جان نیز گشته خسته...
غالبا جنس لطیف تر نقش معشوق را بازی میکند و جنس صُلب تر نقش عاشق را...
برای همین در وادی جسم ها، خانم ها معشوق هستن و آقایان عاشق...
اما در وادی جانها چطور؟!!
باز هم هر که جانش لطیف تر، معشوق تر...
در این وادی دیگر جنسیت مطرح نیست...
امان از وقتی که معشوق با تمام دست برتری که نسبت به تو دارد و در آن مقام نازِ خود، اشتیاقش را به تو نشان دهد...
اشتیاق او، چه بر سر احتیاج تو می آورد؟!!
چه چیزی چمرانِ لطیف را بیقرارِ بلاد کرده بود؟
چه چیزی حاج قاسمِ لطیف را بی قرارِ سرزمینها کرده بود؟
ولله ولله ولله در قیامت خواهیم دید...
آنها غرق در لطیف تر از خود بودن...
جان نیز گشته خسته...
از تو کجا گریزم؟!!
چمران لطیف واشوقاه
حاج قاسم لطیف وازفرتاه وادمعاه واحسرتاه