چهارشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۵۶ ق.ظ
راستی می توانی وب ننویسی؟
چقدر بد هست انسان وقتی بمیره که عمرش تموم شده باشه...
اقتضائات سن و طبع و مزاج ، هم میتونه مطار باشه.... هم فرودگاه...
گاهی که اعمال خود رو به محاسبه می نشینم و کمی در خود دقیق میشم همون حس بد و خسران و حقارت و غم انگیزی و بی ارزشی رو نسبت به برخی اعمالم میبینم و تاسف میخورم...
چقدر غم انگیزه و حس خسران داره وقتی انسان صبور بشه که سن بالا رفته و سردی بر مزاجش غلبه کرد...
چقدر بی ارزش هست وقتی انسان سکوت اختیار کنه که حقیقت قابل کتمانی نداره...
چقدر خسران داره انسان وقتی سخن بگه و بنویسه که قدرت سکوت نداشته باشه...
و چقدر حقیرانه هست انسان وقتی آروم بشه که هیجانات به صورت طبیعی در وجودش از بین رفته...
و چقدر ...
چقدر خوبه که انسان هر انجام فعلی و هر ترک فعلی رو برای رضای خدا و نصرت اولیای خدا انجام بده...
یک کار سهل و ممتنع
اقتضائات سن و طبع و مزاج ، هم میتونه مطار باشه.... هم فرودگاه...
حوادث زندگی و اجتماع هم همین...
پ.ن: عربها به فرودگاه میگن "مطار" یعنی محل پرواز
ما ایرانی ها میگیم "فرودگاه"... محل فرود آمدن و تنزل یافتن
پ.ن2: اگه اهل فرود باشی بهانه فروان هست... و اگه اهل عروج و طیران باشیم، مَرکَب فراوان...
در کشاکش حوادث و زمانه برخی اباذر میشوند و برخی ابن ملجم...
البته اهلش از همون ابتدا از نشانه ها میفهمن حوادث از چه کسی ابن ملجم میسازه (ابتدا عابد و زاهد بود) و از چه کسی اباذر... ( ابتدا سابقه خوبی نداشت)
فهمش کار سختی نیست...
هرگز به خود اطمینان نداشته باشیم که همیشه در صراط خواهیم ماند... و هرگز از استقامت در راه حق نا امید نشویم...
گاهی که اعمال خود رو به محاسبه می نشینم و کمی در خود دقیق میشم همون حس بد و خسران و حقارت و غم انگیزی و بی ارزشی رو نسبت به برخی اعمالم میبینم و تاسف میخورم...
شما هم هشیار باشید...
۹۶/۱۰/۲۰