ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
شنبه, ۱۰ دی ۱۴۰۱، ۰۸:۰۶ ب.ظ

وقتت رو پای این مطلب هدر نده

چقدر اشاره حکیمانه ای داشت:

میگفت همه ی موجودات از قست سرشون تغذیه میکنن...

گیاهان از ریشه... لذا سرشون در خاک هست ...

حیوانات غالبا سرشان با بدنشان به موازات زمین هست... 

اما انسان سرش در بالای بدنش هست و رو به آسمان...

تو گویی غذای گیاهان در خاک هست و غذای حیوانات هم در پائین و هم در بالا..

و غذای حقیقی انسان سماوی هست و در بالا...



آیه 66 سوره مائده می فرماید:

وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ ۚ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ ۖ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا یَعْمَلُونَ

ایه می فرماید اگر اهل کتاب طبق دستوری که پروردگارشون داده قیام کنن نعمتها از بالا و از پائین به سمتشون میاد...

علامه حسن زاده آملی در تفسیر این آیه میفرمایند:

مراد از "اکل من فوق"، علم حضوری و مراد از "اکل من تحت ارجلهم"، علم حصولی و فکری هست...

یه توضیح کوچولو در مورد ماهیت فکر بدم:

تفکر یه تلاش هست... یه سیر هست... تا حالا این سِیر و این تلاش رو آنالیز کردید؟

چی میشه که با تلاشی به اسم تفکر، مجهولاتی براتون معلوم میشه؟

ظاهرا تفکر 5 مرحله داره تا به پایان خودش برسه...

دو مرحله اش مقدماتی هست مثل پیدا شدن مجهول

تا مجهولی نداشته باشید و مطلوبی نداشته باشید فکر جریان پیدا نمیکنه...

در مرحله دوم باید مجهولتون، مطلق هم نباشه... مثلا یکی بهتون بگه در مورد مقام صادره اول چیزی میدونید؟

میگید نه...

بعد میگه نمیخوای در موردش فکر کنی؟

میگید چی هست که در موردش فکر کنم؟ مقام صادره اول یه محیط ورزشی هست؟ فضای سبزه؟... سکوی قهرمانیه؟... چی هست؟ خوردنیه پوشیدنیه؟ چیه؟

باید زوایایی از مجهول براتون آشکار باشه...

اگر این دو ویژگی رو داشت مراحل اصلی تفکر شروع میشه...

مرحله سوم اینه که از اون زوایای آشکارِ مجهول میره به سمت مخزن مفاهیم و صورت هایی که در ذهن دارید...

در مرحله چهارم در اون مخزن معلوماتتون شروع میکنه به پیدا کردن ربطهایی بین معلوماتتون با اون مجهول...

مرحله پنجم قرائن و ربطهایی رو که پیدا میکنه میاره با مجهول تطبیق میده و یا به جواب میرسه یا نمیرسه...

خیلی فلسفیش کردم عذرخواهی میکنم... چاره ای نداشتم

علامه حسن زاده به این نوع تلاش میگن " اکل من تحت ارجلهم" یعنی روزی خوردن از زیر پا... از پائین... علم حصولی...

بعد "اکل من فوق" میشه چی؟

یکی از شاگردان علامه حسن زاده میگن وقتی شما اون دو مرحله مقدماتی فکر رو طی کردید و یافتید جنس مجهولتون چیه... یعنی مجهولتون رو شناختید... کلا رو به مخازن و معلومات قوه واهمه و خیال (ذهن) نکنید... وجه نفس رو رو به عقل کنید تا از اون سو براتون مکشوف بشه...

همه میدونیم که این حرف کلی هست و راهکار جزئی نمیده...

فرمایش استاد دینانی رو بگم:

میگن: بین من و آنچه مشاهده میکنم (مثلا یه میز) ادراک من واسطه ی تعامل با دنیای بیرونم هست... ادراک من به من میگه چیزی که مشاهده میکنی یک میزه... این علمی که بدست آوردم یک علم حصولی هست...

بعد استاد دینانی برای توضیح علم حضوری یک نکته فوق العاده دقیقی میگن:

میگم شما میدونید بین من و میز، ادراک من وجود داره که اون ادراک میشه علم حصولی...

حالا بین من و ادراک من رو کسی میتونه تصور کنه؟

قابل تصور نیست...

اون علم حضوری هست و علم حضوری هم قابل تصور نیست... چون محیط بر تصور هست...



دیدید که "اکل من فوق" یا علم حضوری چیزی نیست که فرمول دستمون بدن اجراش کنیم و بهش برسیم...

همونقدر که رسیدن با ذهن به علم حضوری غیرممکن هست به همون اندازه هم از قید ذهن رها بشیم رسیدن بهش راحته...

بذارید قبل از توضیح در مورد رهایی از قید ذهن نکته ای رو بگم:

نظام هستی جوری طراحی نشده که بتونیم با متمسک شدن به چارچوب های (هر چند محکم) ذهنی گلیم خودمون رو از آب بیرون بکشیم... و از تمام بزنگاهها جان سالم یا روح سالم بدر ببریم...

ذهن دنبال اصول ثابتی میگرده که در تمام شرایط تغییر نکنه...

لذا وقتی میگید ظلم کردن بده... حتی صهیونیست ها هم پشت تریبون نمیتونن منکرش بشن... چون ذهن انسانها بد بودن ظلم رو یک اصل خدشه ناپذیر میدونه و میپذیره... و منکر این حکم رو انسان مریضی میدونه...

وقتی میگی انسان به معنویات نیاز داره... به عنوان یک اصل ثابت هم اهل کتاب میپذیرن هم لائیک ها حتی...

اما واقعیت اینه که این امور ثابت تماما وصل میشن به امور متغیر...

مثلا میگه ظلم بده... همه میپذیرن...

بعد میگه مصداق ظالم رو پیدا کن...

حالا اختلافات شروع میشه...

لذا شهادتین بعد از الله اکبر با اشهد ان لا اله الا الله شروع میشه... به تعبیری اکثر انسانها با خدا مشکلی ندارن و تا اینجا رو اکثرا اقرار دارن...

این همون اصول ثابت هست...

خدا میفرمایند ظلم بده... نیکی کردن خوبه... و... همه قبول دارن...

اما بعد از اطیعوالله، اطیعوا الرسول که میاد معناش اینه که اگر خدا گفته ظلم بده، ظالم رو رسولش نشونت میده...چون تشخیص ظالم همیشه با اون اصول ثابت ذهنی ممکن نیست... برای همین میبینید وقتی یک فتنه ای میشه اغتشاشی میشه انتخاباتی میشه، اینقدر بین ماها اختلاف می افته...

خب...

"اکل من فوق" برای تشخیص مصادیق هست...

میبینید چقدر به "اکل من فوق" نیاز داریم؟

خودِ من فکر میکردم "اکل من فوق" برای کشف و شهود و عرفا و این داستانهاست...

اون زمانی که سکولار بودم این برداشت رو داشتم...

الان که دوست دارم از سکولاریسم فاصله بگیرم میگم مگه اکل من فوق برای اهل کتاب نبود؟

مگه من اهل کتاب نیستم؟

خب برم دنبالش... زیادی آرمان گرایی کردم... کشف و شهود و عرفان کجا بود... برای زندگی روزمره ام بهش احتیاج دارم...



منم مثل شما با ذهنم هر چی زور زدم نتونستم اکلی جز "من تحت ارجلهم " داشته باشم...

بگم مسیر "اکل من فوق" چجوری طی میشه؟!!!

بازم نرید دنبال چارچوب های ذهنیتون و نگید که ریاضت شرعی و لقمه و زهد و ...

اینا که درسته... چقدر انسان هم بود اینها رو داشتن اما خب آخرش امام کشتن...

اون زهد و تهجد و اینا واقعا درسته و جرو اصول ثابته... اما خب اصل کار جای دیگه هست...

کسی کمکم میکنه که بگم؟!!

هل من ناصر ینصرنی؟

۰۱/۱۰/۱۰
ن. .ا

نظرات  (۲۵)

میدونم خیلی شلخته ام در جواب دادن به نظرات...

باور کنید حافظه ی بسیار معیوبی دارم...

دائم مدیون میکنم خودم رو... اما گاهی از کنترلم خارجه...

از آثار بالا رفتن سن هست

خواستم بگم نماز، دیدم بابا شما پیشرفته‌ترش رو هم نوشتین 

نماز پشت سر امام؟ دیگه من عقلم همین مقدار قد میده 

پاسخ:
اینم هست...
اما خب دنبال یه راهکار عملیاتی و اجرایی و کف میدونی هستیم...
۱۰ دی ۰۱ ، ۲۱:۰۲ خانومِ پرین

من متوجه مطلب شما شدم گمان کنم

اما از اونجا که علمشو ندارم نمیتونم کمکتون کنم که اصل کار رو بگید خلاصه😬

امیدوارم زودتر یکی پیدا بشه کمک کنه تا ادامه این مطلب رو بخونیم :)

پاسخ:
چرا دوست دارید ادامه مطلب رو بخونید؟
۱۰ دی ۰۱ ، ۲۱:۱۴ میم مهاجر

طبق همین چیزی که گفتید «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» 

تلاش برای اتصال و ارتباط هرچه بیشتر با ولی خدا شاید مهم‌ترین چیزی باشه که دستمونه

 امام‌کشی آیا هیچ وقت برای یک همراه واقعا نزدیک امام، نه صرفا همراهی در ظاهر یا در مقطع زمانی خاص، کسانی که دائما و حقیقتا در التجاء به امام بودن، اتفاق افتاده؟ 

کسی که مؤمنانه به امام پناه برده باشه و تلاشش بر این باشه که تمام شئون زندگیش بر مبنا و اصولی باشه که امام دستش میده دائما با واسطه امام به بالا متصله

نقص و اشتباه جایی رخ میده که این اتصال با امام معیوب میشه

پاسخ:
فرمایشتون درسته
اما من میخوام یه راهکار جزئی و عملیاتی بدم...
فرمایش شما در کلیات درسته...
اکل من فوق از نتایج اطیعوالرسوله... اما باید قدری مبسوط تر و جزئی تر و امروزی در موردش حرف بزنم

فرمایش شما در مورد امام کشی هم کاملا درسته...
از مطلب من غیر از این چیزی که کفتید برداشت میشد؟
۱۰ دی ۰۱ ، ۲۱:۵۴ سیاه مست

قلب

جزئیت

وجدان

پاسخ:
وجدان کردن نتیجه هست
چطور باید به وجدان رسید؟
۱۱ دی ۰۱ ، ۰۵:۰۰ سیاه مست

آفا شما را نمی دانیم اما ما همه کار با کلمات می کنیم و با کلمات همه کار می کتیم

نه فقط برای اینکه در آغاز فقط کلمه بود

یا اینکه آخرین معجزه کلمه بود

برای اینکه 

ما اصولا فقط به کلمات راه می بریم

پاسخ:
همه اون مشتری هایی که میگفتید ، مشتری کلمه بودن؟!
۱۱ دی ۰۱ ، ۰۹:۱۳ مهتاب ‌‌

به نظر من خالص کردن نیت، کلید حل این مسئله است.

پاسخ:
نیت خیلی مهمه ها...
اما خالص کردن نیت برای چه کاری؟

یاد حرف آقای فاطمی نیا افتادم:
گاهی شیطان انسان رو از کار خوبی به کار خوب دیگه منحرف میکنه...
بعد اگر توی کار خوبی که شیطان فرستادتمون دنبالش، نیت خالص کنیم چی میشه؟
۱۱ دی ۰۱ ، ۱۱:۲۹ سیاه مست

همه شون

شیطان هم تازه یاد گرفتیم که برق جلال است

پاسخ:
با کلمه تا کجا؟
اگر تشنگی برای کلمه و حرف خوشگل هست که بهتر از من خیلی هستن توی همین بیان...
یکیش خودِ شما... اتفاقا خیلی از ایهام های نوشته تون ارزش هنری داره...
درسته ما متوجه نمیشیم... اما اصل نوشته که زیر سوال نمیره
شما براشون بنویسید

 تنها راه حل دقیق و عملی ای  که به ذهنم میاد فعلا اینه که پادکست "روایت انسان" گوش بدم و با اتمسفر زندگی مصادیق انسان کامل آشنا بشم .😁
پاسخ:
خوبه...
باهات موافقم...
خلاصه اش رو برای منم بگو...
۱۱ دی ۰۱ ، ۱۲:۳۵ سیاه مست

به هر حال

با اخلاص اشتباه کردن ...

با اخلاص گول شیطان خوردن ...

آخرش می دونید...

انتظار عفو و ارفاق داریم از اوس کریم

مخصوصا که معلوم شده شیطان هم کار خودشونه

پاسخ:
شیطان هم کار خودمونه... خودشون هم از خودمونن...
تموم؟
ولی آخرش جواب ندادید...
بیشتر بحث به فرعی کشیده شد
۱۱ دی ۰۱ ، ۱۲:۴۶ یک مسلمان ...

سلام و احترام

الان در جواب، فقط احساس می کنم باید شبیه اصحاب در صدر اسلام بگم: خدا و رسولش بهتر می‌دانند.

 

:)

 

پاسخ:
سلام
خوش آمدید...
اون که بله... اما برای ما هم روشی وجود داره...
۱۱ دی ۰۱ ، ۱۳:۵۰ سیاه مست

وقتی شما اون دو مرحله مقدماتی فکر رو طی کردید و یافتید جنس مجهولتون چیه... یعنی مجهولتون رو شناختید... کلا رو به مخازن و معلومات قوه واهمه و خیال (ذهن) نکنید... وجه نفس رو رو به عقل کنید تا از اون سو براتون مکشوف بشه...

 

اون حصولیه واسه ما کلمه است

همین

پاسخ:
منم بعد از اون پاراگراف گفتم چی؟
گفتم:
همه میدونیم که این حرف کلی هست و راهکار جزئی نمیده...
۱۱ دی ۰۱ ، ۱۳:۵۱ سیاه مست

ببخشید خواستم بگم حضوریه

حضوریه کلمه است ما به کلمه ها آویزونیم

پاسخ:
منم میخوام از کلمه خارجش کنم
چیزی که میخوام بگم کلمه نیست...
روش هست...

شما میدونستین جوانها و نوجوانهایی که وارد جنگ 8 ساله شدن و خیلی هاشون اهل کشف شده بودن... قبل از جنگ صرفا اهل همون کلمه بودن؟
نمیخوام بگم بریم جنگ تا اهل حضور بشیم...
اما جنگ چه کاری میکردن که سیم ها وصل میشد؟
اون اتفاقی که توی جنگ می افتاد...الان میتونه توی محل کار توی دانشگاه و فروشگاه و ... هم بیفته...

من این همه صغرا کبری نچیدم که کلمه بدم دستتون و وقت خودم و شما رو بگیرم...
۱۱ دی ۰۱ ، ۱۴:۰۰ سیاه مست

 ما از نماز از امامان از ولایت از 

مشتری مداری توی کاسبی نه چندان آبرومندانه خودم

فقط

کلمه داریم

به نخ کلمه آویزانیم

مثلا ما را چه رسد که بدانیم

انی اسالک من بهائک بابهاه و کل بهائک بهی ء

یعنی چه؟

ما به دامن بهاء چنگ می زنیم

همین

پاسخ:
یه روزی بهتون گفتم خودتون رو خسته کنید...
خسته نیستید...
۱۱ دی ۰۱ ، ۱۴:۱۳ سیاه مست

معما آسون شد

کاویدن کوه 

نه 

کندن کوه های ی که بیل داده اند دستمان تا بکنیم

پاسخ:
یکی از اون مسائل ادا کردن حق جسم هست...
حق جسم خسته و فرسوده شدنه...

مخصوصا در ایام شباب که توان زیادی دارن تنبلی کردن عجیب موجب قساوت قلب میشه...

دلا باید دهان را بسته داری...
دلا باید تنت را خسته داری...
که سالک را دهان بسته باید
تن خسته دل بشکسته باید...
۱۱ دی ۰۱ ، ۱۴:۴۵ مهتاب ‌‌

نه، خالص‌سازی نیت اگر واقعی باشه، جا برای این که شیطان ما رو ناکجاآباد بفرسته نمی‌ذاره. خود شیطان می‌گه روی مخلَصین تسلط ندارم.

پاسخ:
آخه قبل از خلوص عمل، تشخیص عمل باید اتفاق بیفته

این خیلی مهمه...
شما ببینید داعشی ها هم برای بهشت و رضای خدا سر بریدن...
تشخیص اهم و مهم...

چه کاری الان اولویت داره؟
من باید عمرم رو پای چه کاری بذارم؟
۱۱ دی ۰۱ ، ۱۴:۵۳ سیاه مست

واقعا نمی خوام زیاده گویی کنم اما

مشتری خسته هم دارم!

و اینکه تجربی میگم

بدون عشق خستگی فقط اعصاب خوردیه

با عشق  هم که خستگی اصلا ایجاد نمیشه چون انسان از موتور جانش خرج جسمش میشه و حالیش نیست دیگه

پاسخ:
به جای خطرناکی از بحث رسیدید...
از این جا به بعدش حرفهایی هست که شاید کمی تلخ باشه...

اما همین قدر بگم که اساسا به هیچ کس اولش عشق رو نمیدن که با اون عشق تلاش کنه...
جهد و تلاش و معرکه دو تا خروجی داره... یا عاشق میسازه... یا ایجاد تنفر میکنه...

نوشتن این بیت دست خودم رو هم میلرزونه:
آن که را روی به بهبود نبود
دیدن روی نبی سود نبود..

مطلب دیگه ای برای جمع کردن این بحث مینویسم ان شا الله

۱۱ دی ۰۱ ، ۲۰:۴۸ مهتاب ‌‌

مسیر خلوص اگر درست باشه، تشخیص رو هم اصلاح می‌کنه. این نظر منه.

پاسخ:
فرمایشتون درسته
انسان مخلص همه دغدغه اش اینه که خودش رو برای خدا خالص کنه
پس حتما براش این دغدغه هم ایجاد میشه که خدا دوست داره من الان چکاری انجام بدم؟...
قبول دارید؟!
اینکه خدا میفرمایند من خشنودی ام رو در میان طاعتها پنهان کردم...
آیا انسان مخلص رو به این دغدغه نمیکشونه که چطور و با کدوم طاعت باید خدا رو خوشحال کنم؟!

خیلی پیچیده‌اش میکنید به نظرم 

البته طبیعیه هرچی بیشتر تو دل ماجرا باشی پیچیدگی‌اش بیشتر دیده بشه 

ولی واقعا 

زندگی رو ساده بگیرید تا ساده بشه :)

از شما حرکت، از خدا برکت. اون عمل برای اینکه کامل باشه همراه با امام باشه. و خب جزء بدیهی عمل داشتن ۱-نیت و ۲- محاسبه تو پس و پیششه 

بیشتر از این؟ دست خداست. واقعا دست خداست. میخواید کشفش کنید که چی بشه؟ تو کار خدا فضولی نکنید. شما همراه با نیت درست و محاسبه‌ی مداوم پشت سر امام حرکت کنید (سعی کنید که این کار رو بکنید در واقع. لازم نیست که صد در صد انجام بشه!) بقیه‌اش با خدا! والا :/ 

نمی‌دونم برداشتم غلطه یا چی، ولی اون قسمتی از علم که شما میخواید بهش برسید، به نظر من دست خود انسان نیست. حکمت شاید باشه اسمش؟ هرچی هست خدا خودش صلاح میدونه بده یا نده. 

پاسخ:
پیچیده اش نکردم بخدا
اتفاقا نظر اول شما هم درست بود اما خییییلی کلی بود
توی وبتون خوندم خواستید سیخونک به مسئولین بزنید... دوست نداشتید با سلام و صلوات تمومش کنید...
منم مثل خودتونم...
دوست دارم سیخونک به خودمون یعنی مذهبی ها بزنم...
دنبال راه انداختن دعوا هستم...
اما هی به خودم میگم از خر شیطون بیا پایین... تو هم یه کلی کویی بکن و برو
تا همه با هم خوب باشین...
تا اینجاش سلام و صلوات بود...
هنوز دعوا راه نیفتاده...
:)))

۱۲ دی ۰۱ ، ۱۰:۲۰ مهتاب ‌‌

بحث علم حضوری بود. عرض کردم با تلاش در مسیر اخلاص، چنین علمی به دست میاد و مسیر برای فرد روشن می‌شه. از جمله از جهت این که الان وظیفهٔ واقعی‌ش چیه

پاسخ:
شما درست میگید ، در واقع بحث شما رو منم در گام بعدی خیلی پررنگ تر بهش میپردازم
اما وقتی از اخلاص حرف بزنیم و وارد جزئیات بیشتری نشیم و بگیم خودش مشخص میشه، این میشه یه بحث کلی و به منصه ظهور نمیرسه
مثال بزنم
مثلا میگن مهم اینه که شهید زندگی کنیم... اینکه چگونه مرگمون برسه دست خداست...
این حرف خیلی خوبه اما کامل نیست...
چون کشته شدن به دست دشمن خدا و دین خودش موضوعیت داره...
و توفیقاتی لازم داره تا کسی به دست دشمن دین و خدا کشته بشه...
مخصوصا انسان خونش در راه دین ریخته بشه حسابی ویژه داره...
یکی از اثراتش بیداری جامعه هست
که خب اگر موضوع شهادت امام حسین رو علمی بررسی کنیم به جملاتی از امام حسین میرسیم که واقعا تمام معادلات علمی مون رو دچار دگرگونی میکنه...

شما میگید اخلاص
من میگم نشانه های اخلاص رو بگیم که اخلاص رو از ذهن زدگی خارج کنیم...
مثلا کسی که بگه مهم شهید زندگی کردنه... و دلش نخواد خونش در راه دین ریخته بشه ، این نشانه ی خوبی نیست... تو اگر صادقی ، میل قلبیت هم باید باشه به کشته شدن توسط دشمن خدا... حالا یا محقق میشه یا نمیشه... اونش دست ما نیست... اتفاقا در عمل هم باید مراقب باشیم دست دشمن خدا بهمون نرسه... اما دلت چی میخواد؟!!!
در مسئله اخلاص هم باید در مپرد نشانه اش حرف بزنیم اگر در مورد نشانه حرف نزنیم اخلاص تفسیر به رای میشه...
نشانه ی اخلاص رو من هدف گرفتم تا در موردش حرف بزنم...
و مطمئنم حرف آخرم رو بزنم یه عده منو تندرو میخونن، یه عده بدشون میاد ، یه عده هم از من دور میشن...
برای همین از گفتنش استقبال نمیکنم...
دنبال بهانه هم میگردم که نگم...
حرف رو بدون جمله آخر گفته باشم و فرااااار...
تا همه با هم خوب باشیم :)))
انصافا مخاطبام خوبن و دوست نذارم به خاطر عدم تشخیصم در اینکه وقت گفتن این حرف بود یا نه...
شکل گفتنش درست بود یا نه... از دستشون بدم...
نه از این جهت که بی مخاطب میشم... نه...
ما چند سال با اینها گفتگوها داشتیم... حق به گردنم دارن...
به من اضافه کردن...
اگر با کج تدبیری من ازم دور بشن برای من خسرانه...
۱۲ دی ۰۱ ، ۱۳:۲۳ مهتاب ‌‌

راهکارهای جزئی مفصلن؛ ولی عجالتا یکی دوتاش اینان به نظر من:

 

موقع انجام کار، شرایطی رو تصور کنیم که کار انجام‌شده به اسم فرد دیگه‌‌ای تموم شده، در مرحلهٔ بعد شرایطی رو تصور کنیم که نه‌تنها کار به اسم فرد دیگه‌ای تموم شده، بلکه ما به عنوان مخل انجام اون کار شناخته بشیم، تو مرحلهٔ بعد نه‌تنها دو مرحلهٔ قبل رو تصور کنیم، بلکه اصولا انتظار داشته باشیم و متوقع باشیم که اتفاق بیفتن و انقدر توی ذهن تمرینشون کنیم که قلب به راحتی باهاش کنار بیاد.

 

یه راه‌کار دیگه اینه که بین چیزی که دوست داریم و مطئنیم خدا هم دوست داره با چیزی که وظیفه داریم و می‌دونیم خدا اون رو هم دوست داره، دومی رو انتخاب کنیم. مثل اویس قرنی که بین وظیفه و علاقه‌ش (علاقه‌ای که موردتایید خدا بود) اولی رو انتخاب کرد.

 

راه سوم اینه که جرئت قدم گذاشتن تو مسیر ناشناخته‌ها رو با توجه به اطمینانی که تو موارد قبلی به خدا و اولیائش پیدا کردیم داشته باشیم. مثل اطمینان قوم حضرت نوح (اون عده‌ای که معتقد موندن)، مثل اطمینان اون فردی از یاران امام صادق علیه‌السلام که با دستور ایشون پرید توی تنور روشن، مثل اعتمادی که بعضی از خانواده‌های عصر حاضر ما برای فرزندآوری تو شرایط اقتصادی فعلی دارن. این مرحلهٔ پیچیده و سختیه که درست انجام دادنش کار هرکسی نیست. اگر درست انجام بشه که فرد رو به بالاترین مرتبه‌ها می‌بره اما اگر ذره‌ای ناخالصی یا فهم غلط درش باشه، فرد رو دچار بدترین سقوط‌ها می‌کنه.

پاسخ:
کاری با جزئیات به این شکل ندارم...
اما این نظرتون خیلی خوب بود...
خیلی...
امادر مورد سوم یه نکته به ذهنم رسید گفتم نظر شما رو هم بپرسم:
قطعا کوفیان نمیدونستن با نامه نوشتن به امام موجب شهادت امام میشن.. اگر از اول میدونستن نامه نمی نوشتن...
اما سوال:
آیا ننوشتن نامه پاک کردن صورت مسئله نبود؟
اگر نامه نمی نوشتن همچین ظلمی در حق امام نمیکردن؟

سوال بعدی اینه که ممکنه کسی بدون احاطه کامل به موضوع وارد حمایت از ولی یا نبی بشه... 
اینجا دو حالت داره:
یا خدا با اسم الجبارش، جبران جهل و کم توانی اون شخص رو میکنه... و نه تنها دچار سقوط نمیشه، بلکه موجب رشد و رسیدن به همون تشخیص و علم حضوری میشه...

یا اون شخص دچار سقوط میشه...

در اینجا تحلیل شما چیه؟
آیا نمیشه گفت این راه اخلاص دو تا خروجی داره؟
یا به سمت اله میری یا به سمت الحاد...
و من حتی میگم آیا توی عالم (حتی اگر کاری هم به اخلاص نداشته باشیم) راه سومی هم داریم؟!!

۱۲ دی ۰۱ ، ۱۴:۴۹ مهتاب ‌‌

موقع نامه نوشتن نمی‌دونستن، ولی اون‌جا که می‌دونستن هم کاری نکردن. در واقع نیتشون از اول برای خودشون واضح نبود ولی برای خدا واضح بود و خداوند کاری کرد که نیت واقعی‌شون برای خودشون هم مشخص بشه. اون‌ها البته اگر واقعا متنبه می‌شدن بعد از شهادت امام هم فرصت داشتن برای جبران؛ ولی درست استفاده نکردن. در واقع نامه می‌نوشتن یا نه، بالاخره شرایطی پیش می‌اومد که نیت قلبی واقعی‌شون مشخص بشه.

 

ما قدرت اختیار داریم و فرصت تغییر تا زمانی که اجل‌مون برسه. در اون نقطه کارنامهٔ نهایی بررسی می‌شه که اله در اون تجلی بیش‌تری داشته یا الحاد. الحاد یا اله کامل و مطلق کم‌تر پیش میاد، اله یا الحاد مساوی هم همین‌طور. گروه آخر اهالی اعراف هستند در قیامت.

پاسخ:
اهالی اعراف؟
چه گروهی هستن اینها؟
۱۲ دی ۰۱ ، ۱۶:۳۶ مهتاب ‌‌

تو بعضی تفاسیر چند آیه از سورهٔ اعراف در مورد این گروه گفته شده که نه استحقاق ورود به بهشت رو دارن و نه کاملا جهنمی هستن و ائمه به وضع اون‌ها رسیدگی می‌کنن.

 

وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ ۚ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیمَاهُمْ ۚ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ ۚ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ ﴿٤٦﴾

و میان آن دو [گروه بهشتیان و دوزخیان] حائلی است، و بر اعراف، مردانی [با مقام و منزلت اند] که هر کدام از دو گروه را به نشانه هایشان می شناسند، و بهشتیان را که وارد بهشت نشده اند، ولی ورود به آن را امید دارند، آواز می دهند که درود بر شما. (۴۶)

47
وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿٤٧﴾

و چون بهشتیان، چشمانشان ناخواسته به سوی دوزخیان گردانده شود، گویند: پروردگارا! ما را با گروه ستمکاران قرار مده. (۴۷)

48
وَنَادَىٰ أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالًا یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیمَاهُمْ قَالُوا مَا أَغْنَىٰ عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ ﴿٤٨﴾

و اهل اعراف مردانی را که از نشانه هایشان می شناسند، آواز می‌دهند [و به عنوان سرزنش] می گویند: [امکانات مادی و] جمعیت [انسانی] شما و تکبّری که می ورزیدید، عذابی را از شما دفع نکرد. (۴۸)

49
أَهَٰؤُلَاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لَا یَنَالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ۚ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَلَا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ ﴿٤٩﴾

[سپس با توجه دادن دوزخیان به سوی اهل ایمان می گویند:] آیا اینان کسانی نبودند که در دنیا سوگند یاد می کردید که خدا آنان را به رحمتی نمی رساند؟ [پس به مؤمنان می گویند:] به بهشت در آیید که نه بیمی برشماست و نه اندوهگین می شوید. (۴۹)

پاسخ:
ممنون
روش فکر و تحقیق میکنم...

این قسمت نظرتون رو مد نظر دارم:

این مرحلهٔ پیچیده و سختیه که درست انجام دادنش کار هرکسی نیست. اگر درست انجام بشه که فرد رو به بالاترین مرتبه‌ها می‌بره اما اگر ذره‌ای ناخالصی یا فهم غلط درش باشه، فرد رو دچار بدترین سقوط‌ها می‌کنه.


 حرف من اینه که خلوص کامل که مال اولیای الهی هست تازه در اونها هم مراتبی وجود داره...
چرا میگید ذره ای ناخالصی یا فهم غلط شخص رو دچار بدترین سقوطها میکنه؟

این فرمایش شما درسته ها اما درصدش توی هر 100 مورد شاید زیر 10 تا باشه... (سقوط منظورمه... نه نقص در خلوص...)
توی اون 90 تاش اسم جبار خدا بروز میکنه...
چرا؟
چون اینها همون طاعاتی هستن که خشنودی خدا در همین طاعتهاست...
من احتمال میدم نگرانی شما بابت اون سقوطها به این علت باشه که درصدشون رو بالا میبینید...
یعنی فکر میکنید اکثر کسانی که با فهم غلط وارد یاری های سخت میشن سقوط میکنن...
حرفم رو قطعی نمیدونم هااا... فقط برام این حجم از نگرانی شما جای سوال داره...
۱۲ دی ۰۱ ، ۱۷:۲۳ مهتاب ‌‌

خواهش می‌کنم. سلامت باشید.

 

قبول دارم. بد نوشتم. منظورم این بود اگر اون ناخالصی یا ناآگاهی تعمدا از سمت شخص ادامه پیدا کنه باعث سقوط می‌شه، و الا اصولا خود خداوند کمک می‌کنه به شخصی که چنین نیت پاکی داره. اصولا شاید بیش‌ترین کمک خدا به همین اشخاص باشه.

پاسخ:
حالا درست شد...
فکر میکنم با شما به تفاهم خوبی رسیدم
ممنون که مشارکت کردید
۱۲ دی ۰۱ ، ۱۷:۳۳ خانومِ پرین

پرسیدید چرا دوست دارم ادامه مطلب رو بخونم؟

هیچی چون چند وقته فکرم درگیر اینه

پاسخش توی یکی از کامنتهایی که اینجا دادین بود.

قبل از خالص سازی، تشخیص باید باشه

من گیجم توی تشخیص

اتفاقا برام سوال شده که این تشخیص چجوری اتفاق میفته و دست ما به کجا بند باشه که بیشتر اوقاتم با محاسبات ما مشخص نمیشه؟ و...

پاسخ:
من که عددی نیستم که عقلم قد بده برای چالش های شما راهکاری بدم
اما توی وبلاگتون توی درمورد من نوشتید یه ادم بی احساس...
اگر اینی هستید که توی این نظرتون اعلام کردید، اون بی احساس وصف درستی نیست براتون...
اتفاقا پیشنهاد من اینه که از وبلاگها ، سخنرانهایی که دوستشون دارید ، کتاب ها ، و فعالیتها کمک بگیرید که نه تنها این احساستون حفظ بشه، بلکه تقویت هم بشه...
دنبال این خواسته تون باشید و نذارید کمرنگ بشه و صبرتون رو هم خیلی زیاد کنید...
نتایج خوبی میگیرید ان شاالله