ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۵۷ ق.ظ

سخنی در باب نقدها

1_ تواضع ندارم

2_قاطعیت آزار دهنده در پاسخ دادن هام وجود داره

3_عدم ثبات

4_ هراسناک از اشتباه کردن

5_ غرور

6_ نقد ناپذیر

7_ متزلزل

8_ خود شیفته (خودم رو خیلی قبول دارم)

9_ انانیت (من داشتن)

10_ بی خیال

11_ خود را بر حق دانستن (توهم)

12_ نداشتن محبت نسبت به دیگران

13_ تمایل به مرید و مراد بازی در مسائل عقیدتی

14_ قطع دنبال کردن میزنم هر از گاهی

15_ مسائل شخصی رو در وبلاگ بروز میدم

16_ دمدمی مزاج

17_وسواسی

این 17 عیبی که از من گرفته شد رو تونستم احصاء کنم اگر چیزی از قلم افتاد عذرخواهم... به خاطرم نموند...


در مقابل عده ای هم لطف داشتن و محاسنی از بنده ذکر کردن که نشان از حسن ظن اونهاست... بنده نوازی کردن... خیلی ممنونم از همه شون... یعضی از توصیفات خیلی خوشحالم کرد و بهم روحیه داد...
البته اینجا وقتی میگم نشان از حسن ظن هست معناش این نیست که انتقاد ها بر اساس سوء ظن بوده... پیچیده اش نکنید...

ابتدا تشکر میکنم... و اعتراف میکنم منتقدین کار بسیار سختی انجام دادن... انصافا من همچین عرضه ای ندارم... و یه مقدار هم ناجوانمردی کردم که با احساسی کردن فضای مطلب از مخاطبان خواستم تصور ذهنی شون از من رو بگن... آخه خیلی برام مهم بوده که بدونم اشتباهات و سهل انگاری هایی که تا حالا داشتم اثرش در اذهان شما چی بوده...
راستش عقیده دارم ما باید برای اهل بیت عصمت و طهارت و شیعیان صدیقشان زینت باشیم... منیت ها و خطاهایی که بر اساس هوای نفس دچارش میشیم اونها رو سرافکنده میکنه... این برای هر محبی زجرآور هست...
چیزی که میخواستم مشاهده کنم... مشاهده کردم... ان شا الله تلاشم رو میکنم بعد از این بهتر باشم...

اما به نظرم لازمه به بعضی از نقد ها پاسخ بدم...
اگر باور میکنید حرفم رو باید بگم من برای وجهه خودم پیش شما هم مسئولم و حق ندارم خودم خودم رو تخریب کنم... اگر به برخی نقدها پاسخ ندم به خودم ظلم کردم

1_ بی ثباتی:
جالبه بدونید من از سن 14 الی 15 سالگی تا 18 سالگی حدودا 3 یا 4 تا رمان نوشتم.. بعضی از رمانها حدود 500 صفحه بود... این یعنی من یه ارتباط شخصیتی با نوشتن دارم... نوشتن آرومم میکنه... حالا اینکه چقدر درسته بماند...
این بی ثباتی که فرمودن برخی از دوستان، بی ثباتی شخصیتی نیست... بلکه عدم ثبات در برخی مصادیق هست... مثل نوشتن مطلب و حذفش... یا تداوم نداشتن برخی تصمیمات... که خب به نظرم من اینها به علت ناآرامی هایی هست که از محیط به من میرسه... چون خیلی مانوسم با نوشتن ، گاهی که محیط آرامشم رو بهم میزنه روی میارم به نوشتن.. حرفایی که مینویسم هم حرفای بدی نیست اما چون علت نوشتنش رو دوست ندارم حذفش میکنم... من خیلی دلیل محورم... سالهاست اینطوری شدم... چیزی نیست که به خودم تحمیلش کنم... شده بخشی از وجدانم...

از این مصادیق که بگذریم که گاهی در بستر شرایط سخت برای من بروز میکنه... من معتقدم ثباتم خوبه... مثلا عقیده ام اینه که فضای مجازی موجب میشه ارتباط بین نامحرمها یه روال کاملا طبیعی بشه ... شبیه اونچه در غرب هست... میبینم این رویه رو... در حالی که الگوهای اسلامی ما هرگز اینطور نبودن... خانمها به غیر از مواقع ضرورت خودشون رو در معرض قرار نمیدادن... آقایون به غیر از موارد ضرورت تعامل برقرار نمی کردن... این پرهیز از نامحرم علت تکوینی هم داره...( میدونم خیلی از شماها با این حرفم موافق نیستین... الان در صدد اثبات این حرف نیستم)... من در رفتار عملی ام واقعا به ندرت میشه برای خانمها نظر بذارم... هر چند خانمها در وب من بیشترین نظر رو میذارن... و پاسخگویی به سوالات اونها رو از باب ضرورت میدونم... این رویه ای که دارم مدتهاست بر انجامش اصرار دارم... که برخی بزرگواران همین رفتار منو حمل بر وسواسی بودن میکنن... اتفاقا یکی از مشکلات من زبادی کل نگر بودن هست... بارها ضربه اش رو خوردم...

یا شما هیچ وقت در رویه ایدئولوژیک من بی ثباتی ندیدید... از ابتدا تا الان دوستان من رو در یک خط دیدن... در همون خط فراز و فرود داشتم...
اما بابت اون مصادیق سعی میکنم اصلاح کنم...

2_غرور:
در این باره اشتباه میکنید...
بذارید یه توضیح در مورد غرور بدم
غرور تا اونجایی که برای حفظ عزت باشه از محسنات هست... اما بیش از اون میشه رذیله...
وقتی رذیله شد خیلی بد هست...رذیله ی غرور از تکبر میاد... و در مذمت تکبر نمیدونم چی بگم که حق مطلب ادا بشه...
فقط همین قدر بدونید مسیحیان نسبت به یهودیان خیلی بی قید تر نسبت به دینشون هستن... یهودیان خیلی به شریعت خودشون مقید هستن و اتفاقا تشابه شریعتشون به اسلام بیشتر هم هست... اما قرآن میگه در بین ادیان یهودیت بیشترین دشمنی رو با شما دارن... چرا؟
علت اصلی اش استکباری هست که دارن... کبر خیلی بده... بلا استثناء انسانهای ضد ولایت استکبار دارن در درون...
اگر میبینید من گاهی روی عقایدم اصرار دارم و کوتاه نمیام... خب خیلی طبیعی هست... چون براش دلیل دارم... چون روش فکر کردم... چون دلایل شما قانعم نمیکنه...
یا اگر میبینید یه اقتدار و قطعیتی توی نوشته ها و بحث هام هست... خب بابا... من مردم... یه مرد مظهر جلال هست...
اگر این مظهریت رو درست جلوه بدیم قاعدتا باید نمودی مقتدر داشته باشیم... اقتدار رو با خشونت یکی نگیرید... این نشان از سلامت شخصیتی هست...
اگر میبینید صمیمی نمیشم یا لبخند نمیذارم کنار حرفام، ریشه در عقیده ام و تعهداتم داره... 

یه تذکر هم بدم:
همه ما خوبه دقیق بشیم در خودمون... اگه از انسانی که اقتدار در رفتار داره (اقتدار غیر از خشونته.... غیر از پرخاشگری هست) و حرف بد و خلاف حقی هم نمیزنه و برای ما دافعه داره شک نکنیم خوی استکبار در وجودمون هست...این خوی استکبار انسان رو به جاهای بدی میبره... اکثرا رگه هایی از این خوی رو داریم... میتونیم درمانش کنیم...
به شخصه معتقدم بسیاری از مخالفان آقای پناهیان نمیتونن اقتدار شخصیتیش رو بپذیرن و بهونه میارن که مباحثش رو قبول ندارن... بدونید اقتدار موجب قیام کردن استکبار درون میشه...

کم نبودن نقدهایی که میخواستم پاسخ بدم... اما تا همین جا هم خیلی زیاد شد...
البته میدونم دوستان عاقل هرگز در پاسخ دادن به نقدها برچسب نقدناپذیر بودن به ما نمیزنن...
دفاع کردن حق هر شخصی هست...


۹۶/۱۱/۲۹
ن. .ا

نظرات  (۵)

یعنی لبخند نزدن و عدم بروز محبت و مهربان نبودن جزو تعهدات و اعتقادات شماست؟!
علامت لبخند گذاشتن نشان این نیست که من دارم به شخص شما لبخند میزنم! هرچند که چهره ی شاداب داشتن اشکالی نداره و مومن بشره فی وجهه هست. اما در هرحال این لبخندهای تایپی نشان از لبخند به مخاطب و دلبری نیست! صرفاً نشانه ای است برای کمک به مخاطب در دریافت لحن بیان مطلب. و مهربان بودن هم چیزی غیر از لبخند زدنه. چون لبخندزدن بیجا و مدام دو نقطه پرانتز گذاشتن هم نوعی لودگیه.

اینکه همه مون خوی استکبار در وجودمون هست یه امر واضحه. اما این نباید توجیهِ دافعه داشتن ما باشه. کما اینکه فرعون در اوج استکبار بود و خداوند به موسی_علیه السلام امر کرد که قول لین رو به کار ببرد تا از غلبه ی استکبار فرعون در استماع حرف حق کم بشود. نه اینکه امر کند برو حق رو بگو، اگر دافعه داشتی مشکل از فرعونه! به خودت نگیر!
حالا نه شما حضرت کلیم الله هستید و نه ما فرعون! اما خب شما سعی کنید که قول لین داشته باشید ما هم سعی کنیم که مستکبر نباشیم!
البته مطالب شما هیچ وقت برای من دافعه نداشته، اگر دافعه میداشت اصلا نمیخوندم. جایی هم اگر مخالف بودم کامنت گذاشتم که البته فقط یک مورد یادمه که مخالف باشم (همون ماجرای استادی که شاگردش او رو ولی میدونست و میگفت دیروز گفته ماست سیاه است پس دیروز سیاه بود، امروز میگه سفید است پس امروز سفیده! یه  همچین ماجرایی از ولایت پذیری بود!) در قسمت های دیگه در مطالبی که می نویسید دافعه ای ندیدم اما مشخصاً فضای وبتون بر مبنای جاذبه نیست که مشتاق به مطالعه بکنه خواننده رو. منم اگر دنبال میکنم به این علته که گاهی تذکرهای واقعا خوبی هم دریافت کردم و میکنم. و البته عرض کردم که بخشی که برای من دافعه داره طفره رفتنتون از مباحثه ست به بهانه ی جدل ممنوع! که این باعث میشه خودم مایل نباشم اینجا بحثی ایجاد کنم. در هر حال امیدوارم فضا بهتر بشه و شما هم در راه نصرت حق و هدفتون موفق باشین.

منم چون خانم هستم از حالا کامنت نمیذارم. نه به دلیل اینکه شما رو تحریم کنم و مثلا اعتراضی بکنم، نه! فقط به دلیل اینکه به عقیده تون احترام بذارم. راستش اکثر کامنتهایی هم که گذاشتم برای این بوده که بدونید خونده میشید. چون این رو نوعی انگیزه برای ادامه ی وبهای این چنینی می دونم و خودم رو گاهی حتی موظف میدونم که به نویسنده انرژی ادامه ی راه رو تزریق کنم.
پاسخ:
به نظرم لمس نکردن مهربانی من در وب نظر شماست... و دیگرانی هستن با همین رویه برخورد من مهر و محبت من رو درک میکنن... توی تعاملاتی که با وبم دارن دریافت میکنم
خودتون هم میدونید محبت فقط با لبخند منتقل نمیشه...
اصل محبت در اینه که حقیقتا خیر رو برای شما بخوام...

گاهی که بحث رو منقطع میکنم به خاطر اینه که در اون شرایط امیدی به توافق نظر ندارم...
مثلا میبینم طرفم مقدماتی رو یا نمیدونه یا اون مقدمات نیاز به چکش کاری داره... میدونم برای توافق نظر باید مثنوی هفتاد من کاغذ داشته باشیم...
و از زیر بحث خارج میشم... چون میدونم یا زمان کفاف نمیده یا ...

بعد تاکید شما بر قول لین رو نمی فهمم...
مگر قول غیر لین از من دیدید؟...
لین مثلا چجوری؟

من عرض کردم وقت ضرورت
بنده گاهی ضروری دیدم و در وبلاگ خانمی تشویقش کردم به نوشتن...

بعدا نوشت:
البته من به شما حق میدم بابت نیم کاره شدن بحث ناراحت باشید
رسما قبول میکنم توجیه پذیر نیست
چون دقت که میکنم میبینم شما خیلی شخصیت گفتگو محوری هستید و ابتر موندن بحث خیلی آزارتون میده...
اگر بحث با شما رو نیمه تمام قطع کردم احتمالا دیدم مسیری طولانی ای باید بحث کنیم و تمرکز لازم رو برای طی اون مسیر نداشتم لذا بحث رو مختومه کردم...



یک خلط مبحثی کردین
بنظرم منطور دوستان از دافعه داشتن اینجا اون منظوری نبوده که شما از اقتدار خودتون برداشت کردین!!!

اینجا جای خاصی نیست که دوستان بخوان دد مورد شما استکبار بخرج بدن!! نه ولایت دارید بهشون و نه هیچ چیز دیگه!؟
اصلا ربط استکبار و اقتدار و خودتون و نقد دوستان اینجا قابل فهم و مربوط به هم نبود راستش...
من اقتدار دارم! پس حالا که شما بخاطر اقتدار من ازم دافعه دارید پس استکبار دارید!! :|

+شما خلاف اونچه گفتین خیلی وارد به اقتضائات این فضا نیستید
یعنی متوجه نیستید که این فضا جای بحث کردن نیست اگرنه مباحثی که نیاز به بحث کردن داره رو مطرح نمیکردین و بعد از شروع بحث هم فوری خاتمه اش نمیدادین بخاطر همسطح نبودن فکر خودتون و مخاطب تون
یعنی حتی متوجه اینم نیستین که سطح درک و فهم مخاطبین اکثرشون! در یه سطح عادی و معمولیه و خیلیا مباحث فلسفی و عرفانی رو هم نخوندن...
و این مباحث رو که نیاز بهمباحثه داره با توجیه اینکه ذهن مخاطب باهاشون آشنا بشه مطرح میکنید و ول میکنید و به هوای اینکه خدا خودش جواب اینا رو بعدا بهشون میده :|


اگه خواستید میتونید خصوصی کنید پیامم رو و ناراحت نمیشم و البته حق هم این بود که خصوصی بفرستم براتون....
گذاشتم اگه جوابی دارید بدید
پاسخ:
خوشتیپ , همه چیز رو با هم نریز وسط
اگه میخوای بحث کنی پله به پله بیا جلو تا من بتونم جواب بدم تا مغلطه نشه
اول بفرما منظور دوستان از دافعه رو تشریح کن
تا بریم به پله بعدی
البته اگه میتونی از طرف اونها دافعه رو تشریح کنی
بسم الله
بحث رو علمی و منطقی جلو ببرید
با عرض معذرت بنظر بنده خیلی منسجم دفاع نکردین از خودتون!!
پاسخ:
شما چرا دوباره نظر میذارید
امکان ویرایش هست در نظری که گذاشتید
میتونید تا نیم ساعت بعد از ارسال هم ویرایش کنید هم حذف و اصافه
اولا بنده خانم هستم محض اطلاع شما

ثانیا من فقط ایرادی که در این نوشته دیدم رو مطرح کردم 
این شما هستید که باید طبق حرفای دوستان پاسخ بدین
واقعا بنظرم این پست این ایرادات رو داشت

بنده در پست قبل نه نقدی به شما مطرح کردم نه چیزی
نقدهام رو مدت ها پیش خصوصی عرض کرده بودم.
حتی اگه الانم نقد کرده بودم اینقدر وقتم بی اهمیت نیست که راجع به این مسائل وقت بذارم و مدت ها بحث کنم! اونم پله پله!!
موفق و موئد باشید
پاسخ:
عذرخواهی میکنم , فکر کردم اقا هستید
خب اخه نقد شما هم منسجم نیست
چیزهایی رو بهم وصل کردید که ربطی به هم نداره

بابا , انصافا من دوست داذم جواب بدم اما خب میبینم خلط شده
یکی از مخاطبین فرمودن من قاطعیت ازار دهنده دارم
یکی دیگه گفت لین نمیگی
هیچکدوم هم مصداق ندادن
به نظر من قاطعیت های من همواره توامان با احترام و ادب بوده و غیر لین هم نبوده
شما جای من باشید چکار میکنید؟
حذف و اضافه و ویرایش زمانی میسر هست که بنده از پنل وبلاگم نظر بذارم نه اینطوری!



بله هرجور صلاحه
وقت بخیر
پاسخ:
پس اجمالا عرض میکنم
من نگفتم من مقتدرم و اگر در شما دافعه ایجاد کرد پس شما مستکبرید
عرض کردم اگر کسی مقتدرانه حرف حقی رو میگه و در ما دافعه ایجاد کرد زیر سر تکبر ماست
یه تذکر بود... بله ممکنه بعضی از دفع شدن ها به خاطر تکبر خود شخص باشه
ممکن هم هست به خاطر اصرار من بر اشتباهم باشه...
من عرض کردم من مغرور بودن رو قبول ندارم , بخشی از قاطعیت و مقتدرانه سخن گفتنم به خاطر شخصیت مردانه ام هست و طبیعیه
نگفتم بر کسی ولایت دارم
.
.
.
.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی