ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پنجشنبه, ۲۲ دی ۱۴۰۱، ۱۰:۳۵ ق.ظ

بزرگترین لذت عمرم...

میدونید بزرگترین لذت و انگیزاننده و منقلب کننده ی قلب در این دنیا برای من چیه؟

خدایا چقدر باید از شما تشکر کنیم که به ما قوه ی خیال دادید که بتونیم این لذت رو تصور کنیم

به ما قوه واهمه دادید تا این معنا رو با قوه واهمه فهم کنیم...

اصلا مگه برای قوه خیال و وهم میشه لذتی بالاتر از این متصور شد؟

راستی بالاترین لذتی که با قوه خیالتون میبرید چیه؟

با قوه واهمه (فهم مفاهیم) چطور؟



خدایا تو خود شاهدی بالاترین لذتم... برانگیزاننده ترین تصوراتم...منقلب کننده ترین یادم:

این بود که تصور میکردم مادری مثل حضرت زهرا دارم...

تصور کردید مادری حضرت زهرا یعنی چی؟

شاید یه روزی راز این لذت بزرگم رو گفتم...

راز اینکه چرا تصور داشتن همچین مادری اینقدر برانگیزاننده بوده...

در حدی که از خدا میخوام ظرفیتم رو بیشتر کنه... چون با این ظرفیتم وقتی بخوام زیاد غرق این تصوراتم بشم مستعد این هستم که بساطم رو از این عالم فانی جمع کنم و برم... و بشم یه میوه ی نارس...

۰۱/۱۰/۲۲
ن. .ا

نظرات  (۱۲)

۲۲ دی ۰۱ ، ۱۳:۰۷ میم مهاجر

تصور و خیال رشد و تقرب در معیت حضرات معصومین (علیهم السلام)  تو اون دنیای بی‌مزاحمت...

پاسخ:
و این دنیای با مزاحمت
۲۲ دی ۰۱ ، ۱۳:۰۷ خانومِ پرین

لوث نشه😁 ولی منم بی اغراق میگم

بزرگترین لذتی که میبرم تصور این موضوعه که حضرت امیرالمؤمنین(ع) پدرم باشه

در حدی که گاهی اوقات سعی میکنم تصورش نکنم و خودمو بزنم به اون راه چون ممکنه سیمام از شدت برق قوی بسوزه😁

پاسخ:
خیلی قابل درکه
میفهمم
۲۲ دی ۰۱ ، ۱۴:۲۱ صـــالــحـــه ⠀

تا به حال به این جنبه‌ خیال‌پردازی فکر نکرده بودم! 🤭

پاسخ:
مگه نشنیدید که میگن:
وصف العیش نصف العیش؟!!

قوه خیال حقی به گردن ما داره... و حقش هست که صورتهای خوب روش نقش ببنده...
یکی از خیرات تصور کردن مصائب کربلا و شام، تطهییر قوه خیال هست...
خیالی که با یک نگاه به نامحرم کلی باید جون کند تا پاکش کرد...
چون اگر پاک نشه رهزنی میکنه برای قوه ی عاقله...

در ضمن پای مطالبتون حرف دارم... اما فعلا سکوت کردم...
۲۲ دی ۰۱ ، ۱۵:۰۷ این جانب

اون یه منفی رو من زدم و فکر کنم دلیلش و موضع سرسختانه من در خصوص وهم و خیال و عشق و امثال این چیزهای غیر حقیقی و بدونین

پاسخ:
یه چیزی رو خودم باور دارم و اون اینکه اگر هیچ وقت هم با هم سر این مسائل به تفاهم نرسیم باز هم خیرخواه هم هستیم...
اما یه سوال بپرسم:
فرض کنید در مورد وهم و خیال و عشق و ... تماما منظور من رو متوجه شدید و با این وجود مخالف هستین...و حق هم با شماست حتی...
خب این میشه یک کجی یا یک انحراف در من...
آیا در برابر تمام گناهها و انحرافات اینقدر حساس هستین؟
اگر در این مورد بخصوص حساسیتتون بیشتره میشه علتش رو بدونم؟
۲۲ دی ۰۱ ، ۱۵:۳۴ این جانب

در اینکه خیرخواهی یکی از پایه های حضور شما در اینجاست من لااقل شکی ندارم و در خودمم نه تنها برای شما که باقی دوستان همین حس رو دارم، پس کاملا فرمایشتون و قبول دارم

 

و اما فرض شما، شما قبول دارید که گناهان و انحرافات مختلف هر کدوم تبعات و اثرات خاص خودش رو داره؟ با گناهی زخمی میشی ولی با گناه دیگه ای از حیات ساقط میشی ...

شما یا من ممکنه گناهان و انحرافات مختلفی داشته باشیم، ولی وقتی میبینم یه اعتقادی حتی توجهی منجر به چپ کردن حتمی میشه ( حتمی من یعنی ۹۹.۹۹ درصد) خب من به دشمنم حتما تذکر میدم شما که جای خود دارید

شاید بنده نظری نتونم عرضم رو اثبات کنم ولی به تجربه یقین حاصل شده وهم و خیال و عشق با هر منظوری نتیجه ای جز سقوط و چپ کردن نداره و هر جا بتونین ازش دوری کنین جلوی سقوط رو گرفتین

حتی خیال ائمه از نظر من خطرناکه، چون ناخودآگاه مقام و صفات الوهی بهشون قائل میشیم، و ....چون مرزی ندارن و تقریبا تا هرجایی پیش میرن و تحقیقا قابل کنترل و مدیریت نیستن و ...

 ازونجا که ما در مورد خدا یعنی حقیقت مسلم عالم، وهمی نداریم خیالی نداریم و حقیقت جاری و عیان و مستدل و مستحکم پیش ما حاضر و ناظره ...خیال و وهم چیزی که نیست، کثرت و وحدتی همزمان نداره و زاییده خیال ماست موجب سقوط خواهد شد حتی اگر اون چیز خیالی رو منتسب یا متصف به حقیقت مطلق بدونیم

نمیدونم، نمیتونم درست توضیح بدم، ولی قبول کنین وهم و عشق حقیقت که ندارند هیچ، موجب ضایع شدن و فساد ما هم هستن

پاسخ:
شبیه این نقد ها رو قبلا هم داشتید به بعضی از مطالب من...
اما قبلا چون تازه با شما آشنا شده بودم انگیزه ای برای بحث نداشتم و سعی میکردم تمومش کنم فقط
اما الان که بیشتر با شما آشنا شدم خیلی دوست دارم بحث های مفصل بکنم باشما... اما وقت کافی ندارم...
:)))
این دو تا خیلی با هم فرق داره هااا
یعنی الان هر بار که توی مطالبم که این مدلی نوشته میشه نقد کنید با روی باز استقبال میکنم حتی اگر نتونم جواب قانع کننده و کافی بدم...
اما اوایل که توی اون وبلاگ بود، چون انگیزه ی شفاف سازی نداشتم... به تبع حوصله هم نبود...
.
.
توی نظرات قبلی که توی مطالب قبلی گفتید یه مثال خوب زدید:
گفتید وقتی میشه از یک اتوبان 4 بانده رفت... چرا باید از راهی پر خطر که احتمال سقوطش بسییییار بالاست رفت؟
حرفتون و جمله تون خیلی درسته... اما مصادیقی که براش در نظر دارید تطبیق نمیکنه...

پیامبر فرمودن من بین شما قرآن و عترتم رو میذارم...
رابطه ی ما با عترت پیامبر یا همون اهل بیت باید چگونه باشه؟
فکر نمیکنید اگر هدف دین یک مقوله ی خیلی پیشرفته و متعالی نبود بلاخره نتیجه ی تلاش یکی از اون 124 هزار پیامبر باید جواب میداد دیگه...
پیامبران بد بیان میکردن؟
مردم خیلی بد بودن؟
یا هدف خیلی متعالی بود و رسیدن به اون هدف هوشیار و همت بالایی میخواست؟

پیامبران که قطعا هم خوب بودن و هم خوب بیان میکردن...
مردم کل تاریخ رو هم که نمیشه محکوم به شقاوت کرد...

چرا 124 هزار پیامبر کشته شدن؟
به چه جرمی؟
اگر فقط برای اخلاقیات اومده بودن که واقعا کسی با اخلاق مشکلی نداره...

توی زمان همون عرب جاهلی که به دروغ برای ما اونها رو وحشی خوندن چطور یک زن مثل خدیجه میتونسته کلی خدم و حشم و داشته باشه و تجارت کنه؟
این همه آزادی برای یک زن؟!!
توی عرب جاهلی؟!!
بعد به خاطر ثروتش مختارانه همسرش رو انتخاب میکنه...
یعنی عرب بهش همسرش رو تحمیل نکردن؟!!1
چه باکلاس؟!!!

بعد وقتی قریش بت پرست بودن پیامبر ما و خانواده اش اون بت رو نمی پرستیدن اما کسی کاری باهاشون نداشت...
چه باکلاس؟!!
حتی عبدالمطلبی که اون بت ها رو نمی پرستید و همه میدونستن کلید دار کعبه هم بود...
چه دموکرات؟!!!

چرا توی تاریخ اینها رو به ما نگفتن؟
بعد پیامبر بین این مردم محبوب هم بود و بهش محمد امین هم میگفتن...
مال و ثروتشون رو هم در اختیار میذاشتن...
اما وقتی ادعای پیامبری کرد یه دفعه ورق برگشت...
بابت چی؟
مگه محمد بین شما محبوب نبود؟

خیلی حرف دارم...
میخوام بگم اساسا دین یک مقوله صرفا اخلاقی نیست که بگیم من فقط به لقمه ی حلال میچسبم و کاری به رابطه خودم و ولی خودم ندارم...
در اینکه باید مقید به لقمه حلال بود شک نکنید...
تردیدی ندارم...
اما نسبت من و ولی من چگونه باید باشه؟


قبلا به نظرم بحثی داشتیم که توی اون بحث شما خیلی روی روایات و احادیث حساب باز نمیکردید...
اگر درست یادم مونده باشه البته...
و این یعنی حتی اگر اهل بیت نباشن من با قرآن مسیر سعادتم رو میرم...
من این رو قبول ندارم...
ما یه روایت داریم که میگه:
خدا چهار چیز رو در چهار چیز پنهان کرده...
یکی از اون چهار تا که مهمترینش هم هست اینه:
خدا ولی خود رو در میان مردم پنهان کرده... تا همه به هم احترام بذارن که مبادا اونی که بی احترامی میکنن ولی خدا باشه (نقل به مضمون)
یعنی اونکه احتراممش برای خدا خط قرمزه  حرمت داره ولی خداست...
چرا؟
چه کسی میتونه ولی خدا بشه؟

ان شا الله در ادامه باز هم با هم گپ میزنیم...
۲۲ دی ۰۱ ، ۱۶:۱۵ این جانب

خیلی هم عالی جواب سوالتون خیلی ساده است، نسبت من با ولی خدا اطاعته، اونم به خاطر اطاعت از امر خدا، همین.

 

و اینکه کسب نون حلال اصلا یک مساله صرفا اخلاقی نیست، از قضا به شدت تعبدیه؛ بحث اطاعت از خداست، و این اطاعت به ظاهر ساده و به نظر اخلاقی شاهراهه، چرا من شاهراه رو رها کنم بیافتم تو بیراهه ای که معلوم نیست سر و تهش کجاست تازه بر فرض ادعای سالکان مدعیان و واصلان ش قراره به جایی برسم که اون عبد حلال خور بالایی به راحتی از راه تعبدش رسیده کاخ و قصرشم ساخته و رضوان خدا رو هم مال خودش کرده بدون هیییییییییییچ خطری.

 

 هدف انبیا آیا پیشرفته تر از تعبد و بندگی برای خدا خواستن؟

راستش من بحث عترت رو خیلی به این موضوعمون مرتبط نمیدونم، چون اگه قرار باشه نسبت به مساله عترت موضعم رو تکرار کنم از قضیه سقوط اوهام و عشق و خیال دور میشیم، ولی فقط همین نکته رو میگم که در همین راستاست وقتی شما شاهراه اتصال مستقیم و دعوت با حقیقت مسلم عالم رو دارید، و حاصل این ارتباط یقینا اجابته، دیگه چه نیازی به رفتن راه های دیگه ای که معلوم نیست وصلی توش باشه...


به نظرتون فکر و استدلالم غلطه، اشکالی داره، وقتی من میخوام به هدفی برسم که با ماشین و با سرعت بالا وسط یه بزرگراه امن راهشه، چرا باید خودم رو به بیراهه برسونم برای رسیدن به همون هدف!

پاسخ:
خب اگر من مسئله عشق رو با هدف انبیاء گره زدم به این خاطره که عشق و محبت و مودت رو جز برای انبیاء و ائمه و پیروان صدیق و خالص ائمه شایسته و اصیل نمیدونم...

شما میگید لقمه ی حلال شاهراهه... چه نیازی به افتادن در خطر دلدادگی به اولیاء خدا...
من میگم دو دلیل دارم...
یک: چرا دل نباید عاشق کسانی که کان و معدن خوبی ها هستن بشه؟.. چرا عاشقی ممنوع؟!!
چون ممکنه اون انسان خوب رو با خدا اشتباه بگیره؟!!
چون همچین خطری جود داره من به نیاز فطری قلبم پاسخ ندم؟

بعد آیا میدونید کسانی که توی دینداریشون لذت نبرن، عشق نکنن (حتی با سختی هاش) دچار غرور میشن؟
و غرور یعنی تکبر؟
و میدونید تکبر بیشتر بین جوامع مذهبی رایجه تا جامعه ی لائیک؟
میخواید یه جامعه مذهبی متکبر مستکبر مثال بزنم؟
یهودی ها... میدونید چقدر مقید به شرعیات خودشون هستن؟!!!
در بین مسلمونها چطور؟
فقط رهبری در دیدار اخیر با خانمها فرمودن مبادا این خانمهای کم حجاب رو ضد انقلاب و چه و چه بدونید...
من به توسل و اشک های اینها غبطه میخورم...
یعنی آهای مذهبی ها و با حجاب ها... مبادا دچار غرور برتری بشید هااا...
...
پیروی از هدف انبیا کار ساده ای نیست...
چرا؟
چون یک پیروی دستوری نیست...
چون حاضر نمیشن دستور بدن... پیرو خودش باید بفهمه...
چطور؟
اگر تشخیص نداد چی؟
چطور تشخیص بده؟!!!

من بگم؟
رابطه ات با ولی رو مشخص کن...
اگر ولی ات فرمود فرزند آوری... کجای کار هستی؟ خودت رو وقفش کن...
آخه بچه زیاد باعث شد دیگه برای نماز صبحم هم بیدار نمیشم...
فرزند آوری به خوندن نماز صبح سر وقت اولویت داره...
چرا؟
چون ولی گفت...
اگر فرمودن اقتصاد
بسم الله...
اگر فرمودن مواسات
بسم الله...

2_ولایت در دین برای امور متغیر در زمان هست...
برای تعیین اولویت ها هست...
دستور هم نمیدن زیاد...

اگر وقفش نشی فهمش و تشخیصش هم نمیاد...
یه وقتی میفهمی که دیر هست...
باید ولی خودت رو دوست داشته باشی
البته دوست داشتن که زوری نمیشه... بهتره بگم:
ببین چقدر ولی خودت رو دوست داری...
اگر کم... ببین چه تکبری... چه منیتی... چه رذیله ای در وجودت هست که نمیذاره زیاد دوستش داشته باشی...
دوستش نداشته باشی ووقفش نمیشی...
تمام حرفم اینه


شما این سری خیلی خوب موضع میگرفتید...
کنجکاو شدم ببینم چکار کردید که خدا به شما این بصیرت رو داده؟
۲۲ دی ۰۱ ، ۱۶:۱۷ شاگرد خیاط

این آقای سر 

می زنن ها

ولی من یکی فقط چرتم پاره میشه...

پاسخ:
بین ما مردها بزن بزن عادیه...
گاهی محبتمون رو به همدیگه با کتک کاری اثبات میکنیم...
شما عقب بایستید 
۲۲ دی ۰۱ ، ۱۷:۰۲ شاگرد خیاط

نه عشق و عرفان رو با چوب 

توهم 

می زنن

ما هم زیاد دریافت کردیم ضرباتشون رو

بدمونم نیومده ....چسبیده حتی

اما اینطور نبوده که هر چی زدیم بپره...نئشگی سرجاش مونده

۲۲ دی ۰۱ ، ۱۷:۰۳ این جانب

بحث رو خیلی خیلی خوب باز کردین، آفرین

 

عشق یعنی همین رابطه حقیقی شما با بچه تون، با پدر مادرتون و با همه مخلوقات خدا شاید...

رابطه شما با بچه تون آیا توش وهم و خیال هست؟؟؟

همین رابطه عاشقانه شما با فرزندتون اگه از یه حدی بگذره آیا وبال گردنتون فتنه ایجاد نمیکنه؟؟؟

رابطه عاشقانه توهمی و تخیلی آیا نتیجه ای داره؟ وهم و تخیل و عشق کرانه ناپدید بودنا ...

وقتی هر چیزی حتی روشن ترین رابطه غریزی از حد خودش خارج میشه اسمش رو خدا در مورد حتی بچه تون میگه فتنه و فتنه هایی که از همه چی ساقطمون ممکنه بکنن چون از حدودش خارج شدیم.


راستش دلیل گره زدن عشق و ود با انبیا رو هم نفهمیدم، چه ضرورت و الزام و امری شده در این خصوص الا در مورد ذات خود حضرت حق در مورد احدی امر نشده ...

 

ما صدها نیازداریم فطری و غریزی و ... اگه حدودی براش قائل نشیم که ساقط شدیم.

 

راستش رابطه تعبد با عشق رو نفهمیدم، یعنی یهودیا چون عاشق نیستن و به شدت معتقدن مستکبر و مغرور شدن؟؟ یا برعکس ازونجا که زیادی عاشق دین و نسل شون هستن اینطورن و در اوهام و تخیلاتشون غرق و واسه بزرگان خودشون مقام الوهی قائلن اونطورن؟؟؟

 

آیا لذت دینداری در اوهام و تخیلاته؟؟ یعنی رابطه ای خیالی داشتن باعث ایجاد لذت میشه؟؟ فکر نمیکنین اتفاقا این تخیلی باعث تخدیر و عادت و هدف دینداری بشه؟؟؟

 

 

 

اشک و انابه از قضا جنبه تعبدی داره، خجالت از راهیه که باید میرفتیم ولی نرفتیم، به نظرتون ماها اشک میریزیم به خاطر اینکه حق عاشقی با خدا رو ادا نکردیم ؟؟؟ اشک ما بابت خطاهامونه نه علاقه مون به نظرم

 

وقف هم نمیخواد هر کسی به وسع خودش اطاعت کنه کافیه، از بصیرت گفتین راستش من بصیرت ندارم به نظرم اونایی که آفتاب تابان جمهوری اسلامی رو نمیبینن چشم بند زدن یا کورن، حقیقت به این روشنی به خدا بصیرت نمیخواد، چشماتم ببندی گرماش به صورتت میخوره و پشت پلک ت روشن میشه 

 

 

پاسخ:
راستش آفتاب تابان انقلاب اسلامی به برکت مجاهدت ها و توکلهای انسانهایی مثل حاج قاسم تشعشع پیدا کرد...
بعد خود حاج قاسم با قسم جلاله فرمودن:
در قیامت از رابطه قلبی شما با این ولی خدا در قیامت سوال میشه...
من دیگه حرفی ندارم...
۲۲ دی ۰۱ ، ۱۷:۱۱ این جانب

وقتی تو مدرسه شاید سی سال پیش قصه منصور و گفتن که سنگ خورد، من با معلم ادبیات م مناقشه کردم چرا منصور رو تقدیس میکنید وقتی محکومه!

خب اون موقع هم همینقدر که الان سواد دارم داشتم و هیچ جوره در چارچوب ذهنیم نمی‌گنجید کسی که بر خلاف موازین موضع میگیره رو و حرف نا حقی میزنه رو تقدیسش کنم حتی اگر در تفکر خودش و با استدلال خودش درست بگه و بر حق بدونه خودش رو ....

 

نمیخوام راجع به این قضیه بحث کنم ولی بنده قائلم به بهشت سیب و گلابی... خیلی از همین عرفا و واصلان و سالکان مسخره شون میاد و تحقیر میکنن ولی بنده معتقدم بهشت همون چیزی است خالقمون ترسیم کرده همون میوه و گوشت پرنده نه اون چیزی گه عاشقان و عارفان وهم و خیالش میکنن 


من بی سواد ادعایی ندارم، کسی رو هم با چوب و سنگ نزدم، فقط هشدار دادم، همین.

هر کی میخواد سقوط و تباهی رو تجربه کنه راه بازه، هر کسی که نمیخواد تباه بشه باز راه براش بازه...

فقط اینو میدونم خدا حقیقت محضه و ملموس و معلومه، اصلا آنقدر حاضره و حقیقت داره که اصلا نیازی به وهم و خیال نداره.

آنقدری نزدیکه که ...


پاسخ:
راستش یکی رفته بود پیش عارفی و گفت من اونقدر از شراب بدم میاد که حتی از تلفظ کلمه شراب هم کراهت دارم و بدم میاد تلفظش کنم...
اون عارف بهشون گفتن یعنی از لفظ شرابا طهورایی که قرآن هم گفته کراهت دارید؟

قرآن فقط سیب و گلابی نگفته...
شراب طهور هم گفته...

۲۲ دی ۰۱ ، ۱۷:۵۰ شاگرد خیاط

آقای نون الف بهتره آفتابی نشی

هوا پسه

۲۳ دی ۰۱ ، ۱۷:۵۲ اقای ‌ میم

من چرا نمی‌فهمم چی میگی😄