا بتونم این دوست بزرگوار رو ببینم... خیلی حالم بهتر میشه... 
از خدا بخواید... یه همنشین خوب از خدا بخواید... یه همنشین و دوست عاقلتر از خودتون از خدا بخواید...
زیر و رو میشه زندگی تون... دوست خوب بهتون افق دید میده...
افق نگاهمون عوض بشه مشکلی نیست مگر اینکه پله ای میشه برای تعالی مون...

از خدا همنشین و دوست عاقل و الهی بخوایم... انقدر زندگی عالی میشه!!!....

۹۶/۰۷/۱۶
ن. .ا

نظرات  (۴)

دوست خوب دوستی هست که این هنر رو داره شما رو چشمه کنه...
یعنی این هنر رو داشته باشه که بهتون یاد بده باید از درون بجوشید و چشمه بشید...

دوست خوب شما رو محتاج خودش نمیکنه... بلکه راه استغنا و بی نیازی که همون بندگی خداست رو یادتون میده

هنرش رو داره که چشمه شدن رو یادتون بده
پاسخ:
البته به قول دوستی : هر کسی بر طینت خود می تند
طلبمون...
تا طلبمون چی باشه...
خدا جای حق نشسته

ان شا الله شما از خدا بخواید و خدا دوستانی خیلی بهتر از دوستان من به شما عطا کنه
واقعا درست میگید ... منم یه آدم گمراهی بودم تا اینکه یه شب خواب دیدم شیخ بهایی از اصفهان اومده تهران :) اینجاش الکی بود ولی یه استادی داشتیم که تاثیر زیادی روی من گذاشت با این که من اصلا در جریان این تاثیرپذیری نبودم اون مدت :/
پاسخ:
در جریان تاثیر گذاری نبودن رو خیلی موافقم برای من هم همینطور بوده
تو پست قبلی هم بهم گفتی اگه دوست خوبی داری حتما ازش استفاده کن و غیره
ولی خب ندارم چیکار کنم
این کف دست من مو میبینی بکن:)))

خیلی دوست داشتم خدا یه آدم خوب سر راهم قرار بده
از همین ورژن تاثیر گذارا
مثل یه نیازه برام
ولی نیست دیگه چیکار کنم:)
مجبورم همه چی رو بریم تو خودم
هعی روزگار:)
پاسخ:
از خدا بخواه...
گاهی وقتا خواستن هامون از سر سیری هست
من واقعا مضطر شده بودم و توی اون حال اضطرارم از خدا ارامش خواستم
خدا برای اون ارامش به من استادی الهی و دوستانی خوب داد
یعنی خدا بهم گفت اگر میخوای به ارامش برسی افق نگاهت رو وسیع کن
۱۶ مهر ۹۶ ، ۲۱:۵۲ خونه مادری
ان شاء الله خدا قسمت ما هم بکنه
پاسخ:
ان شاالله توفیق همه مون بشه