ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۶، ۰۶:۱۸ ق.ظ

حق، دادنیست...

این مطلب نحلیل ذهنی خودم هست... ممکنه خطا باشه... اما ارزش اندیشیدن داره:

ما در زندگی روابطی داریم که اثرگذاری عمیقی روی خود سازی ما داره... اکثرا  اون روابطی که چه بخوای ، چه نخوای در محیطش قرار میگیری بیشترین تاثیر رو در شکل گیری و ساختن روح ما داره... مثل روابط زوجین... یا روابط پدر و مادر با فرزند یا بالعکس... مثل روابط همکاری که باید روزی چند ساعت باهاش حشر داشته باشی... این روابط بیشترین تاثیر رو در خودسازی انسانها دارن... روابطی که خُلقیات طرف مقابلت رو تو تعیین نمی کنی اما باید باهاش بسازی... حتی خُلقیات همسرت رو هم تو تعیین نمی کنی... بلکه بر اساس یه محاسبه عقلی عاطفی انتخابش کردی ممکنه ده تا خُلق خوب داشته باشه... پنج تاش هم بد باشه...
این روابط رو باید قدر دونست... خیلی انسان ساز هستن... البته برای عاقل...
اگر یک اصل رو رعایت کنیم در این روابط، روح ما رشد عجیبی میکنه...
دغدغه گرفتن حق خودمون رو نداشته باشیم... بلکه برعکس... دغدغه دادن حق طرف مقابلمون رو داشته باشیم... بی چشم داشت...

این تحلیل من هست:
تا زمانی که تو دغدغه گرفتن حق خودت رو داری نتیجه تکوینی اش اینه که طرف مقابلت هم دغدغه گرفتن حق خودش رو پیدا میکنه...
اینجا حتی اگه حقت رو هم بگیری رشدی برات نداره... بذار خودم باشم و راحت بگم: این خُلق جهنمی هاست...
صرفا گرفتن، یا دادن به شرط گرفتن ، خُلق انسانهای ممسک هست... این ضیق وجودی، خودش جهنمه

اگر دغدغه پیدا کنی حق طرف مقابلت رو بدی و هیچ چشم داشتی نداشته باشی، اگر طرفت شقی نباشه یقینا به صورت تکوینی اون هم دغدغه پیدا میکنه حق تو رو بده... میشه کاسه داغتر از آش... یعنی برای حق تو بیش از تو دغدغه داره...
هر چی در کنش ها و واکنش ها دقت کردم این اصل تکوین رو بیشتر لمس کردم...

اصلا دلیل اینکه بخشی از بشریت از حضرت آدم تا امروز دوست داره خودش رو فدای خوبانی مثل انبیا و اولیا کنه همینه که اونها عاشقانه خودشون رو فدای ما کردن... بی چشمداشتی... چشمشون فقط به صاحبشون بود...

گاهی در مورد شهید چمران همچین فکری میکنم
همسرش خیلی دوستش داشت... دوست نداشت از دستش بده... شهید چمران هم مقام شهادت رو دوست داشت... اما میدونست تا دل همسرش به رفتن چمران راضی نشه خدا به این مقام نمی رسوندش... حق چمران این بود که همسرش رضایت بده به رفتنش... حق همسرش این بود که چمران براش بمونه...
چمران از شهادت گذشت... همسرش هم از چمران...
هر دو به خواسته شون رسیدن... (نظر شخصی هست)


۹۶/۱۱/۳۰
ن. .ا

نظرات  (۱۰)

۳۰ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۲۴ خونه مادری
از او قسمت اصلا دلیل اینکه... به بعد
خیلی جالب بود

در اینکه حق دادنیست و لو طرف مقابلت هم شقی باشه شکی نیست
اما در برابر آفاتی که اون شقی می تونه به ما بزنه چطوری باید ایجاد مصونیت کرد؟
پاسخ:
سلام برادر
نگرفتی...
ببین.... (سالک همه را به کیش خود پندارد_منظورم از سالک خودم هستم) اگه تونستی با یکی مثل خودت (بچه خوب و مثبت و دوست داشتنی) با همین شیوه ای که گفتم (دغدغه ادای حقش رو بدون چشم داشت، داشتن) رفتار کنی
بعد بیا بگو با شقی چکار کنم...
بگیر داستان رو...
شیر مرد و شیر زن میخواد... من فقط شعارش رو دادم...
امثال من اون عرضه و جنم رو نداریم خدا یه شقی رو همنشین ما کنه... 
مال این حرفا نیستیم... اون جانی مثل امام حسن میخواد... جانی مثل امام جواد میخواد...

بعدا نوشت:
آقا شما آقایی اگه ادبیات چاله میدونی من بهت برمیخوره بگو...
ما با شما احساس راحتی میکنیم...

۳۰ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۱۵ خونه مادری
شما فرض رو از بعد بگو با شقی چه کنیم بگذار
پاسخ:
ما کلیت رو گفتیم برادر
جزئیات بسته به سعه وجودی شما داره...

واقعیت اینه که حق به مستحق میرسه... این وعده حق هست...
خدا فقط میخواد رفتار ما رو ببینه...کریمانه هست... یا گدا صفتانه
ما اگر در مواجهه با دشمن با او قتال میکنیم هم داریم حقش رو بهش میدیم... حق دشمن خدا که بر علیه دین قیام کرد، قتال هست...
باید حقش رو بهش داد بی چشم داشت...
یکی از دلایلی که حضرت علی دو طیف بسیار پررنگ در مقابلشون میدیدن همین بود
یک طیف شیعه ی عاشق
یک طیف کینه توزی شقی...
چون وقتی حق کسی مرگ بود تخفیف نمیداد و مراعات مسائل سیاسی و قوم و قبیله رو نمیکرد...

چون حضرت فقط در فکر دادن حق اشخاص بود...
از طرفی در جنگها وقتی در چند نسل بعد دشمنش ، شیعه میدید، نمی کشتش...
این داستان برای امام حسین در کربلا خیلی تعیین کننده شد
امام در حال نبرد تن به تن با یزیدیان بودن که شخصی در مقابلشون قرار گرفتن و امام میتونست به درک واصلش کنه... اما شمشیر رو از بالای سرش رد کرد و اون شخص در عوض ضربه ای کاری به امام زد که امام با اون ضربه زمین گیر شد...
امام سجاد میفرمودن من از این کار پدرم تعجب کردم تا وقتی که خودم به امامت رسیدم...
بعد دیدم پدرم در نسل اون مرد شیعه ای دیده بودن...

حتی وسط میدون جنگ هم در پی دادن حق دشمنان بودن...
داستان خیلی ریشه داره برادر...

خب حالا میخوای با همنشین شقی چکار کنی؟
۳۰ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۱۷ آب‌گینه موسوی

سپاس. بله محبّت به معنای واقعی، همین تبعات را دارد. البتّه به‌نظرم، همسرانِ شهدا اغلب نه بابتِ عشق و حقِّ همسر که بابتِ خدا ایثار و ازخودگذشتگی میکنند که حتمی به مراتب، باارزش‌تر است و غیر قابل مقایسه با ان نیّتِ دیگر.

اِن‌شاءلله که خانم غاده هم  همینطور.

پاسخ:
شنیدم وقتی شهید چمران روز آخری که با همسرش بود وخواست خداحافظی کنه به همسرش گفت اجازه میدی من برم؟
(همسرش میدونست چمران وقتی اجازه رفتن میگیره یعنی برای همیشه برم)
همسرشون اجازه دادن...
بعد به دلشون افتاد که چمران اگه بره دیگه بر نمی گرده... میگفتن اسلحه کمری در خانه داشتیم برداشتم و دنبال چمران دویدم تا با زدن گلوله به دست یا پاش اون رو از رفتن باز بدارم...
اما بهش نرسیدم... وقتی رفتم توی کوچه، رفته بود...
۳۰ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۳۹ آب‌گینه موسوی

بله. در آن کتابِ نیمۀ پنهانِ ماه به گمانم آمده باشد.

شما آن اجازۀ اوّل را در نظر بگیرید.

آن عکس العملِ بعدی، با آن همه عشق و علاقۀ میانِ آن دو، غریب و بعید نیست!

یادداشتِ من در این مورد:  http://ab-gine.blog.ir/post/68

 

پاسخ:
بله...
میفهمم... هم اجازه اول درست بود و هم تعقیب بعدش...
حتی تصورات و تحلیل هایی از اینگونه مواجهه همسر چمران با رفتنش دارم که ترجیحا بیان نمیکنم

یادداشت شما رو خوندم... مقایسه بسیار عالی بود
یه سوال ادبی:
شما برای مطالبتون از کلمه "یادداشت" استفاده میکنید...
برای همچین نوشته هایی در وبلاگها که با کلمه "پست post" معروف شده کلمه "یادداشت" دقیق تر هست یا "مطلب"؟
دوست دارم از کلمه درست فارسی اش استفاده کنم
۳۰ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۲۷ خونه مادری
اون بخش ترجیحا بیان نمی کنم رو رمزدار بفرست

 اگه فقط شقاوت فردی من رو گرفتار کنه معمولا ازش کناره‌گیری میکنم
اگه مسئله فراتر از من باشه بسته به تشخیص صحیح یا توانم بستگی داره کهحد اون بالا نیست
پاسخ:
تو هم فقط میخوای شر به پا کنیا....
عرض کردم , این مسایل با ادا در آوردن نمیشه
هر کسی ظرفی داره
بنده کلیت رو عرض کردم
سلام
بعضی از حقوق رو طلب میکنیم نه برای خودمون برای ارتقای سیستم.
اونا فرق داره.به خاطر این که اگر اون حق ادا نشه مسئولیت خوب ادا نمیشه و نمیشه حقوق طرف مقابل رو درست ادا کرد.
نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه...
پاسخ:
سلام
جای من ، حق رو بذاریم حل میشه...
کار شما از این جنسه
کار من؟
جمله شما درسته. ولی چون بحثتون کاربردیه به نظرم سر فرصت باید براش توضیح بدم یا بهتره که خودتون توضیح بدید.
سلام

ولی من اصلا موافق نیستم
اتفاقا همیشه عکسشو دیدم

اینهمه ادم بودن که دنبال حقشون نرفتن،طرف مقابل هم دیده این دنبال حقش نیس،جری تر شده

تو زندگی زناشویی و اجتماعی و...ازین موارد زیاده

خیلی از خانمها هستن که خیلیم خوبن،لطف زیادم درحق همسرشون میکنن،ولی طرف جبران که نمیکنه هیچ،طلبکارم هس
پاسخ:
سلام علیکم
خیلی نکته خوبی رو مطرح کردید... ممکنه سوال خیلی ها باشه
اما خواهش میکنم جواب منو هم با حوصله بخونید...
من دو نکته مهم رو باید اینجا باز کنم... اما قبل از بیان اون دو نکته تاکید میکنم که من فعلا در حوزه روابطی که به سادگی نمیشه از کنارشون گذشت حرف میزنم... مثل روابط زناشویی یا روابط خانوادگی... فعلا در بحث روابط اجتماعی حرفی نمیزنم... نه اینکه این اصل اونجا صدق نکنه... بلکه اون نیاز به پرونده ای جداگانه داره...

اولین نکته: ممکنه همسری (زنی یا مردی) حقوق همسرش رو  با عشق و بی چشمداشت (برای رضای خدا_اون عشق ریشه در این رضایت خدا داره) تمام و کمال ادا کنه اون هم مستمرا طی مدت زمانی قابل توجه... اما بازخوردی از سوی همسرش نداشته باشه و به قول شما همسرش جری تر هم بشه

دومین نکته: گرفتن حق با سیاست های نفسانی (حیله گری و ارعاب و تهدید و قهر کردن و تیره کردن فضای خانه و...) ممکن هست اما رشد و کمال نمیاره... آرامش هم نمیاره...

من باید این دو نکته رو باز کنم... خواهش میکنم از دوستانی که در این مسئله دغدغه دارن با حوصله بخونن... 
من اصول و کد معرفتی اش رو توی مطلب بیان کردم نمی خوام روی اونها تاکید داشته باشم چون شاید شما نتونید ارتباطش رو با جزئیاتی مثل روابط زناشویی درک کنید و اصل رو زیر سوال ببرید...

اما نکته اول:
بذارید اول داستان یه بنده خدایی که از نزدیک با زندگیش آشنا هستم به شما بگم... خانمی هستن که اتفاقا سواد حوزوی هم دارن و بسیار هم شناخت معرفتی خوبی دارن سابقه مطالعاتی شون هم از من بیشتره... همسر این خانم شاید بیش از ده سال هست که برخی از حقوق خانمش رو نمیده... اتفاقا خانمش خیلی صبور و اهل وفق دادن هم هست... تلاشش رو هم میکنه در حق همسرش کم نذاره...الان ده سالی هست که همچنان مشکلات خودش رو داره...البته ایشون بارها و بارها سعی کرد از طریق صحبت منطقی مشکل رو حل کنه...
بارها بهش میگفتم این مانع نمی بایست اینقدر کش پیدا میکرد... ببین کجای کار خودت میلنگه... یه گیری داری و هنوز برطرف نکردی والا بنای خدا بر این نیست که این همه سال از برخی حقوق طبیعی خودت محروم باشی...
دیدم نه... فایده نداره...خودم در رفتارهاش دقیق شدم... دیدم این وفق ایشون زیر سر ترسش هست... اقتدار لازم رو نداره... میترسه اگه محکم بایسته و حقش رو بگیره کار گره بیشتری بخوره و زندگیش سخت تر بشه...
شوهرش رو میشناختم مردی نیست که قد باشه اتفاقا اون هم ترسو هست...تمام مشکلات هم زیر سر ترسش از مواجهه با برخی شرایط بود... منتها ترس این خانم غالب بود...
بهش گفتم صبر دیگه تموم شد... محکم وامیستی و حق خودت رو مطالبه میکنی... 
گفت آخه هر وقت سخت میگیرم فلان رفتار رو داره و کار سخت تر میشه...گفتم داشته باشه... تا آخرش باید بجنگی!
گفت آخه تا کجا؟گفتم تا طلاق...یا حقت رو ازش میگیری یا ازش جدا میشی...

چرا گفتم دیگه سکوت نکن؟
چون تمام این سالها از روی عدم اقتدار و ترسش سکوت میکرد... نه به خاطر خدا... در واقع خود آزاری کرد نه خودسازی...
خدا این مشکل رو براش بوجود آورد که ترس و عدم اقتدارش رو درست کنه... اون به جای مواجهه با خودش، سکوت و تحمل وضع موجود رو انتخاب کرد...
بهش هم گفتم، اگر تو بیش از این سکوت کنی برای تمام سختی هایی که میکشی روز قیامت بازخواست میشی...

بچه ای بسیار باهوش دارن... اما به وضوح میبینم این بچه هم ترسو شده... خیلی ترسو...
البته محکم ایستادن این خانم موجب نجات همسرش هم میشد...

این داستان رو گفتم که چی بگم؟
میخوام بگم اون نیت خیلی مهمه... کسی که به خاطر ضعف های خودش و ترس مواجه شدن با ضعف هاش سکوت میکنه اون سکوت مشکلی رو حل نمیکنه...
من معتقدم انسانهای شقی در بین عامه مردم بسیار کم هستن و اکثر این مسائل قابل حل هستن...
وقتی شما به حقیقت برای رضای خدا  با عشق حق همسر رو بدی خیلی به ندرت میشه همسر تغییر نکنه...
معتقدم در اکثر وفق دادن ها نوعی خود فریبی وجود داره و نیت الهی در کار نیست برای همین اثر نداره...
اتفاقا کسانی که در این آزمایشات قرار میگیرن اگر درست امتحان پس بدن خیر عطیمی در انتظارشون هشست... هر کسی لیاقت این رو نداره خدا همچین امتحانی ازش بگیره...

اما ممکنه کسی برای رضای خدا حق طرف مقابل رو بده و اون طرف به قول شما جری تر هم بشه... اینجا دیگه تصمیم با شخص هست... اگر اون رابطه رو قطع کنه دینی به گردنش نیست... چه بسا در برخی شرایط قطع اون ارتباط موجب رضایت خدا هم باشه...

متاسفانه نمی رسم نکته دوم رو تشریح کنم...
اگر روش فکر کنید همچین پیچیده هم نیست

موید باشید
۰۱ اسفند ۹۶ ، ۰۸:۳۲ آب‌گینه موسوی
متشکّرم بابتِ مطالعه و لطفِ شما.
خب من یادداشت را می‌پسندم. اگر تعاریفِ یادداشت و مطلب را هم در دهخدا ببینید، به‌نظر یادداشت متناسب‌ترین باشد. گرچه مطلب هم پر بی راه نیست. 
یادداشت: نقد و یا حاشیهٔ کوتاهی بر مطلبی

پاسخ:
پس باید یه رجوع به دهخدا هم بکنم
تشکر
۰۸ اسفند ۹۶ ، ۱۲:۰۰ محمد روشنیان
تاثیر اطرافیان اجتناب ناپذیره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی