ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پنجشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۱، ۰۴:۵۲ ب.ظ

خطر نکنیم، باختیم...

اگر میخواهید خدا با اسم الظاهرش برای شما تجلی کنه...

برای خدا خطر کنید...

البته خطر کردن با تهور و بی باکی و بی عقلی و بی تدبیری فرق داره...

با خودمون صادق باشیم و برای خدا خطر کنیم...

حتما خدا رو میبینیم...

 

چقدر ترس بده...

چقدر ناامیدی بده...

میدونید چرا؟

چون این دو عامل همیشه مانع خطر کردن برای خداست...

و بزرگترین حجاب ها برای لمس کردن خدا...

 

انسانهای ترسو و ناامید هیچ وقت لذت ارتباط با خدا رو نمی چشن...

هیچ وقت لذت عاشقی رو نمیچشن...

و وااای از روزی که انسان برای ترس و ناامیدیش منطق و تئوری تولید کنه...

بیچاره تر از این دسته هنوز پیدا نکردم...

خدیا هیچ وقت اینطوری منو از خودت نرون...

هیچ وقت...

 

بیچاره آهویی که اسیر پنجه ی شیر است

و بیچاره تر شیری که صید چشمان آهو است...

 

 

موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۱/۰۹/۱۰
ن. .ا

نظرات  (۱۰)

۱۲ آذر ۰۱ ، ۱۶:۳۶ اقای ‌ میم

مثل بازی ایران و آمریکا که ایران نیمه اول ترسید در حالی که بعد از پایان فوتبال همه میگفتن کاش مثل نیمه دوم از اول بازی شجاعانه بازی میکردیم

 

این شعر آخرش ارتباطش با متن خطرناک بود

برحذر باش که چهل سالگی بره پرواریست 

و پلنگی هم وجود دارد در کمین این بره به نام .....

پاسخ:
دقیقا شعر آخرش تمام احساسم از متن بود...
تمامش...


به نام؟!!

بعضی عشق مینامند

بعضی شرک

هر چه هست 

سنگین است و سخت

پاسخ:
به حریم عشق راهمون بدن...
اسمش رو هر چی دوست دارن بذارن...
همون سنگینی و سختی ام آرزوست

خیلی سخته کاش دیوانگی چهل سالگی رو مهار میکردم

 

پاسخ:
چهل سالتون شده؟
یه راه به ذهنم میرسه...
جسم خودتون رو برای راه و چیزی که دوست دارید خسته کنید...
خستگی برای محبوب ، معراج انسانه
خسته کنید خودتون رو...

خسته...خسته قشنگه

پاسخ:
ادمایی که برای هدفشون خسته میشن خیلی زیبا میشن
حق جسم ، خستگی در سیر الیه راجعونه
در دادن حقش نباید امساک کنیم

بدون استاد آخه؟؟

پاسخ:
اگر تشخصتون جوری باشه که بدون استاد باید رشد کنید چطور؟
میخواید منتظر بمونید؟
اصالت با طلب شماست، نحوه رسیدن شما به مطلوب، خیلی هم دست شما نیست...

نشنیدم این نظریه رو جایی

از سوم راهنمایی تو گوشمون خوندن

استاد

بدون استادش چجوریه؟

هنش تنهایی آخه؟

پاسخ:
اگر مراد از استاد، استادی به ولایت رسیده هست که در پیدا کردن همچین استادی نه عجله کنید و نه توقف...
اگر مراد استادی، با تحصیلات فلان و چنان هست (سوای ولایت) خب یه تحقیقی بکنید پیدا میشه، کار سختی نیست...
استادی که ولایت تکوینی داشته باشه ، شاید شما پیداشون نکرده باشید اما ایشون پیداتون کردن و چه بسا سالهاست دارن زندگیتون رو مدیریت میکنن...
فقط این نکته رو داشته باشید که اونهایی که به استادی ولایی رسیدن الزاما شاگرد نمیشن... خیلی هاشون در حال امتحان و اتمام حجت هستن...
از تنهایی نترسید...
اگر طلبتون قوی و صادق بشه راه رو هم بهتون نشون میدن، چه با استاد، چه بی استاد

ففط با هایدگر و هرمونوتیک و هستی و زمان ، معنا رو به آدم نمیدن :)))
یاد دوران فلسفه غربم افتادم...
چقدر تشنگی بود و چقدر آب شور...

چقدر تشنگی و چقدر آب شور

 

 

واااای اگر استاد آمده باشد و نظری انداخته باشد و با لبخند کجی گذشته باشد

و واااای تر 

که آنکه دارد جمع و جورم می کند را له کرده باشم ندیده نشناخته

بعییییید نیست

پاسخ:
نگران نباشید
شما دخترش هستید و به این سادگی نمی رنجن و رهاتون نمیکنن
این سوسول بازیا چیه که له کرده باشمش و اون رفته باشه...
اولا اولیای خدا سیاس تر از این حرفان که بخوان خودشون رو در موضعی قرار بدن که شما لهشون کنید
در ثانی ضرورتی نداره با شما هم کلام بشه حتما...

نه خب

اگه دوستم پدرم مادرم خاهرم همسرم بوده باشه چی

 

پاسخ:
نسبت خونیش مهم نیست
مهم ولایت روحی ای هست که داره...
ولایت باشه هیچ وقت به خاطر تموم نشدن حجت بر شما، اجازه نمیدن عقابی دامن گیرتون بشه...

عاشق پائینی ها میشن...
متوجه موضوع هستید؟

همون داستان شیر و پنجه و آهو و چشم هست...

اگر می دانستند چقدر مشتاق ایشانیم

هر آینه روح از تنشان مفارقت میکند

پاسخ:
ما به او محتاج بودیم
او به ما مشتاق شد

اون احتیاج از سمت ما باید صادق باشه... ملموس و عینی باشه...