ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
دوشنبه, ۴ دی ۱۳۹۶، ۰۷:۱۰ ق.ظ

ان شا الله ۲

اساسا وهم و خیال به خاطر درک محدودشون از هر چیزی و اساسا به خاطر حد فهمی شون , خیلی با مقوله رهایی و انعطاف پذیری قرابت ندارن... ذاتا دوست دارن یه چهار چوب ثابت در محدوده فهم خودش براش مشخص کنید تا حس امنیت و آرامش کنه... و وقتی به این میلش پاسخ بدید خود وهم و خیال میشن مدفن عقل... وقتی تابع این میل وهم و خیال بشید هرگز نمی تونید اهل ولایت بشید...

در این شرایط وهم و خیال به جای اینکه بشن مظهر عقل... میشن مدفن عقل...

بیانش خیلی سخته برام ...

یه مقایسه میکنم بین وهم و خیال با عقل , عقل میگه راه رسیدن به درک متعالی از حقیقت , طهارت و رهایی و ولایتمداری هست و اگر گشایشی در درک حقیقت، از راه تفکر برای شما حاصل میشه زیر سر این اصول هست اما وهم میگه راه رسیدن به درک درست از حقیقت، استدلال و برهان و تفکر هست...

یا مثلا دکارت متوهمانه به این حکم میرسه که :من می اندیشم پس هستم... از اندیشه به هستی میرسه... در حالی که اگه عاقل بود میگفت: من هستم پس می اندیشم... یعنی از هستی به اندیشه میرسید...

اساسا وهم و خیال بخاطر جزءنگری و حد بینی اش میلی به برون رفت از حد نداره حتی درکش از بیحدی هم درک درستی نیست... برای همین امام باقر میفرمایند خدایی که شما در ذهن تصور میکنید مخلوق شماست... و جالبه بدونید فلاسفه ای مثل ملاصدرا یکی از مصادیق شیطان رو همین نحوه کارکرد وهم و خیال میدونن... 

حرفم اینه که وهم و خیال اگر تابع وحی و صاحبان عصمت و ولایت نشن و خود محور باشن ذاتا میل به انعطاف ندارن , میل به رهایی ندارن... اینکه پیامبر فرمودن من شیطانم را تسلیم کردم (یا مسلمان کردم) (جالبه نفرمودن مومن کردم) یکی از معانی اش اینه که من وهم و خیالم هم تابع وحی و ولایت حق متعال هست... 

این مبحث نیاز به تفصیل داره ... وهم و خیال فی نفسه میل به رهایی و درنوردیدن حدود خود و انعطاف ندارن...  اون بحثی که در مورد عبور میکردیم از وهم و خیال گسسته از عقل بر نمیاد... اونها میلی به عبور ندارن... وقتی میل نباشه دیگه بقیه بحثها بیهوده هست...

عقل هست که میل به عبور و نیل به سمت بی سمتی حق متعال داره...

شاید گاهی ندونیم درگیر وهم و خیال شدیم... اما نشانه داره... مثلا انسان عاقل در دریای مصیبتها قرار بگیره افسرده نمیشه...(نمونه اش حضرت زینب) افسردگی از نشانه های وهم زدگی هست... انسان عاقل حوصله اش سر نمیره... حوصله سر رفتن از نشانه های وهم زدگی هست...

مشغول شدن هم از نشانه های وهم زدگی هست... برای اینکه معنای مشغول شدن رو بهتر بفهمیم باید معنای مقابلش رو بدونیم... معنای مقابلش "رهایی و عبور" هست

اما مشکل اینجاست که گاهی نمیدونیم مشغول هستیم یا رها...

اضافه کنم که رها بودن منافاتی با برنامه دقیق داشتن و فعالیت داشتن و دغدغه مند بودن نداره... اتفاقا دغدغه مندان واقعی انسانهای رها هستن...

خب از کجا بفهمیم وهم و خیال حتی در برنامه ها و اهداف مثبت و دینی مون هم مشغولمون کرده...

یعنی از کجا متوجه نفوذ شیطان بشیم...

این مقدمه بود تا بحث اصلی رو بگم ان شا الله...


نظرات رو خوندم امیدوارم تا تکمیل مطلب اون نظرات هم پوشش داده بشه... نکات خوبی مطرح شد...


۹۶/۱۰/۰۴
ن. .ا

نظرات  (۵)

بحثتون خیلی پیچیده ست کاش منبع معرفی می کردید.
و کلمات مدنظرتون رو توضیح میدادید. مثلا در مورد دکارت من هیچوقت نمیتونم این جمله رو متوهمانه فرض کنم.
دکارت از معلول به علت رسیده تا وجود علت رو ثابت کنه. اون نمیگه اندیشیدن باعثِ بودن است! او اندیشیدن رو نتیجه ی بودن میدونه یعنی همونکه شما گفتید. از هستی به فکر کردن میرسد برای همین از معکوس این عبارت برای اثبات بودن استفاده میکند.
با احترام به شما و بحثتون همیشه احساس میکنم اینطوربحثها نوعی بازی  با کلماته. چیزی که منظور هر دو نفر ازش یکیه اما یکی اینطرفی میگه،یکی دیگه اونطرفی! بعد هردو سعی میکنند جهت یابی خودشون رو به کرسی بنشونند و باعث بحث میشه در حالی که حرف یکی بوده. در نتیجه اگر میخواین بحث به نتیجه برسه از مثالهایی مثل این پرهیز کنین.

پاسخ:
برای دانستن نسبت بین اندیشه و هستی کتاب " فلسفه و ساحت سخن" استاد دینانی کتاب خوبیه...
قسمت مقدمه ی کتاب رو دقیق بخونید... در بخش هایی از مقدمه این نسبت رو باز کرده...

مراد از متوهمانه اون مفهوم عرفی اش نبود...
بلکه منظور این بود که وهم از اندیشه به هستی میرسه (اثبات)
و عقل از هستی به اندیشه میرسه (ثبوت)
در روش دوم هم هستی بهتر درک میشه هم اندیشه...
در روش اول نه اندیشه درست درک میشه نه هستی...

بحث فلسفی خودش رو میطلبه
از نظر من بازی با الفاظ نیست... 

از پیغمبر پرسیدن خدا را چگونه شناختید؟
فرمودن من اشیا را با خدا شناختم...

این سوال و پاسخ ظاهرا با هم تناسب ندارن اما به لحاظ معرفتی واکاوی بشه نکات بسیار راهبردی ای آشکار میشه...
البته که برخورد محققانه ای نیست که بگیم پیغمبر صاحب عصمت بودن و ما کاری با این پاسخ ایشون نداریم... ما همون راه خودمون رو میریم...
صاحب عصمت بودن ایشون درسته اما اهل تحقیق و تعمیق درک میکنن این پاسخ پیغمبر بسیار راهبردی هست در مسائل معرفتی...
۰۴ دی ۹۶ ، ۱۱:۲۵ شاخه سیب
سلام
هیچ اسمی هم از شیطان برده نمیشد، متن همش منو یاد جریان خلقت آدم می انداخت. حتی وقتی از عدم انعطاف وهم صحبت کردید یاد سجده نکردن شیطان افتادم...
یاد استدلال کردنش...


سه خط اول هم منو یاد مکانیسم های دفاعی ذهن می اندازه. اگر این همون باشه پاسخ به موقع به این میل اتفاقا باید خوب باشه اما محدود و به جا... پس اگه درست درک کنم وهم و خیال هم نیازه...ینی نمیشه و نباید کاملا پس زد...
؟؟

فکر نمیکنم ندونیم که درگیر وهم و خیال شدیم...شاید حواسمون نباشه و غافل بشیم اما نادان نیستیم! خودمون خوببب میدونیم چی هستیم... 
یاد این آیه قرآن افتادم:بل الانسان علی نفسه بصیره و لو القی معاذیره...

هنوزم فکر میکنم چالش انتخاب  راهکار خوبیه! خودمونو باید درگیر زندگی کنیم تا همه بهانه ها شکسته بشه. اون لحظه که انتخاب میکنیم میدونیم کار درست چیه منتها بهانه میاریم... در قالب استدلال بهانه میاریم...
نمیدونم...


۰۴ دی ۹۶ ، ۱۱:۵۴ جناب دچار
[با لحن دخترا  :)] استاد من درست فهمیدم بحث رو؟ اگه درسته به بقیه بگین بیان از من جزوه بگیرن :///

1.      اساسا وهم و خیال خیلی با مقوله رهایی و انعطاف پذیری قرابت ندارن

2.      وقتی تابع وهم و خیال بشید هرگز نمی تونید اهل ولایت بشید...

3.      عقل میگه اگر گشایشی در درک حقیقت، از راه تفکر برای شما حاصل میشه زیر سر این اصول [طهارت و رهایی و ولایتمداری]هست اما وهم میگه راه رسیدن به درک درست از حقیقت، استدلال و برهان و تفکر هست...

4.      اساسا وهم و خیال [جزء نگر و محدود است] پس میلی به برون رفت از حد نداره حتی درکش از بیحدی هم درک درستی نیست...

5.      اینکه پیامبر فرمودن من شیطانم را تسلیم کردم (یا مسلمان کردم) یکی از معانی اش اینه که من وهم و خیالم هم تابع وحی و ولایت حق متعال هست...

6.       از وهم و خیال گسسته از عقل [عبور] بر نمیاد.

7.      نشانه های وهم زدگی: افسردگی /حوصله سر رفتن /مشغول شدن

8.      دغدغه مندان واقعی انسانهای رها هستن...

9.      وهم زدگی یعنی نفوذ شیطان

پاسخ:
اولش فکر کردم داری دست میندازی منو...
اما بعد که دیدم اینقد دقیق مطلب رو خوندی (از تو بعیده) متوجه شدم دست ننداختی منو...

بقیه اش مهم نیست...

فعلا نمی تونم خودم رو درگیر پاسخ گویی به نظرات کنم... 

برای همین گفتم که کاش کلمات مدنظرتون رو توضیح میدادید که معنای عرفی ازش برداشت نشه.

ولی به نظر من همچنان بازی با الفاظه. البته من بخش زیادی از فلسفه و بحثهای فلسفی رو بازی با الفاظ میدونم. مختص این پست نیست.
منتظر هستم بقیه ش رو بخونم.
۰۴ دی ۹۶ ، ۱۳:۰۸ جناب دچار
@لوسی می

هر چند شاید بازی با الفاظ باشه ولی با سوال هایی که مطرح میشه، میشه کمکش کرد در این فرایند فکر کردنشون :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی