ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
چهارشنبه, ۲ آذر ۱۴۰۱، ۰۴:۲۳ ب.ظ

نَفَسِ حق کیلویی چند؟!!

 

دکترای حقوق بین الملل داره... استاد دانشگاست...توی گمرک هم کار میکنه...

از دوستان دوران دبیرستانم هست...

بچه مذهبی بود... اهل مطالعه و بسیار مشتاق بحث کردن با من...

دختر 8 ساله اش حافظ 28 جزء قرآن...

همسرش تماس گرفته بود با من که رفتار این دوستم خیلی بد شده... حتی دست بزن پیدا کرده...

به تمام مقدسات بدبین شده...

از هر عالِم بزرگی که ما قبولش داریم رویگردان شده...

همسرش از من میخواست باهاش صحبت کنم... چون دیگه داره به طلاق فکر میکنه...

میگفت توی تمام این سالها وقتی از شما حرف میزد متوجه علاقه قلبیش به شما میشدم... خیلی قبولتون داره... برای همین مجبور شدم به شما زنگ بزنم که ورود کنید و باهاش صحبت کنید...


زنگ زدم بهش...

بعد از احوال پرسی سر بحث کار و کاسبی رو باز کردم... شروع کرد به نالیدن:

گفت: ن. .ا نمیدونی ما توی گمرگ چه چیزهایی میبینیم... نصف قاچاق ها داره توسط آقا زاده ها انجام میشه... از جیب یه مشت دزد داریم برمیداریم میریزیم توی جیب یه مشت دزد دیگه...

بعد همین حقوق 7 میلیونی منو با چه مکافاتی بهم ممیدن...

ن. .ا ما اشتباه میکردیم که از این نظام دفاع میکردیم... ما رو فریب دادن...



دیدم اوضاع خرابتر از اونی هست که خانمش میگفت...

نمیدونم یه ساعت باهاش حرف زدم... یا بیشتر...

خیلی حرف زدم...

میگفت من رتبه 1 آزمون وکالت بودم... این خانم (همسرش) مجبورم کرد برم توی کار دولتی... فقط به خاطر یه آب باریکه... حالم از دولت و کار حقوق ثابت بهم میخوره...

بهش گفتم تو میدونی منم اگر وارد بعضی از رشته ها میشدم چه رشدی میکردم... چقدر توی فلان زمینه ها مستعد بودم... اما الان کجام؟... میدونی چرا ادامه ندادم؟

منم باید همینقدر بدبین بشم؟...

خیلی حرف زدیم...



دوستم میگفت من استاد دانشگام... وقتی خودم باور ندارم نظام داره راه درستی میره چطور برای دانشجوهام این موضوع رو تحلیل کنم؟!!

صحبت کردیم و تموم شد و آخرش تشکر کرد که این همه وقت گذاشتم و صحبت کردیم...

این داستان برای حدود 20 روز پیش بود...

دیشب خانمش پیام داد:

"که از اون روزی که باهاش صحبت کردین خیلی تغییر کرده...

اون نیاز داره هر از گاهی باهاش صحبت کنید... نَفَس حقتون رو ازش دریغ نکنید...

تاثیر نَفَس شما بوده و ..."

یا ابوالفضل!!!!....

 

هنوز از تمجیدهای خانمش، حالم بده...

پیامش رو پاک کردم...

دوست ندارم دیگه پیامی بهم بده... به دوستم هم گفته بودم که خانمت بهم زنگ زده و ... 

لعنت بهت دنیا...

 

موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۱/۰۹/۰۲
ن. .ا

نظرات  (۹)

۰۲ آذر ۰۱ ، ۱۷:۰۵ پلڪــــ شیشـہ اے

ای خدا

امان از این آب باریکه ها و کثافتهای اطرافت شون ...

محیط بعضی کارای دولتی که یه باره به فناست ... بنده خدا همسرم هر سری تعریف میکنند از محیط کارشون داد آدم در میاد. 

طفلک اطرافیان که از همه جا بی خبر مدام تشویق میکنند به موندن ...

پاسخ:
بله در کل ادم خودش تولید ثروت و کار بکنه خیییلی بهتره
اما خب...
گاهی هم طرفی که شاغله مممنه عینک بدی به چشمش باشه...
دیگه فرقی نداره کارش آزاده یا حقوق ثابت...
۰۲ آذر ۰۱ ، ۱۷:۲۸ پلڪــــ شیشـہ اے

به هر حال به قلب اون آدم نفوذ داشتید ... اینطور وقتا هر کسی نمیتونه اثر گذار باشه.

 

یادمه یه روزی که همسرم شغلشون آزاد بود و خیلی هم روزای سختی سپری میشدن، در جواب یه بنده خدا که گفتن چه کاره هستند؟ گفتم نون زحمتشون و میخورن. قشنگ گفتند: آدمایی که گیر شغل های دولتی و فلان و فلان نمیشن، چشمشون به دست خداست. اونا تماشایی ترند. توکل شون واقعی تره(حالا نه که عمومیت داشته باشه ...) ولی برام این نگاه شون جالب بود. تا حالا اینطوری نگاه نکرده بودم.

 

پاسخ:
دقیقا همینطوره
مزایای شغل آزاد خیلی زیاده
تردیدی نیست
اما خب آدم هم باید اصیل و ریشه دار باشه
چون جایی که احتمال صعود بیشتری هست، احتمال سقوطش هم بیشتره...
این یه اصله
۰۲ آذر ۰۱ ، ۲۲:۳۵ صـــالــحـــه ⠀

بعضی وقتا که ازم تعریف و تمجید میکنند دیگران، با خودم میگم الهی.. کم من قبیح سترته.

اما در چنین موقعیت‌هایی که کمکی از دستم بر میاد خیلی حس خوبی دارم. حضرت زهرا به زنی که برای پرسش و پاسخ نزدشون اومده بود، فرمودند: مرا به پاداش هر سؤالى، به اندازه بیش از فاصله زمین و آسمان، جواهر و لؤلؤ مى دهند، پس بجا است که این کار بر من سخت و مشکل نیاید.

پاسخ:
همه ما کمک کردن رو دوست داریم
منم هر کاری ازم بربیاد انجام میدم، اما گاهی بعضی تمجیدها خیلی برای آدم سنگین و زیاده...
آدم سختش میشه...
من خودم که میدونم توی اون قواره ها نیستم، اما حتی از اینکه اون شخص همچین برداشتی در مورد من داشته باشه هم فراری هستم

وقتی خیلی آدم رو بالا میبرن اتفاقا خیلی محتمله که در آینده همون اتفاقی بیفته که ناشناس گفته...

امروز پادکستِ ۳۳ ام از ۳ دقیقه در قیامت شرح استاد امینی‌خواه رو گوش می‌کردم و چند ساعتی توی خلوت برای شرایطی که توش گیرم، گریه کردم. دقیقا آدم گاهی مجبوره... و خدا این جبرِ حاکم رو می‌بینه و این تلاش و پاکی نیت ماست که به اون مسیر با اون توصیف که فرمود دوستتون، پاکی و طهارت می‌بخشه.

چقدر حال دوستتون بد بود و چقدر برام قابل درکه.

انگار یه سیلی محکم بود برام، برخورد دوباره من با این چنین موضوعی در این روزی که گذشت.

 

ممنون که آرومش کردید.

ان‌شاءالله همیشه آستینِ سزاواری بر دستِ قدرت و رحمت خدا باشید.

یا حق 

 

پاسخ:
عجب...
آقای امینی خواه رو دوست دارم
راستش دقیقا متوجه نشدم این مطلب براتون یادآور چی بوده...
اما انشاالله به آرامش و حال بهتر برسید

حالا شما به خودتون نگیرید

و براتون مهم نباشه

اما به دوستتون کمک کنید حتما

 

من به این نتیجه رسیدم افرادی که بیشترین تعریف هارو ازم کردند

همون ها بیشترین توهین هارو هم کردند

 

پس توجه نکنید و عبور کنید

پاسخ:
سلام
دارم همین کار رو میکنم
کمک رو که نمی تونم نکنم... 

بله اون پاراگراف بعدیتون هم محتمله...
وقتی همونایی که ازتون تعریف کردن، بیشترین توهین رو کردن ناراحت شدین؟
واکنشتون چی بوده؟

طبیعیه ناراحت شدم.

و به نظرم خدا وقتایی که بالانس آدم به هم می خوره و آدم باد میکنه و فکر می کنه وای خدا چه بنده ای داره یا وقتایی که آدم مغرور میشه

خدا همون موقع یه نفرو میفرسته تنظیمات رو برگردونه به تنظیم کارخانه

تا فکر نکنیم وای چه خبره

 

همه کاره خداست

ما هیچ کاره ایم

خدا خواسته اون حرفارو بزنید و تاثیر رو هم خدا قرار داده

 

به قول یه بزرگ ی

نقش ما فقط کانال کولر هست

یه حرفی قرار بوده به اون بنده خدا برسه

از طریق شما به اون فرد رسیده

شما نبودید می سپرد به یه بنده دیگه اش

 

 

پاسخ:
به قول استاد دینانی:
نتیجه، ملک مطلق خداست
من اضافه میکنم تاثیر هم ملک مطلق خداست

۰۳ آذر ۰۱ ، ۲۳:۵۰ پلڪــــ شیشـہ اے

درست میگید

اگر تقوا نباشه، هر جا باشی داستان میشه

اخرش خراب شد که ...

پاسخ:
سلام
متوجه منظورتون نمیشم
آخر چی خراب شد؟

اینکه به دوستتون گفتید همسرش تماس گرفته . ممکنه رابطشون دوباره به هم بریزه

پاسخ:
نه، اصلا اینطوری نیست
از خانمش پرسیدم، گفتم بهش بگم با من تماس گرفتی؟
گفت بگید، اون به شما خیلی اعتماد داره و اصلا ناراحت نمیشه