ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
دوشنبه, ۱۹ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۴۷ ب.ظ

با خوبی هات مبهوتش نکن...

رسانه و تبلیغات به سبک اسلامی و الهی، خیلی سخته... و در عین حال خیلی آسون...

مثلا چه سختی ای داره؟

یکی از سختی هاش اینه:

کسی رو زیادی تحت تاثیر قرار نده... جوری که تحت تاثیر اون احساسات و هیجانات تصمیم به خوب شدن بگیره...

بر عکس رسانه و تبلیغات صهیونیستی که میگه از هر ابزاری برای تسخیر اختیار مخاطب استفاده کن...

حتی هزاران حرف راست بهت میگن... برای چی؟...

برای اینکه اون دروغی که به وقتش بهت میگه رو باور کنی...

اما رسانه و تبلیغ الهی اینجوری نیست...

میگه اگر خیییلی حرف منطقی دوست داره... زیاد منطق پیچش نکن...

اگر زیاد کلام با ملاطفت دوست داره و نقطه ضعفش اونجاست خیلی در لطیف گویی زیاده روی نکن...

اگر شیفته ی یک نوعی از سبک زندگی هست زیاد از اون کانال روی قلبش کار نکن...

 

یه چشمه نشونش بده و عبور کن...

کارگردانه ممکنه بگه نشون بدم رد بشم... اونم زود سرد میشه...

بذار قشنگ غرقش کنم...

میفرمایند:

اگر بنا به غرق و مسخ کردن بود من از شما توانمند تر بودم...

آزادیش رو تحت تاثیر قرار نده

 

میبینید چه راهی در پیش داریم؟

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۱/۱۰/۱۹
ن. .ا

نظرات  (۸)

۱۹ دی ۰۱ ، ۲۲:۰۵ خانومِ پرین

اتفاقا از اون کامنتی که لطف کردید پای یکی از پستای من گذاشتید و سوالی که پرسیدید، به ذهنم رسید که اشاره به همین نکته میخواید بکنید.

اما خب بازم یه چیز مبهمی اون ته ذهنم هست

پاسخ:
متاسفانه حافظه ام خیلی یاری نمیکنه...
یادمه اشاره ای در مورد فرم و محتوا کردم... همون منظورتونه؟.. البته اون رو هم باید دوباره بخونم... یادم نمیاد ..شاید باید هم متن شما و هم نظر خودم رو دوباره بخونم...
چه ابهامی؟

سلام 

 

راستش من این مدلی که شما میگید رو خیلی درک نمی کنم ... تبلیغ، یعنی رسوندن، نه پرت کردن مطلب روی هوا! آقا فکر کنم این مطلب رو میگه ... 

برای همین مدل پرت کردن روی هوا رو نمی فهمم ... 

مدل اثر نگذاری رو هم ایضا! 

 

بنای تبلیغ رو اگه بخوایم بذاریم بر تحمیق، بله! حرف شما درسته

ولی بنای تبلیغ اگه این باشه که از نقطه ای که آدم ها توش هستن (منطق، احساس، هرچی) بناست دستشونو بگیریم و قدم به قدم جلو ببریم ... خب چرا از در منطق و احساس و ... نباید جلو اومد؟! 

 

اضافه کنم مگه بناست در خلأ دینداری کنیم؟! خالی از همه عوامل! شیطان و اعوان و انصارش هر چی ضرب و زور دارن به کار بگیرن، بعد ما اینجا ضمانت های دینداری برای بقیه درست نکنیم؟!!! ضمانت های دینداری چیه؟! فضا سازی ... فضای خوب درست می کنیم ... فضای خوب هم به پر کردن از خوبی هاست. 

 

گیر کارم روی اونه که تربیت در سطوح مختلف، اقتضائات مختلف داره. یه بچه دو ساله که نزدیک تنوره رو اگه آزادی مطلق بدی که از بین میره!!! یا نهایتا بهش بگی که مراقب خودت باش کوچولو! 

گاهی محیط ایزوله لازمه، گاهی نیمه ایزوله ... تربیت این مدلی اتفاق میفته ... 

از اول کار، توی همه شرایط، آزادی دادن؟!!! این واقعا درسته؟! 

 

 

 

مدل تبلیغ درستی نیست ... مدل تربیتی نیست. مدل بی تربیتیه! اگه حرفتونو درست فهمیده باشم ... 

پاسخ:
سلام برادر
خوش امدید... فکر کنم بار اول هست که توی وبلاگم تایپ رنجه فرمودید :)))
راستش منم هنوز دقیق متوجه نشدم که منظورم رو بد رسوندم... یا اینکه متوجه منظورم شدید اما نظرتون متفاوته...
لذا کمی منبر میرم تا با کمک خودِ شما ببینیم بحث به کجا میرسه...

در مورد محیط ایزوله (هر چند این کلمه ی ایزوله بار معنایی دقیقی برای منظور ما نداره) منم موافقم...
اما ایزوله از چی؟
مثلا از دوست ناباب؟
از همسایه ی بد؟
از فامیل ضد ولایت؟
این مدل ایزوله کردن حتی در زمان ظهور حضرت م ح م د هم اتفاق نمی افته...
در حکومت آرمانی شیعه یک مدل ایزوله اتفاق می افته و اون هم ایزوله از فضای تبلیغی و رسانه ای سازمان یافته بر علیه آزادی و اختیار انسانهاست...
حالا این ایزوله شدن با جنگ برابر اتفاق می افته یا با خلع سلاح دشمن... یا با هر دو... نمیدونم....
منتها الان ما در موضوع تبلیغ و رسانه هم درگیر جنگ نابرابر هستیم... لذا آزادی و اختیار انسانهای عادی سلب شده هست...
هم دشمن سلاحش اثر گذار هست لذا ما ریزش قبل از ظهور داریم... و البته رویش قبل از ظهور...
میخوام بگم نمیدونم چطور این ایزوله شدن از فضای رسانه ای سازمان یافته بر علیه اختیار و آزادی انسانها شکل میکیره... اما این ایزوله شدن رو میتونم در چهارچوب عقاید شیعه درک کنم...

منتها اینکه همکلاسی من... فامیل من... همسایه و هم کار من دائم برای من سم پاشی بکنن بر علیه حق... این بنا نیست جمع بشه... هست که هست که هست...
این جا خودش عرصه کنش گری ما مردمه... مردمی که دل در گرو حق دارن...

این تا اینجا که بیان کرده باشم با موضوع آزادی به اون شکلی که شما برداشت کردین (که هر کسی هر چیزی دوست داره رو ببینه و در معرضش قرار بگیره) منم مخالفم...

اما منظور من از اینکه میگم تاثیر گذاری نباید به شیوه رسانه های صهیونیستی باشه چیه؟
اونها قوه خیال و وهم مخاطب رو با تکنیک ها و ترفند های رسانه ای مسخ میکنن...
برای همین من هر چی در تعریف رسانه به شکل امروزی دقیق میشم میبینم مسئله زمان و گذرا بودن عنصر رسانه رو نمیشه حذف کرد و اثرش رو دائمی دونست...
مثلا در جریان مهسا امینی، شکل اتفاقی که در کف میدون افتاده بود به جوری بود که یک رسانه ای میفهمید که مهسا امینی نمی تونه اسم رمز برای بیش از یک ماه باشه.... باید از فرصت مهسا امینی استفاده کرد و به مرور سوژه های جدید ساخت...
که این کار رو هم میکردن...
چون اونها میفهمیدن کارایی مهسا امینی بیش از یک ماه نخواهد بود...
باید مسائلی مثل کشته سازی و چه و چه رو بیارن وسط تا تنور داغ بمونه...
رسانه ای که دایره تاثیر گذاریش در محدوده خیال و وهم باشه... اثرش هم ماندگار نیست...
بعد چون اونها خودشون میفهمن این مدل کار رسانه ایِ گذرا باید به یک عملی برسه که اثر اون عمل ماندگار باشه... لذا مثلا بحث حرام زادگی رو سعی میکنن ازش قبح زدایی بکنن... و یک سری از سبک زندگی ها رو ترویج میدن تا بتونن رو تغییر رویه ی یک جامعه حساب باز بکنن...

من میگم اسلام میگه "
قل کل یعمل علی شاکلته
قرآن میفرماید شما بر اساس شاکله خودتون عمل میکنید...
یعنی در نهایت اصالت عمل برمیگرده به شاکله...
نقش آگاهی (تبلیغ آگاهی بخشی هست) در شکل گیری شاکله چقدر هست؟
نقش تمایلات و حب و بغض ها چقدر؟
نقش رفتار و اعمال چقدر؟

اگر دین میگه تاثیر بذار اما نخواه که دز تاثیر رو اونقدر بالا ببری که طرف بر اساس هیجان تاثیر بیاد به سمتت...
اقبال کردن بر اساس هیجانِ تاثیر ماندگار نیست...
بعد شاید من یا شمای رسانه ای بگیم حالا بذار برای شروع یه مقداری داغش بکنیم... بعدش میریم روی مبناش هم کار میکنیم...
اینجا میشه توجیه وسیله و روش، توسط هدف...
هدف وسیله و روش رو توجیه نمیکنه...

حضرت آقا از سالیانی پیش موضوع سبک زندگی رو برجسته کردن...
چرا؟
سبک زندگی اثرش ماندگاره...
سبک زندگی اون محیط ایزوله رو هم تا حدی ایجاد میکنه...

من یه مثالی بزنم براتون
ما توی همین وبلاگ (توی این 8 سالی که من مینویسم) اشخاصی داشتیم که توی تاثیر گذاری خیلی خاص بودن...
از قدیم یکی بوده به اسم خانم رضوان... بعدا یکی دو نفر دیگه رو دیدم...
از بین موثرهای الان هم بخوام مثال بزنم برادر شاگرد بنای عزیز و همسر بزرگوارشون...
یه چیز مشترک همه ی این بزرگواران داشتن و اون هم تصویر دادن بوده...
تصویری که باور میشه...
من چرا این تاثیر رو ندارم؟
سوای از اینکه وسعت روحی مون هم خیلی فرق داره و من اصلا نباید همچین انتظاری هم داشته باشم اما میخوام وجه رسانه ایش رو برجسته بکنم...
همه ی عزیزانی که تاثیرات خوبی داشتن از جمله روی خودِ من... تصویری از یک سبک زندگی میدادن...
اما من فقط بحث تئوری و نظری میکنم...
اون تصویری که این عزیزان میدن خیلی خوبه... خیلی تاثیر میذاره چون لمس شدنیتره...
حالا شما فرض کنید این مقدار تاثیر رو ما بخوایم خیلی شدیدترش کنیم...
اصلا به صلاح هست؟!
شاگرد بنا یه چشمه نشونت داد کافیه دیگه... برو فکر کن بقیه شو...
برو توی خودت پیاده کن...
ایشون رفته توی منطقه محروم... اما مدل من و شما اینه که همین تفکر رو ببریم توی بالا شهر تهران پیاده کنیم...
بلدیم؟
چرا بلد نمیشم؟
چون تاثیر، اثرش ریشه ای نبود...
ریشه رو کی باید ایجاد کنه... رسانه؟
تبلیغ؟
من میگم نه...
بریم بررسی کنیم که چجوری میشه شاکله رو تغییر داد.... یا ارتقاء داد...


۱۹ دی ۰۱ ، ۲۲:۱۶ شاگرد خیاط

اینو به استاد پناهیان بگین 

والا

با این منبر رفتناشون

پاسخ:
یعنی تسخیرِ مخاطب میکنن؟

سلام علیکم

«آن‌جا که هدف تربیتی، غلتاندن و به دوش کشیدن نیست، بلکه هدف، راه رفتن و به پا ایستادن انسان، انتخاب و اتخاذ اوست، در این‌جا کار مربی و روش او هم عوض می‌شود.» (علی صفایی حائری، «مسئولیت و سازندگی»، ص 58)

پاسخ:
سلام برادر
عالی بود

سلام مجدد

 

راستش بله! من خودم هم تعجب کردم!!! فکر می کردم قبلا نظر داده باشم ... ولی خب انگار نه! خیره ان شاءالله :)

 

در مورد اصل مطلبتون: 

اینکه باید به سمتی بریم که شخصیت سازی بشه رو کامل موافقم. 

اما این شخصیت سازی از گذرگاه وهم و خیال اتفاق نمیفته رو هم شک دارم! تا اونجایی که من فهمیدم، بنا بر اینه که از تمامی ظرفیت ها استفاده بشه ولی در اون ظرفیت های متوقف نشیم و بالاتر بریم. مگه اون ظرفیت باطل باشه. 

و نمیدونم وهم و خیال رو باطل میدونید شما؟!

برای همین با کار رسانه ای که از وهم و خیال شروع می کنه و عقل میکشه کامل موافقم. نیازه اصلا ... 

 

نکته فرعی:

چطور ایزوله شدن اتفاق میفته؟! با در دست گرفتن حاکمیت! همونی که شما خودتون فرمودید. مثالش الان میشه این که حکمرانی در فضای مجازی رو از اونها بگیریم. برای آینده میشه اینکه از الان گام های محکمی برای هوش مصنوعی برداریم. 

 

چی شد که من مخالفت کردم:

1. ذهنیت من از تبلیغ بی مسئولیت! من میگم دیگه! خودش آزاده بشنوه و اختیار کنه!!! تبلیغی که به ثمره کار نداره. تبلیغی که ول میکنه ماجرا رو ... میگم سوء برداشت به این خاطر بود که هرکی رو میبینی تبلیغ روی هوا انجام میده ( و نه ثمرده به همون معنایی که شما اشاره کردید بهش ... شاکله سازی) از همین حرف داره استفاده میکنه که انسان اختیار داره و نباید اختیار رو گرفت!!! ول میکنه به امان خدا. محیط ایزوله و تربیت رو برای مقابله با این فکر مطرح کردم ... 

2. متاسفانه یا نامتاسفانه(!) و خواسته یا ناخواسته ما باید از گذرگاه خیال و وهم استفاده کنیم. مردم گیرن توی اینجا! باید این رو دریچه قرار داد و ارتقا داد. باید شخصیت سازی کرد اما از کارهای پراکنده اصلا نباید غفلت کرد ... 

 

فکر کنم در کلیت حرفها با هم موافق باشیم :) شاکله سازی، تربیت، همون چیزیه که من دوستش دارم! کار دوام دار :)

پاسخ:
در مورد وهم و خیال که منم نگفتم نباید ازش استفاده بشه
اما شما فرمودین در وهم و خیال متوقف نشیم...
توقف نداشتن یعنی چی؟

حرکت در عرض کردن به جای حرکت در طول کردن یعنی توقف در اون مرحله....
شما میدونید الان بازی ها به گونه ای شده که بزرگترها هم میل به بازی های موبایلی دارن...
بحثی میکردیم با دوستی...
به ایشون که داشتن در این زمینه کارهایی میکردن گفتم اینکه توی یک بازی به جای جنگیدن در فضای تهران... بازی ای طراحی کنیم که داره توی خیابونهای سوریه با داعش میجنگه... خیلی چیزی رو عوض نمیکنه...( صحبت مال چند سال پیش بود)

گفتم هیجانی که بازی ایجاد میکنه رو باید تا میشه بالا برد اما وقتی حسابی بالا بردی باید همون هیجان رو گرو بگیری برای یه موضوع مهمتر...
گفت چی؟
گفتم به نظرت نمیشه بازی رو جوری طراحی کرد که صبر توی اون بازی نقش تعیین کننده ای داشته باشه؟
صبر چکار میکنه؟
وهم و خیال رو از حرکت در عرض بازمیداره...
درسته که بازیه اما تمرین و ورزشی میشه برای تعامل با وهم و خیال...
وهم و خیال ابن الزمان هستن...
اما صبر از میوه های عقل هست و اب الزمان...
البته که باید خلاقیت به خرج داد تا بازی از شکل بازی بودنش خارج نشه...
اما اینکه میگم باید از وهم و خیال هم استفاده کرد منظورم اینه که باید ماهیتشون رو بشناسیم... تا در جهت فربه کردنشون گامی برنداریم...
والا فرمایش شما منطقی هست... وقتی وهم مفاهیم جزئیه رو میفهمه چطور میشه گفت بد و باطله؟
قوه خیال چرا باید بد باشه؟

من میتونم با کسی که مخالف ولایت هست جوری بحث کنم که به لحاظ منطق و مفاهیم نتونه که نپذیره...
اما آیا چون با منطق و فصاحت کلامم خفه اش کردم آیا با من همراه هم خواهد شد؟
هنر در اتمام حجت نیست...
هنر در ایجاد انگیزه و اراده برای تغییر هست...
انگیزه و اراده برای حرکت و تغییر چه وقتی اتفاق می افته؟
وقتی که تصورش (تحلیل نظری) رو قانع کنی؟
یا تصدیقش رو بگیری؟
قطعا کسی تا تصدیق نکنه حرکتی براش ایجاد نمیشه...
تصدیق در قلب اتفاق می افته...

رسانه و تبلیغ در اسلام با قلب کار داره...
برای همین اگر یه امام جماعت نتونه با مخاطبینش رفیق بشه نهایت کارکرد یه ضبط صوت رو پیدا میکنه...
کسی به ائمه جمعه میگه رفیق باز (به اصطلاح مودبانه اش رفیق پرور) باشید؟

در مورد دلیل مخالفتتون:
بی مسئولیتی ابدا خوب نیست اما تقید سفت و سخت به ثمر و نتیجه هم روی دیگر انحراف هست...
شما (ما) برای نتیجه خیلی دغدغه مند باش... تلاش و برنامه بریز...
اما اگر 100 بار هم نتیجه نگرفتی و ناامید نشدی و دوباره برنامه ریختی اونوقت مشخصه که مسیر رو میشناسید...
نور دارید...



یه کم شاید مبانی ذهنی من متفاوت باشه که حس میکنم حرفهاتون به مدار های ذهنیم نمیخوره... این حرف به معنی اشتباه بودن حرف شما نیست! ابدا. فقط باید بچرخم ببینم چرا حرفتون داره قلقلکم میده ...

حرکت در عرض، در وهم و در خیال، اصلا بد نیست توی ذهن من. چرا؟! پسِ ذهن من فعلا این داره جولان میده که انسانی که به مرحله ادراکات عقلانی برسه و عقل حاکم بر سایر قوا بشه، قوه وهم و خیالش هم ارتقا پیدا می کنن ... حرکت در عرض به قول شما در وهم و در خیال، با این معنا اصلا بد نیست! برای همین مطلقِ حرکت در وهم و در خیال به نظرم بد نمیاد فعلا. مگه این که اون چیزی که توی ذهنم جولان پیدا میکنه اشتباه باشه ...

اما با شما موافقم!

کجا؟! اینجا که فعلا وقتی کسی به اون مرحله نرسیده، حرکت دادنش در مسیر عرضی وهم و خیال، اشتباه محضه. 

برای همین تصویری که بازی کامپیوتری دارم میشه این شکلی که با وهم و خیال (جایی که مخاطب من قرار داره) شروع میشه و کم کم به عقلانیت و ادراک کلیات میرسه و بعد جلوتر میره. مثلا ... 

برای همین باهاتون در مصداق همراهم، اما مبنایی اون قسمت رو ذهنم همراه نبود. البته شما شاید ناظر به غالب موارد صحبت کردید و مبنایی صحبت نکردید که خب پس توی این زمینه هم با هم موافقیم :)

 

حرکت که بسته به درک درست از ماجرا هست. قطعا تا تصور صحیح اتفاق نیفته تصدیقی اتفاق نمیفته و تا تصدیق صورت نگیره، میل شکل نمیگیره! تصدیق مبدا میله! از میل تا انجام عمل باز هم فاصله است. من حرفتون رو رد نکردم ها! دارم تایید میکنم. یه مقدار حاشیه میزنم فقط ...

 

با قسمت رفیق بازی هم موافقم :)

 

میدونید چرا از تقید به ثمردهی حرف میزنم؟! چون حجم عظیم سهل انگاری ها رو می بینم ... حجم عظیم کارهای پارتیزانی! جوگیری!!! اینها اذیتم میکنه ... خیلی هم اذیتم میکنه ... هر چیزی که یه ذره بخواد بقیه رو بکشونه به سمت سهل انگاری، اذیتم میکنه. و چون می بینم با «مبنای انسان اختیار داره» دارن خودشونو توجیه میکنن، یه مقدار حساس شدم. دیگه هر کی این حرف رو میزنه سریع جبهه می گیرم :)) و الا حرف شما درسته :)

پاسخ:
برای پاراگراف آخرتون
پیش انسان خودساخته ای بودم، از کارخونه داری گفتم که انسان خوبی هست اما بی اعتماد هست به اکثر نزدیکانش...
گفت: چند ساله کارخونه داره؟
گفتم بیش از ۲۵ سال...
گفت: طبیعیه که بد بین باشه
چون توی این سالها خیلی کلاه رفته سرش... عارف که نیست تعادلش بهم نخوره...
طبیعیه که تعادلش بهم بخوره...
مراقب باشید از کثرت دیدن انسانهای بی مسئولیت توجیه گر، به عدم تعادلی نیفتید که بخواید حق حقی رو رد کنید چون انسانهای توجیه گر بی مسئولیت پشت اون حرف حق پنهان میشن

حرکت در عرض اگر خوب بود بیایبد بنده راههایی میشناسم که در قوه وهم و خیال چنان قوی بشید که اصلا به قدرتهایی میرسبد که حیرت انگیزه، اما مورد تایبد خدا نیست...
فکر میکنید چرا اکثر هنرمندان ما در جهت اهداف انقلاب گام برنمیدارن؟
چون برای حرفه شون باید به قوه خیال متمسک میشدن... تا اینجاش خوبه...
اما نفهمیدن حد اعتدال این پرداختن کجاست...
شروع کردن به حرکت در عرض...
بعد میبینیم اصلا عقلانیت انقلاب رو درک نمیکنن...
بعد ته نگاه ایدئولوژی شون میرسه به هایدگر و ...
اون بنده خدا هم درگیر حرکت عرضی در وهم بود...


نه بنا ندارم حق رو رد کنم :) که اگه اینطور بود آخرش نظرم برنمی گشت. اغلب مواردی که این مدل حرف رو زده بودن، تهش به سمت سهل انگاری و ولنگاری و تنبلی کشیده شده بودن ... مورد غالبی اطراف این بود. طبیعیه که ذهن نسبت به مورد غالبی حساس بشه و جبهه بگیره. جلوی حرف حق هم جبهه نمیگیره، جلوی اراده ی ناحقی که پشت حرف حق قایم شده جبهه میگیره ...

 

مخالفتی ندارم با این حرف ... فقط پسِ ذهنم رو اوردم وسط ...

چقدر پست خوب و زاویه بدیع و نگرش شگفتی بود. چقدر خوش‌حالم که خوندمش.

فقط سؤالی که دارم اینه که از کجای (کدوم) منابع اسلامی این مطلب رو استنتاج کردید؟ یعنی منظورم اینه که ارجاع مطلبتون رو می‌تونم بدونم؟

پاسخ:
سلام
خوشحالم که نظرتون رو اینجا میخونم
و خوشحال تر از اینکه مفید بود...
با تامل در سیره ی اهل بیت و تاریخ اسلام