ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
سه شنبه, ۱ آذر ۱۴۰۱، ۱۱:۵۲ ق.ظ

خویشتن داریِ ستودنی

به شکل معجزه آسایی دو هفته پیش تونستیم یه زمین مسکونی بخریم... البته که هنوز موعد چک هاش نرسیده... و بابت مخصوصا چک آخرش نگرانم که بتونم جور کنم یا نه...

دیشب به خانمم میگم به مادرت گفتی زمین خریدیم؟

گفت: نه...

گفتم واقعا؟!!!!

من همون روز به مادرم گفتم... تو چطور تونستی تا حالا نگی؟

گفت: گذاشتم توی یه فرصت مناسب بگم... از طرفی نگرانم چون برادر و خواهرهام همچین توانی ندارن حسرت بخورن... واقعیتش نمیدونم چجوری باید بگم...

گفتم: خیلی به این توان خود کنترلیت غبطه میخورم... خیلی از من جلوتری...

.

.

بعد از نیم ساعت گفت من از خانواده ام ناراحتم:

گفتم چرا؟

گفت: خیلی کم به من زنگ میزنن... من توی شهر غریبم اما حتی مادرم هفته ای یه بار هم بهم زنگ نمیزنه... ازشون ناراحتم...

من دو روزه تب و لرز دارم... دریغ از یه بار خبر گیری... مادر و خواهر تو خیلی بیشتر بهم زنگ میزنن...

دوست داشتم پیگیری مادر و خواهر تو رو توی احوالپرسی، خانواده خودم هم داشته باشن...



در عین اینکه خیییلی براش ناراحت شدم... چون نمیدونستم اینطوریه... به من هم نگفته بود...

یه لحظه به شرایطش و نگاهی که خدا بهش داره غبطه خوردم...

این خویشتن داریش کشته منو...

 

 

موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۱/۰۹/۰۱
ن. .ا

نظرات  (۷)

این متن رو در حالی خوندم، که از سر فشار، میخواستم دیگه خویشتن داریم رو پایان بدم

پاسخ:
خدا رو شکر
ارزش انسانها به اندازه ی حرفهایی هست که میتونن پیش خودشون نگه داشته باشن...
البته به شرطی که اگر یک انرژی منفی هست... اون انرژی منفی خودشون رو سیاه نکنه...
اون رو باید بریزن بیرون...
یا با یه همراز.. یا با خدا... یا با صحبت با خود...
۰۱ آذر ۰۱ ، ۱۷:۱۲ پلڪــــ شیشـہ اے

سلام علیکم. وقت بخیر

چه قدر جالب. خدا حفظشون کنه. چه همسر بزرگ منشی.

 

همسر من هم خیلی این مدلی هستند.

قسمت جالب ماجرا اینه که جزء طینت شون نیست. با تمرین به دستش آوردن

پاسخ:
سلام علیکم
سلامت باشید...
خدا این ویژگی های متفاوت رو در زوجین برای رشد و رسیدن به توحید برامون مقدر میکنه...
ان شا الله اهل رشد باشیم
۰۱ آذر ۰۱ ، ۱۸:۰۶ صـــالــحـــه ⠀

سلام. 

پس خیلی مراقب باشید :) اگه ناراحت باشن و هیچی بهتون نگن، بعدا کار خیلی سخت میشه.

پاسخ:
سلام
توی رابطه بین خودمون تقریبا این سکوت اتفاق نمی افته به دو علت:
همونقدر که خانمم استاد هستن توی بروز ندادن حالت درونی شون در چهره شون جلوی خانواده من یا خودشون... به همون اندازه وقتی خودمون هستیم نمیتونن ناراحتی شون رو در چهره شون بروز ندن...
و من خیلی راحت از حالت چهره و رفتارشون میفهمم از چیزی اذیت شدن یا میشن...

علت بعدیش شاید باور پذیر نباشه اما خب بگم:
من خیلی روحیه فلسفی و ذهن تحلیل گر و پرسش گری داشتم و دارم... اما از یه جایی به بعد متوجه شدم ویژگی هایی در هر انسانی هست که اگر اون مناسبات تصور و تصدیقی در فلسفه رو در وجود خودش مدیریت نکنه میتونه به اون ویژگی و امکان پر قدرتی که خدا بهش داده آسیب بزنه... و اون مسئله "الهام" هست...
بارها شده توی محل کارم بودم اما میفهمیدم حال خانمم خوب نیست... جزئیاتش رو نمیدونستم اما انرژی منفی اش رو از محل کارم حس میکردم...
حتی با خودش در میون میذاشتم...
میگفتم تو تا ظهر حالت خوب بوده؟ و این افکاری که آزارت داد رو نداشتی درسته؟
بعد از ظهر فلان موضوع اومد تو ذهنت؟
یعنی حتی زمانش رو هم باهاش چک میکردم...
و غالبا درست بوده... من از اینکه چه افکاری موجب میشده مکدر بشه خبر نداشتم اما انرژی منفی اش رو میگرفتم...
و اینو به خانمم هم گفتم... میگم خیلی اوقات این انرژی منفی هات رو متوجه میشم... حتی وقتی که توی خونه نیستم... کنارت نیستم...
دیگه توی خونه که باشم و افکاری اذیتش کنه خیلی پررنگ متوجه میشم...

و این موارد رو خانمم ازم زیاد دیدن... وقتی سر یه موضوعی میگم دلم با این موضوع نیست، خودش حتی اگر پیشنهاد دهنده اون موضوع باشه استرس به جونش می افته...
چون در چند موردی که دلم همراه نبوده و دلیلی منطقی هم برای مقابله نداشتم و فقط با این استدلال که دلم همراه نمیشه مخالفت کردم دیدیم آخر کار اون مسئله مشکل دار بوده...

حالا گاهی اوقات سر دو راهی هایی که قرار میگیریم بهم میگن دلت چی میگه :))
اصلا آدمی نیستم که بخوام منطق و استدلال رو کنار بذارم هاا
اصلا این مدلی نیستم...

اما چون فلسفه خوندید عرض میکنم که موضوع تصور و تصدیق در فلسفه رو اگر دقیق و علمی بررسی کنیم میبینیم توی بعضی از مسائل (برای هر فرد ممکنه متفاوت باشه) تصدیق جلوتر از تصور حرکت میکنه... حتی اگر تصور به تحلیل اون حکم هم نرسه اما قلب انسان تصدیق میکنه حکمی رو...
یکی از مثالهای عینیش حاج قاسم هستن...
خیلی از کسانی که در شهادت حاج قاسم اومدن به تشیع ایشون... اگر از ارادت به رهبری باهاشون صحبت کنی خیلی همراه نیستن...
اما برای حاج قاسم به میدون اومدن...
چرا؟
چون نمیدونستن که حاج قاسم رو قلبشون تصدیق کرده که اومدن از راه تصور به تصدیق نرسیده بودن... مستقیم به تصدیق رسیده بودن...
اما وقتی در مورد رهبری باهاشون صحبت میکنی داری تصورشون رو درگیر میکنی...
در مقام تصور شبهه دارن یا موضوع براشون حل نشده هست...

عالم قلب ها عالم عجیب و پیچیده ای هست...
یکی از راههای که خدا تصور رو دور میزنه و مستقیم بنده ای رو وارد قلب ها میکنه و تصدیقشون رو میگیره، اخلاص اون بنده هست...
چقدر زمانی که فلسفه رو نزد استادی چشیده خوندم مباحث برام متفاوت شده بودن در مقایسه با زمانی که همون مباحث رو خودم از کتب شهید مطهری میخوندم...
اصلا اون فلسفه خوندن هام قبل از فلسفه خوندن با همراهی استاد، حجابی بیش نبود...

باری همین میخواستم برای مطلب آخرتون بپرسم فلسفه ای که الان میخونید با چیزی که در زمان کارشناسی خوندید چقدر براتون فرق داره؟
اما خب فعلا جو مطلبتون اقتضا نمیکنه که بخوام این سوال رو بپرسم...
۰۱ آذر ۰۱ ، ۲۲:۱۸ شاگرد بنّا

خیلی هوای خانمت و داشته باش برادر

میدونم داری، میگم که منم برادری کرده باشم

شهر غریب خودت همه کس و کارِ خانومت باش

مادرش پدرش

خواهرش برادرش

خویشش رفیقش

میخوای از خانومت جلو بیفتی، وقفِ دلِ خانومت شو

خیرش و دیدم که میگم :)

خدا برای هم حفظتون کنه

پاسخ:
سلام
به نظرم شما کسی هستید که خیلی خوب این شرایط رو درک میکنید...
چون چیزی که از وبتون فهمیدم اینه که داشتید و دارید این شرایط رو...

میخوای از خانومت جلو بیفتی، وقفِ دلِ خانومت شو
نکته ی خیلی مهمی هست...

برادر دلت نمیخواد یه راه ارتباطی باز کنی که ما هم بتونم به شما سر بزنیم؟
۰۲ آذر ۰۱ ، ۱۰:۱۶ صـــالــحـــه ⠀

خب الحمدلله.

چقدر عالی که راه این الهامات قلبی براتون نه تنها بازه، بلکه خودآگاهانه دریافتشون می‌کنید‌ و بهشون توجه دارید.‌ همه انسان‌ها با اتصال به عالم غیب و توجه دادن خودشون به خدا و در مسیر اراده الهی قرار گرفتن، قادرن این الهامات رو داشته باشند.

هرچند این توجهی که شما به دل و شرایط همسرتون پیدا میکنید واقعا عالیه. خداوند هم میگه: هو الذی جعل لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها... انفسکم خیلی حرف‌ها داره حتما.

 

یه نکته در مورد تصور و تصدیق بگم که موید حرف شماست. فیلسوفی مثل دکتر دینانی مرکب بودن تصدیق از تصور موضوع و محمول و تسبت تشکیل نشده. بلکه منشا تصدیق چیزی نیست جز یک چیز واحد و بسیط یعنی "حکم" ولی موضوع و محمول از شرایط اون به شمار میان و منشا پیدایش و صدور حکم همون منِ ما است و اینجاست که ایشون میگن: ادراک قضایا فعل نفس است و آگاهی بیش از آنکه جنبه انفعالی داشته نوعی فعل به شمار میاد...

ایشون میگن آگاهی و علم مهم‌ترین فعلِ نفس و "من" هست. شما نگاه کنید آگاهی و علمی که مردم به مظلومیت و حقانیت حاج قاسم و مسیرش پیدا کردند بعد از شهادت ایشون، چه فعلِ مهمی در عالم هستی رو رقم زد؟ چه منشاء اثری بود! :)

 

پاسخ:
میدونید در زمینه زندگی مشترک خیلی نکات دارم برای بحث کردن...
اما چون توی این سالها به تمام دانسته هام عمل نکردم خجالت میکشم اون نکته ها  رو بیان کنم...

اما بذارید یه نکته رو بگم:
حتما وصف اون بزرگوار رو شنیدید که توسط خانمش کتک میخورد...
و خیلی برای وجاهتش، این رفتارهای خانمش بد بود...
برادرهای خانمش به این مرد پیشنهاد دادن ما میدونیم خواهرمون اخلاق بدی داره... و نمیدونیم چکارش کنیم...
اما اگر شما بخواید طلاقش بدید ما ناراحت نمیشیم... طلاقش بدید...

اون عالم گفت: شما تحمل رفتار خواهرتون رو ندارید و اگر طلاق بگیره می افته دست شما و شما اذیتش میکنید...
من تحمل رفتارش رو دارم... پیش خودم بمونه کمتر اذیت میشه...

داستان زندگی مشترک خیلی عمیق تر از این حرفاست...
اون عالم اصلا کار فداکارانه ای نکرد... فقط عاقل بود... همین...
رویا پرداز نبود... واقع بین بود...
حتی این مصداق رو هم میشه در تعریف اون انفسکم گنجوند...

مشکل اصلی از اینجاست که چیزی که بهمون تحویل دادن رو با جان و دل تحویل نمیگیریم...
کاش شانیت این رو پیدا کنم که برخی از حرفها رو بتونم بگم...


استاد دینانی: عشقِ من
باورتون میشه توی یه برهه ایشون رو خواب میدیدم و ازشون سوال فلسفی میپرسیدم؟

۰۳ آذر ۰۱ ، ۰۹:۲۱ صـــالــحـــه ⠀

ولی این چیزی که شما میگید در ساحت عرفان هست و از سطح عقل ظاهربین بالاتر. حالا که فکر میکنم میبینم گفتن این‌ حرف‌ها به نظرم برای ما آدم‌های معمولی خوب نیست. گاهی چاره‌ی ما چیز دیگری هست...

پاسخ:
من یه گل درشت مثال زدم تا به یک اصلی اشاره کنم...
قطعا ابتلاء اون عالِم به اندازه خودش بود...
اما اون اصل برای همه ما یک نسخه اجرایی هست...

مثلا ما اگر برای همسرمون فقط یه همسر باشیم کارمون به گرفتن و مطالبه حقمون از همسر میکشه...
شک نکنید...
هر چقدر همسر خوبی باشید اما اگر فقط همسر باشید کارتون به مطالبه میکشه...
و مطالبه گری توی زندگی برجسته بشه پایه زندگی رو سست میکنه...
اگر فقط همسر باشیم و کارمون به مطالبه جدی نکشه فقط داریم تحمل میکنیم... به وقتش اون تحمل تموم میشه...

همسرها باید یاد بگیرن برای هم پدر یا مادر هم بشن...
چطور میشه پدر شد؟
چطور میشه مادر شد؟
این به شعار نیست... سعه میخواد...

همین زوجی که مطلب آخرم رو در موردشون نوشتم وقتی خانمش اون تشکرها رو کرد بهش گفتم کمیل به بن بست های مالی و شغلی خورده... صبرش کم شده نامیدیش زیاد شده... برای همین تلخ شده...

میدونید چی جواب داد؟
گفت سختی ها باید موجب رشد بشه... نه موجب بد شدن
این پاسخ ، از موضع همسر هست... نه از موضع مادر بودنِ همسر...
نمیدونم چطور باید به این زوج بفهمونم که شما دو تایی تون دارید تیشه به ریشه هم میزنید...
تازه از خانمش بیشتر انتظار دارم چون میدونم چه مطالعاتی داشتن و چه اساتیدی رو دیدن...
اما...


پ ن:
میدونید اگر نتونیم مادری یا پدری کنیم برای همسرمون، هر همسری (هر چند ایده آل) داشته باشیم اون پیوند عمیق بینمون برقرار نمیشه؟!!
چون مادری یا پدری کردن دقیقا بیشتر به سعه ما برمیگرده نه مدل رفتار و روحیات همسر... روحیات و تشخص همسر فرع هست و سعه ی ما اصل...
۰۳ آذر ۰۱ ، ۱۱:۰۳ صـــالــحـــه ⠀

خیلی درست میگید. واقعا همینطوره...