ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
سه شنبه, ۱۳ دی ۱۴۰۱، ۰۷:۳۶ ب.ظ

راز جاذبه ی یک مسجد...

دو سال پیش:

دوستی داشتم که کارمندی رو فحش میدونست و بلاخره از یک کار اداری در شرکتی خصوصی فرار کرده بود...

روزی به من زنگ زد که پاشو بیا فلان قسمت شهر...

گفتم: تا حالا نیومدم اونجا...

گفت وارد بلوار که شدی بیا تا انتها... به خاکی که رسیدی یه کارخونه هست... من اونجام...

با بچه پولداری رفیق شده بود... پول و سرمایه از اون... تولید و فروش از این رفیق ما...

من رفته بودم تا در مورد گره هایی که درگیرش شده بود با هم همفکری کنیم... بلکه از اون بحران بیرون بیان...

.

.

وقتی برمیگشتم توی اون بلوار مسجدی دیدم... به دلم نشست... رفتم داخل کوچه... گفتم چه حس خوبی داره...

از دوستم هم پرسیدم محله اینجا چه جور محله ای هست؟!!

گفت خوبه... پول داشتم اینجا یه ملک میخریدم... قیمتش هم فعلا مناسبه...

حدود یک ماه بعدش دست همسر و بچه ها رو گرفتم رفتم کنار همون مسجد... خانمم گفت اینجا برای چی اومدی؟!!

گفتم این محله رو دوست دارم... اگر یه زمین خالی اینجا پیدا میشد و ما هم پول داشتیم و میخریدیم خیلی خوب بود...

گفت: فعلا که اطراف این مسجد نه زمین خالی وجود داره و نه ما پول داریم برای خرید زمین یا خونه...

گفتم راست میگی... همینطوری آوردم این محله رو نشونت بدم... 

گفت آره... حس خوبی داره...



دو سال گذشت و من کاملا این موضوع رو به شکل عجیبی فراموش کرده بودم...

حدود دو ماه پیش تونستم به شکل خیلی معجزه اسایی که تماما در لحظه تصمیم گیری شده بود یا بهتره بگم در لحظاتی مختلف... با کمترین پول زمینی بخرم...

راستش زمینی رو توی دیوار دیده بودم... رفتم به اون منطقه... با صاحب زمین صحبت کرده بودم...به نظر میرسد نمی تونم با شرایطی که میگه معامله کنم... اما تیر آخرم این بود که برم بنگاه اون منطقه...

و قیمت زمین های اون منطقه رو از نزدیک بپرسم...

بنگاهی گفت چرا میخوای این زمین رو بخری؟...

بیا زمینی بزرگتر با همین قیمت بهت نشون بدم... فقط کمی موقعیتش پائین تره... اما فلان مزایا رو هم داره... و ساخت و سازهای بیشتری انجام شده اطرافش و تراکم جمعیتی اطمینان بخشی هم داره...

رفتیم و دیدیم و پسندیدیم و فروشنده هم با شرایط ما راه اومد و خریدیم...

اما بعد از یک ماه از خرید که چک اولم پاس شده بود... رفته بودم قولنامه زمین رو از بنگاه بگیرم...

ناگهان به همسر گفتم: واااای... من پاک یادم رفته بود...

تو دقت نکردی این زمینی که خریدیم توی کدوم محله هست؟!!

برات آشنا نبود؟!!!

گفت: یادم نمیاد... فقط چون به دلم نشست قبول کردم...

گفتم:

دو سال پیش!!!

روبروی کوچه ی ما اون طرف بلوار، یه مسجدی داره... یادته قبلا رفتیم و خیلی دوست داشتیم اینجا زمینی ،خونه ای برای سکونت بخریم؟

از زمین ما تا اون مسجد سه، چهار دقیقه پیاده راه هست...



از بنگاه محل پرسیدم این مسجد امام جماعت هم داره؟!!

گفت بله... هم صبح هم ظهر و هم مغرب...

مسجدش وقف پدر همسرم هست... بچه اش در دفاع مقدس مفقود الاثر شده... برای این پسرش وقف کرده...

چند وقت پیش پسرش رو شناسایی کردن... توی فلان شهر به عنوان شهید گمنام مقبره داره...

اهالی اونجا التماس میکردن که شهید رو از اینجا نبرید... ما سر مزار این شهید حاجتها گرفتیم و...

مادر شهید رضایت داد شهیدش همونجا در اون شهر دور بمونه...



با اینکه نمیدونم چه وقت ساکن اون محله میشم... و اصلا آیا هیچ وقت خواهم شد یا نه...

دوست دارم پنج شنبه ها با بچه هام برم اون مسجد نماز مغربم رو بخونم....

موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۱/۱۰/۱۳
ن. .ا

نظرات  (۷)

۱۳ دی ۰۱ ، ۱۹:۴۶ اقای ‌ میم

چرا انقدر کارمندی مذمومه؟

پاسخ:
فی نفسه مذموم نیست...
بلاخره کارمند برای کشور نیاز هست یا نه؟
گاهی بعضی کارمندهای خوب و پر تلاش و کار راه انداز رو که میبینم واقعا انرژی میگیرم...
۱۳ دی ۰۱ ، ۲۰:۱۱ اقای ‌ میم

آخه یه عده میگن اصلا کارمندی نکنید یا افتخار میدونن که دستفروشی یا کارگری کردن ولی کارمندی نه

پاسخ:
منطقشون چیه؟
حرف باید دلیل محکم داشته باشه...
روحیات هر کسی به کارمندی نمیخوره... روحیات هر کسی هم به کار آزاد نمیخوره...

۱۳ دی ۰۱ ، ۲۰:۲۱ اقای ‌ میم

منطقشون اینه که اگه آدم برای خودش کار کنه بهتر کار میکنه 

۱۴ دی ۰۱ ، ۰۰:۱۳ میم مثل حنانه

من فکر میکنم اینکه بچگی هام با بابابزرگم میرفتم مسجد هنوزم اثرش روم هست...مسجدی بودن خیلی خوبه..اما متاسفانه دارن خالی میشن این روزها

همون مسجدی که بچگیام وقت دعای جوشن و ولادت ها و شهادت جا واسه نشستن نداشت الان به زور قسمت زنونه اش پنج تا نمازگزار داره که همه سن بالا ان.

کاش دوباره مسجدا پر بشن...

پاسخ:
اصلا نگران نباشید
جامعه ما نسبت به ده یا بیست سال قبل مذهبی تر شده...
معنوی تر و ولایی تر شده...
شک نکنید

۱۴ دی ۰۱ ، ۰۷:۴۲ این جانب

این جمله رو بارها شنیدم که میگن کاش از خدا چیز دیگه ای میخواستیم.

 

به نظرم هر وقت با خلوص و از ته دل یه چیزی میخوایم نمیدونم چطوریه که خدا خیلی به موقع ش برامون جورش میکنه ...

 

خیلی خیلی معلومه که خدا وجود داره, خدا حاضره...

 

 

ان شالله به خیریت و برکت این زمین رو بسازین و کنار مسجد بودن نعمت بزرگیه, الان خونه ما تو کوچه مسجده خیلی حس امنیت داریم توش.

پاسخ:
بله
واقعا باور به حضور خدا
و اعتماد به خدا... حلقه مفقوده ما مذهبی هاست...
مخصوصا اعتماد به خدا...

وای که چقدر هم خدا روی اعتماد به خودش از مذهبی ها امتحان میگیره...
۱۴ دی ۰۱ ، ۰۹:۲۱ یک مسلمان ...

الهی خیرش رو ببینین.

 

پاسخ:
خیلی دعاتون بهم انرژی مثبت داد
ان شاالله شما هم خیر ببینید
۱۴ دی ۰۱ ، ۱۹:۱۰ صـــالــحـــه ⠀

چقدر زیبا از عوامل غیبی دارید کمک می‌گیرید. حالم خوب شد.