تنها راه رسیدن به تو...
نمیدونم چرا این سلسله مطالب اخیر به امشب ختم شد...
الان که شروع کردم به نوشتن ساعت 12.43 دقیقه هست... ان شا الله مطلب امشب جمع بندی مطالب قبلی باشه...
شبِ حاج قاسم هست و آدم نمیدونه که باید چی بگه... چگونه میشه اقیانوس رو در یک قطره چکان تجلی داد؟!!
فقط همین به ذهنم میرسه:
روایتی داریم که به حضرت آدم سه چیز رو عرضه کردن و گفتن یکی رو انتخاب کن:
1_ عقل
2_حیا
3_دین
حضرت آدم حیا رو انتخاب کردن... پرسیدن چرا دین و یا عقل رو انتخاب نکردن؟
حضرت آدم جواب دادن جایی که حیا باشد دین و عقل هم همانجا هستند...
خیلی نیاز به بحث داره این روایت... از اون روایت های پر از اسراره...
تو گویی به حاج قاسم ما
1_خدمت در نظامی ولایی
2_ شهادت در راه تحقق دین
3_ تاثیر گذاری روی نفوس، در مسیر حق
رو عرضه کردن و حاج قاسم شهادت رو انتخاب کردن... و بیراه نیست بگیم در سیستمی ولایی اگر شهادت رو اصل قرار بدیم هم توفیق خدمت حاصل میشه و هم خدا دلها رو برای تاثیر گرفتن خاضع میکنه در برابر شما...
کم نبودن توی سالهای اخیر عمر حاج قاسم به ایشون پیشنهاد میدادن و اصرار میکردن که بیان برای انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا بشن...
فرار میکردن از این موضوع...
این کلیپ معروف از حاج قاسم رو ببینیم تا من برم ادامه مطالب قبلم رو تکمیل کنم که کاملا با این مطلب حاج قاسم و این کلیپ مرتبطه...
دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 6 ثانیه
عرض کرده بودم حق متعال اساس زندگی انسان رو بر امور ثابت قرار نمیده و همیشه در کنار امور ثابت امور متغییری وجود داره که اگر در امور متغیر نتونیم تشخیص درستی بدیم ، دانستن امور ثابت هیچ کمکی به ما نمیکنه و از همین جا تحلیل خودم رو در مورد انسانهایی که دوست ندارن زندگیشون دستخوش امور متغییر و غیر قابل پیش بینی بشه بگم که این انسانها همین دنیا رو برای خودشون جهنم میکنن و لذت زندگی رو نمیفهمن... اون دنیاشون رو نمیدونم...
در مورد امور متغیر هم غالبا بین انسانها اختلافه... که مثال اغتشاشات و مسائل سیاسی و انتخابات رو زدیم...
از مسائل اجتماعی هم که بیرون بیاییم در مسائل شخصی مون خیلی باهاش روبرو شدیم... یه دفعه چیزی پیش میاد که بر اساس نظم قبلی مون نیست و باید همون لحظه تصمیمی بگیریم براش...
این دنیا پر هست از امور متغییر...
و در امور متغییر باید اهل تشخیص های دقیق هم باشیم... خیلی اوقات زمان زیادی هم نداریم...
در مورد ارتزاق از بالا طبق آیه قرآن هم حرف زدیم و کمی علم حضوری رو بررسی کردیم و دیدیم علم حضوری رو با مطالعه کتب و درگیر مفاهیم شدن نمیشه بدست آورد...
از طرفی هم بهترین راه تشخیص همون علم حضوری هست (منظورم در حد مکاشفات و اون مقامات عرفانی نیست... خود خدا فرمودن: فالهمها فجورها و تقواها) بنای خدا بر اینه که الهام میکنه به ما...
اگر اساس زندگی انسان رو بر امور متغییر قرار دادن، از اون طرف هم فرمودن من به شما الهام میکنم...
خب من چجوری به این الهام برسم؟ چجوری بهش اعتماد کنم؟
چجوری بفهمم شیطانی هست یا سبحانی؟...
الهام هم مثل رمز پویا میمونه... هر بار عددش فرق میکنه... یعنی حتی توی این داستانش هم متغییره... خدا خیلی امنیتیش کرده...
برای چی؟!!
به این خاطر که میخواستن به این آیه تحقق ببخشن:
و لن یجعل الله الکافرین علی مومنین سبیلا...
برای اینکه راه محاسبه کافرین به مومنین بسته بشه، تشخیص مومنین رو گذاشتن توی لحظات و خیلی امنیتی بکر و پاکیزه بهشون میرسونن...
صحبت از این بود که چجوری میشه بهش رسید؟
چجوری میشه نصیبی از اون علم حضوری برد؟!!!
در زمانهای گذشته نمیدونم دقیقا چجوری بوده... فهمیدنش کار سختی نیست اما نیازی به ورود کردن نیست اما در زمانه ما راه رسیدن به علم حضورن همون کلیپی هست که توی این مطلب پخش کردم...
اون هم جهاد گونه...
در مسیر اهداف انقلاب خودتون رو خسته کنید...
هزینه کنید...
مالی... آبرویی... علمی... عمر و وقت... زن و بچه...
همه رو بریزید روی دایره...
هزینه کنید خودتون رو برای انقلاب...
با ذره بین بین صحبت های مقام معظم رهبری ، امام خامنه ای دنبال نقش خودتون بگردید... از سالیان پیش تا حالا...
با ذره بین...
اگر فرمودن فرزند آوری... ببینید نسبت شما با اون دستور چیه؟
اگر فرمودن جهاد تبیین ببینید شما چکار میتونید بکنید...
اگر فرمودن اقتصاد، نقش خودتون رو پیدا کنید...
اگر فرمودن جهاد علمی و نخبگانی... نقش خودتون رو پیدا کنید...
اگر فرمودن قوی کردن مردم، برید توی میدون...
اگر فرمودن کمک مومنانه و مواسات، نقش خودتون رو پیدا کنید...
اصلا بین رهبری و فرمایشاتشون دنبال نقش مسئولین کشوری نگردید... نقش خودتون رو پیدا کنید...
خودتون رو جهاد گونه صرف رهبر بکنید...
غرقش بشید...
الیوم
راه سبحانی و رحمانی دیگری برای رسیدن به الهامات الهی و علم حضوری ، جز صرف شدن و هزینه شدن و خسته شدن برای اهداف این انقلاب و عملی کردن فرامین رهبر عزیز انقلاب راه دومی وجود نداره...
حالا اگر نسبت شما با رهبری مثلا جهاد علمی و فرزند آوری بوده، شما اون رو انجام ندید و به جاش برید یه روستا رو با پولتون آباد کنید در راه خدا...
خرواری به خردلی...
شاید مثل مرتاض ها به قدرتی برسید اما یقین بدونید به کاهدون زدید...
خیلی جالبه ...
اومدم در پاسخ به کامنتی که برای پست قبلی گذاشته بودم و جوابی که شما دادید بنویسم:
به فکرم رسیده بود که لابلای سخنرانی های رهبر و امام و شهدا و... و اهداف انقلاب و نقشی که برای این انقلاب دارم بگردم تا تکلیف خودمو پیدا کنم
آیا این فکر درستی بوده؟
که اومدم دیدم پست جدید گذاشتید و همین رو فرمودید ..
ممنونم.
البته یه سوال دیگه هم داشتم..
بین نیازها و بارهایی که از این انقلاب رو دوشمون هست، بخوایم یکی رو انتخاب کنیم، با علاقه انتخاب کردن درسته؟ ...
یعنی چجوری بگم
از کجا بفهمم مثلا از بین پنج نیاز یا پنج چیزی که میتونم انجام بدم، کدوم اولویته؟ و من برا کدومش بودم؟ ...
البته فکر میکنم باید مثال بزنم ولی نمیتونم اینجا مثال بزنم آخه😅