ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
سه شنبه, ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ۰۴:۴۲ ب.ظ

ارحم عبدک ضعیف

به استاد زنگ زده بودم... اونقدر مستاصل شده بودم که دیگه نه صرفا برای گرفتن راهکار و کسب تکلیف، بلکه برای اینکه نفس استاد کمی حالم رو بهتر کنه زنگ زدم...

اغلب در مورد مسائلی که پیش میاد و تصمیم گیری سخت میشه خانمم میگه به استاد زنگ بزنیم و بپرسیم اما من مقاومت میکنم...

من دوست ندارم سر هر مسئله ای زنگ بزنم و بپرسم...

ضمن اینکه اگر خودم تصمیم بگیرم تهش اینه که اشتباه میکنم و تاوان اشتباهم رو پس میدم... اما اگر از استاد کسب تکلیفی بکنیم و نتونیم یا نخواهیم به راهکار استاد عمل کنیم به نظرم عواقب بدتری داره از ارتکاب اشتباه... 

شاید بپرسید اگر نمی خواهید عمل بکنید پس چرا میپرسید؟!!!

من میگم: موضوع به این سادگی نیست... صبر داشته باشید... علامه حسن زاده توی یه شعرشون خطاب به امام زمان عرضه میدارن:

به قربان تو کز امروز و فردا

همی با ما مدارا میکنی تو...

یعنی اگر امدن شما هی به تاخیر می افته در واقع دارید با ما مدارا میکنید...

یعنی ما قدرت حفظ حریم شما رو نداریم... یا داریم اما کار بسیار سنگینی هست...

 

اما من به لحاظ روحی کم آورده بودم... باید صدای استاد رو میشنیدم...

گفتم داستان از این قراره... یه بی اطلاعی قانونی موجب شد الان توی همچین شرایطی هستم...

وجوه قانونی رو گفتم... گفتم میتونم کمکی به اون خانواده نکنم و به خاطر فلان موضوع قانونی به احتمال زیاد تبعاتی هم دامن گیر من نمیشه...

قصدم هم بود کمکی نکنم... چون کمک کردن من مساوی بود با جریمه سنگین شدن من توسط قانون (حدود 700 میلیون)

در نهایت استاد گفتن کمک کن... و ان شا الله مشکلی برات پیش نمیاد...

در آخر صحبت گفتن برو دو رکعت نماز بخون... قرآن رو باز کن... ببین قرآن چی میگه بهت...

فردا صبح که بچه ها خواب بودن دو رکعت نماز خوندم و سوره قصص آیه به کوه طور رفتن حضرت موسی آمد...

من قرآن رو بستم و در دلم فقط گریستم...

 

هی میگفتم خدایا من از دیدن این آیه هم خجالت میکشم چه اینکه بخوام این آیه رو به خودم بگیرم...

چه اینکه بخوام بگم من در آستانه یه خیر کثیر هستم...

حالا هی کوتاهی ها و گناه ها و کم کاری هام می اومد جلوی چشمم...



هنوز درگیرم...

هنوز نمیدونم چه آینده ای در انتظارمه...

فقط دعا کنید...

جزئیات نپرسید...

از طرفی مجبورم برای یک خرید واجب اقداماتی بکنم و احتمالا با اقدامش ممکنه بالای 500 میلیون بدهکار بشم... یعنی 6 ماهی بهم زمان بدن تا 500 تومان رو پس بدم...

از طرفی هم ممکنه اون محکومیت 700 میلیونی شامل حالم بشه...

اما احتمال این هم وجود داره که به بهترین وجه مسائل برطرف بشه... 

نیازمند دعا هستم...

 

میدونم که اگر حالت بدش اتفاق بیفته... دیگه فقط بدهکار نمیشم بلکه شغلم رو هم از دست میدم...

اما خب ناامید هم نیستم از امدادهای الهی...

چون توی اون مسئله قانونی من هیچ حقی از هیچ کس ضایع نکردم... فقط کمبود اطلاعات قانونی موجب شد در این دام بیفتم...



واقعا گاهی جهت دادن های استاد برام چند ترم دانشگاه درس داره...

جهت دهی هایی که میدونم خیلی آدما اگر توی شرایطش قرار میکرفتن برنمیتافتن...

برای همین همیشه به خانمم میگم سعی کن خودت به تشخیص برسی و مسائل رو حل کنی...

عادت نکن برای هر چیزی کسب تکلیف کنی...

ظرفیتش رو نداریم خیلی از اوقات...

با چه زبانی باید با ولایت بودن رو باز کنم؟!!

چه زبانی جز زبان طهارت و هنر؟!!!

وقتی خودم در فراز و نشیب وقایع قرار میگیرم دیگه خیلی از شخصیت های تاریخی که از یه جایی به بعد بریدن در همراهی با ولایت رو سرزنش نمیکنم...

فقط استغاثه ام به درگاه خدا بیشتر میشه...

میگم : یا لطیف ، ارحم عبدک ضعیف...

 

خدای ناکرده اینطور در ذهنها نیاد که با ولایت بودن دردسر داره...

توی دنیا بودن دردسر داره کلا...

اما با ولایت بودن کمی طهارت میخواد... حریت میخواد...لطافت میخواد..

سیاست و تدبیر میخواد... شجاعت میخواد...

و البته برای بدست آوردن این ویژگی ها هم راهی جز در دامن ولایت قرار گرفتن نداربم...

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

موافقین ۱۱ مخالفین ۱ ۰۱/۰۸/۱۰
ن. .ا

نظرات  (۱)

لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین...ذکر یونسیه

پاسخ:
ذکر خیلی خوبیه...
بعضی از اذکار واقعا تمام منیت انسان رو تطهییر میکنن...
این از اون دسته از اذکاره...