ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
دوشنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۱، ۰۷:۵۹ ق.ظ

چقدر عاشق هستیم؟!!

میگفت تمام دین در زندگی اجتماعی اینه که بتونی خودت رو جای طرف مقابلت بذاری....

الزاما قرار نیست بهش حق بدی... اما اگر هم حق نمیدی یا حق با اون نیست تو به عنوان یه مومن باید بتونی از دریچه ی اون به دنیا نگاه کنی...

چرا؟!!

تا اگر هم بهش حق ندادی حداقل بتونی دردش رو لمس کنی...

تا بتونی درد بکشی اما بهش حق ندی...

این وضعی هست که اولیای خدا دارن... برای هیمن میدونه فلان شخص داره به بیراهه میره... اما مثل یک آدم بی درک نمیشینه امر و نهی کنه... مادرانه... دوستانه... پدرانه... وارد تعامل میشه...

 

و اینکه بتونی درد یه ثروت مند رو لمس کنی... بتونی درد یک فقیر رو لمس کنی... درد کسی که نا امن زندگی میکنه رو لمس کنی... یا باید توی شرایط همه ی اونها قرار گرفته باشی... یا بسیار قدرت درک بالایی داشته باشی...

که هر دو مدلش سخته... لذا اکثر ماها نمیتونیم همه ی طیف ها رو درک کنیم... تقریبا برای اکثر ماها کار نشدنی ای هست...

اما واقعیت اینه که فقط عشق میتونه انسان رو به اینجا برسونه...



میگن یه روز یه ساواکی به آیت الله شاه آبادی توهینی کرد (نمیدونم زدش یا با زبان هتاکی کرد) آیت الله شاه آبادی سکوت کرد و رفت...

چند روز بعد خبر جوانمرگ شدن اون ساواکی رو به آیت الله شاه آبادی دادن...

خیلی متاثر شدن و تا آخر عمرشون هر وقت یاد اون ساواکی می افتادن ناراحت میشدن از مرگش...

وجوه دیگه ی این داستان رو رها میکنم اما میخوام بگم ببینید میزان عشق آقای شاه آبادی رو...

به کسی که به لحاظ اعتقادی و زندگی اجتماعی تفاوت فاحشی باهاش داشت چطور دلسوز بود؟!!...



اینو کم داریم...

اگر اینو در وجودمون داشتیم قطعا میتونستیم کسانی که مال این جبهه هستن اما راه گم کردن رو جذب کنیم...

من کاری با کسی که دلش با این جبهه نیست ندارم اون مسیر خودش رو پیدا میکنه و کاری هم با دلسوزی های من نداره...

اتفاقا از دلسوزی من حالش هم بهم میخوره...

اما خیلی ها اینجوری نیستن...

شریف هستن... اما امر بهشون مشتبه شده...

موافقین ۹ مخالفین ۱ ۰۱/۰۸/۳۰
ن. .ا

نظرات  (۱۲)

دوستام گاهی با تعجب بهم میگن آخه از این نظام چی به تو رسیده که اینقدر دفاع میکنی؟!!

با سه تا بچه که هنوز مستاجری و آلاخون والاخون...

به لحاظ شغلی هم که توی این وضعیت بازار هیچ ثباتی به کار و شغلمون نیست...

نه سپاهی هستی و نه بسیجی...

نه بابات تو سیستم حکومتی شغل و سِمَتی داشته...

یه کارگر ساده بوده...

چرا آخه؟

 

میگم: کاش آوارگی ای که من به لحاظ درک معنا بین کتب غرب و شرق کشیدم رو شما هم میکشیدین...

کاش اون کتابخونه بالای 1000 کتابی که من داشتم و خوندمشون رو شما هم میداشتین و میخوندین...

کاش گریه های منو شما هم داشتین...

کاش استیصال و التماس های منو هم شما داشتین...

کاش از پس اون التماس ها و گریه ها و استیصالها ، چیزهایی که برای من رخ نشون داد برای شما هم رخ نشون میداد...

کاش...

کاش همه مون عاشق تر بودیم...

۳۰ آبان ۰۱ ، ۰۹:۲۸ مردی در تبعید ابدی ..

حرفای عمیقی بود...ممنون. 

به کار این روزای من خیلی میاد.

اما نکته اصلی اینه که می خوام...ولی بلد نیستم! راستی چطوری باید عاشق بشیم؟

پاسخ:
سلام 
منو یاد نادر ابراهیمی میندازی با این نام کاربری

باید ببینی مانع اصلی عاشق شدن چیه...
اون رو یواش یواش بزنی...

مانع اصلی عشق چیه؟
۳۰ آبان ۰۱ ، ۱۳:۳۹ مردی در تبعید ابدی ..

نادر عمیق بود...خدا رحمتش کنه. 

اگه حوصله بحث داشته باشی حرفای این پستت بحثای طولانی می طلبه ولی از دلش حرفای خوبی بیرون میاد واسه عمل کردن ان شاءالله. 

 

+ من از سوالت در مورد مانع یه قدم میام عقب تر و می پرسم اصلا عشق چیه؟ اگه بگی ترجیح دادن دیگران به خود، اون وقت می پرسم چرا باید عاشق بشیم (چرا باید دیگرون رو به خودمون ترجیح بدیم)؟

 

اینا رو واقعا نمی دونما. 

پاسخ:
چه سوال خوبی پرسیدی
اگر دنبال جواب عمیقی برای سوالت هستی باید بگم توی مسئله عشق اتفاقا شما در خودت غرق میشی نه در شخصی دیگه...
شما در عشق خود اصیلت رو طلب میکنی
همه مشکل اینجاست که ما با خودمون قهریم
چون با خودمون قهریم نمیتونیم برای دیگران هم جای زیادی داشته باشیم
عشق که تعریف نمیخواد
به قول اوت بیت معروف، هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل گردم از آن...
یه چیزی میگم ببین اکر قدرت تصور کردنش رو داری لازم نیست خیلی در مورد معنای عشق حرف بزنیم اگر نتونستی تصور کنی خب بحثمون در مورد تعریف عشق قدری نظری میشه
میتونی تصور کنی همه وجودت پر از دوست داشتن باشه؟

۳۰ آبان ۰۱ ، ۱۴:۴۹ مردی در تبعید ابدی ..

دوس داشتن کی؟ 

خودم یا دیگری؟

 

پاسخ:
دقیقا منتظر این سوال بودم...
الان هر جوابی بدم کار رو سخت کردم... نمیدونم چکار کنم...
یه جور دیگه میپرسم
تا حالا حس کردید به این جهان بینی که احاطه تون کرده تعلق ندارید؟
راستی شده میل به وصال یه شرایط فوق العاده عالی، ازتون اشک بگیره؟
۳۰ آبان ۰۱ ، ۱۵:۵۸ مردی در تبعید ابدی ..

دکتر جان به نظرم داری از بحث دور میشی ناخواسته. تئوریک و ذهنی مطرحش نکن. بیا روی زمین.

من هی گزاره مطرح می کنم. به نظرم انسان بیش از هر کسی به خودش علاقه داره و این علاقه حداکثری به خود، مشترک نوع بشره. حتی دیگران رو هم (حداقل در مرحله اول) در نسبت با خودش دوست خواهد داشت. فلانی رو دوست داره چون بهش کمک کرده. فلانی رو دوس داره چون بزرگش کرده، فلانی رو دوس داره چون بهش چیزی رو یاد داده. 

 

قبول داری؟

پاسخ:
قبول ندارم :)
ببین درست میگی ها اما برداشتم اینه که اون «خود» که مد نظرته دایره اش کوچیکه در حالی که دایره تعریف خود ، خیلی وسیعتره...
مثلا ائمه ما به دشمنان و قاتلین خودشون هم نهایت لطف رو میکردن...
مثلا امیرالمومنین خیلی به ابن ملجم لطف کرده بود
در حالی که روز اول دیدار ابن ملجم و امیرالمومنین، مولا به اون ملعون گفت تو با من بیعت کردی اما من تو رو در قلب خودم پیدا نمیکنم...(نقل به مضمون)
این خودخواهی امیرالمومنین چه مدلی هست که به قاتلش هم نهایت لطف رو میکنه
در حالی که من و شما تحمل اختلاف نظر با همسرمون رو هم نداریم و پسش میزنیم

بله انسان باید بیش از هر چیزی خودش رو دوست داشته باشه، اما این یک باید و افقه...
واقعیت این نیست...
واقعیت اینه که تمام دشمنی های ما با اطراف، از دشمنی مون با خودمون شروع میشه
۳۰ آبان ۰۱ ، ۱۶:۲۳ مردی در تبعید ابدی ..

تند رفتی :)

خب این که میگی می تونه توی گام های بعد شروع بشه. 

حتی عبادت خدا هم از سر خودخواهیه. فکر می کنم حاج آقا پناهیان هم توی کتاب رهایی از گناه به این موضوع اشاره می کنن. 

جالبه الان دیدم یادداشتش هم کردم! بذار عینا بنویسم اینجا:

«عشق چیست؟ اگر عشق را به معنای محبت شدید بگیریم مشکلی ندارد اما اگر بگوییم عشق یعنی فدا کردن خویش و گذشتن از منافع خود، این برای انسان مفهومی ندارد؛ چون انسان موجودی خودخواه است. 

امام صادق علیه السلام می فرماید: قلب انسان اینگونه سرشته شده است که هرکس به او نفع برساند دوستش دارد و هرکس به او ضرر برساند از او بدش می آید. 

اولیای خدا نیز برای رسیدن به خدا از نفع خودشان نمی گذرند، بلکه می گذرند از نفع کمتر برای رسیدن به نفع بیشتر. »

پاسخ:
تند رفتن وقتی بده که ترمزت قوی نباشه :))
لنت و ترمزم خوب عمل میکنه...

خب منم گفتم خودخواهی هست... منتها گفتم دایره خود اگر کوچک باشه خواستن هامون کوچیک میشه... دایره خود رو بزرگش کنیم خواسته هامون عمیق تر میشه...
خود خواهی مون عمیق تر میشه...

قبول دارم...
عشق یه نوع خودخواهی هست  :)
اما واقعیت اینه که حد واقعی خودِ انسان در مثل شبیه حد هسته ی میوه سیب با خودِ درخت سیب هست...
شما به من بگو اگر کسی به هسته ی سیب بگه تو که الان در دل میوه سیب هستی و اون سیب هم اویزان به درختی سیب هست... در واقع اون درخت فرع هست و تو اصل...
برای اون هسته جای تعجب داره... نداره؟
چون تمام اون درخت تجلی اون هسته هست...
حالا "خودِ" اون هسته همون جسم کوچک هست یا کل اون درخت با تمام میوه هاش؟

حرفم اینه "خود" رو برای خودمون چی تعریف کردیم...
به همون اندازه عاشق میشیم
۰۱ آذر ۰۱ ، ۱۰:۱۰ مردی در تبعید ابدی ..

"حرفم اینه "خود" رو برای خودمون چی تعریف کردیم...

به همون اندازه عاشق میشیم"

 

اینا حرفای شعاریه...من تلاش کردم روی زمین حرف بزنیم. جواب های انتزاعی رو که خودم بلد بودم :) تموم این مدت هم با جواب انتزاعی زنده ام. 

شاید هم زنده ایم...

 

به هر حال ممنونم :) 

پاسخ:
فدات شم قصدم انتزاعی حرف زدن نبود
شما همین الان وسط معرکه ای به نظرم... منتها دیده نمیشه...
از سمت خودمون دیده نمیشه...
من چطور باید بگم رنجی که توی زندگیمون وجود داره داره ما رو به سمت همون عشق میبره...
در حالی که برخی رنج ها اصلا برامون زیبا نیستن...
چیزی که زیبا نیست چطور میخواد ما رو به زیبایی برسونه؟

من میخوام در این مورد حرف بزنم منتها نمی دونم شما الان دقیقا کجای ماجرا ایستاده ای
۰۱ آذر ۰۱ ، ۱۰:۴۳ مردی در تبعید ابدی ..

:)

پاسخ:
:{
من داشتم از متن حادثه و شرایطم این حرفا رو میزدم...
مرز بین تئوری و واقعیت توی الفاظ مشخص نمیشه...
۰۱ آذر ۰۱ ، ۱۱:۲۷ مردی در تبعید ابدی ..

به قول علی صفایی (ره)، کسی که سال ها با غل و زنجیرها بسته شده رو با یه دونه عاشق شو و بیا بریم نمیشه به راه انداخت. 

(نقل به مضمون)؛

 

پاسخ:
خب من که خبری از غل و زنجیرت ندارم...
طبق سوال و پرسشی که شد اومدم جلو

من خودم نمیدونم این عشقی که باعث میشه بتونی به دشمنت هم دلسوز باشی، چیه دقیقا. ولی اینو خواستم بگم که گاهی من انقدر خودم رو دوست دارم و برام مهمه که چه رفتارهایی از خودم بروز میدم که نمیخوام حتی در برابر یه آدم پست، از خودم بدی بروز بدم. 

یعنی من انقدر پیش خودم محترمم، حتی با فحاشی یه آدم دیگه، جایی که حق با خودمه، دوست ندارم اونطوری جوابش رو بدم، باز هم با مدل خودم باهاش رفتار میکنم

 

پاسخ:
قطعا این دلسوزی با یه دلسوزیه صرفا عاطفی و از سر رقت قلب متفاوته...
من از یه دلسوزی توحیدی حرف میزنم...
اما نمی خوام شعاری حرف بزنم...
نگاه توحیدی واقعی ترین و عملیاتی ترین و میدانی ترین نگاهیی هست که ما باید بهش برسیم...
من از یک گمشده ای حرف میزنم که فطرت همه ما طلبش میکنه و نبودش موجب گره های زیادی در زندگی دنیای ما میشه...
۰۱ آذر ۰۱ ، ۲۲:۴۷ اقای ‌ میم

میفهمم چی میگیا ولی متوجه نمیشم

:) 

پاسخ:
آره این مطلب هم قدری بد بیان شده هم کلا موضوع سختی هست برای جا انداختن...
۰۲ آذر ۰۱ ، ۱۴:۳۷ اقای ‌ میم

این حرفی که دوستات به تو میزنن رو تو محیط کار به من هم میزنن خیلی هم با تعجب