ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
چهارشنبه, ۲۸ دی ۱۴۰۱، ۰۵:۴۶ ب.ظ

کینه ی برادر

برادری دارم که چهار سال از خودم بزرگتره...

خواهرم هم شش سال ازم بزرگتره...

من و خواهرم مذهبی هستیم اما برادرم شدیدا مخالف نظام و شخص رهبری...

جوری که سعی میکنم هیچ حرف سیاسی پیشش نزنم چون سر بحث باز بشه اصلا صحبت منطقی نمی کنه...

فقط فحش های بسییییار رکیک به رهبری...

فقط همین...

منم چون نمی تونم ببینم کسی اینطوری به رهبرم فحاشی میکنه... باهاش بحث نمیکنم...

پروفایل هاش هم همه اش عکس ممد رضا پهلوی...



حدود ۶ ماهه کینه ی شدیدی از من به دل گرفته...

نمیدونم چرا...

واقعا دلیلش رو نمیفهمم...

اون فکر میکنه مادر و خواهر من، از من حرف شنوی دارن و حرفهای برادرم رو فصل الخطاب نمیدونن...

و دوست داره حرف خودش توی خانواده حرف آخر باشه...

و من هیییچ وقت نخواستم حرف من حرف آخر باشه...

اصلا خانواده ما اینطوری نیست که رئیس بازی باشه...

تازه من یه ویژگی ژنتیکی از خانواده مادریم دارم که خیلی توی مسائل خانوادگی بی خیالم... نطرم بر اینه که آدما خیلی از مسائلشون رو خودشون میتونن حل کنن و دخالت نمیکنم...

حتی توی دعواهای بچه هام با هم، خیلی دخالت نمیکنم...

خانمم میگه تو خیلی بی خیالی... زدن همدیگه رو کشتن...

یه چیزی بهشون بگو...

و من فقط خوشحالم که وقتی پسرام دعواشون میشه یکی بزن و دیگری کتک خور نیست... هر دو همدیگه رو میزنن... این موجب میشه من زیاد دخالت نکنم...

توی خانواده نسبی هم همینم... اهل کمک هستم... ازم مشورت هم میگیرن... جوری که خانمم هم اینقدر مورد وثوق بودن من رو دوست نداره... 

اما اینها همه دور از چشم برادرمه...

غالبا تلفنی...

نمیدونم چرا...

جوری از من کینه گرفته که انگار حتی میتونه منو بکشه...

پر از خشمه...

با من صحبت نمیکنه... اما هر وقت با مادر و خواهرم صحبت میکنه خودش یه جوری حرف منو میکشه وسط و فقط بهم توهین میکنه...

خدایا... اون چش شده؟!!

نگرانشم واقعا...

 

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۱/۱۰/۲۸
ن. .ا

نظرات  (۴)

۲۸ دی ۰۱ ، ۱۷:۵۳ این جانب

دعا کنین براش

منتظر یه فرصت باشید تا بهشون محبت و علاقتون و نشون بدین، خدای نکرده تو یه اتفاق یا نیاز حتما برید کمکش... بغل و دست محکم بهش بدین همیشه پشتشین، دعوا شد بدون در نظر گرفتن حریف باهاش برید دعوا پشتش باشین .... یه کاری تو همین مایه ها


به خانواده تون تاکید کنین حتما روش حساب کنن، حرفاشو گوش بدن شاید از نظر اقتصادی و اجتماعی و اعتباری از شما احساس کمتری دارن، بهش اعتماد به نفس بدین و تعریف کنین، میدونم بچه نیست ولی ما مردا تا پیرمردی هم باز بچگانه رفتار میکنیم ...

به خاطر حرف های بی حساب رابطه تون رو خراب نکنین، بذارید فحش بده خودتونم بدین و بگین اصلا هر چی تو بگی ... بذارید جایگاه بزرگتریش حفظ بشه، جایگاه خان داداشیش...

نگران رهبر هم نشید، هر کاری کنه فحش میخوره، کلا در مقام و جایگاه حق بودن فحش خور و مسخره شدنش ملسه ... اگه مسخره ش نکنن باید تعجب کنین

۲۸ دی ۰۱ ، ۲۳:۰۵ شاگرد خیاط

جناب سر همه رو گفتن

ما فقط تائید.....

مخصوصا تو دعوا برید پشتش رگ گردنی بشید براش

دلش نازک میشه

۲۹ دی ۰۱ ، ۰۹:۵۶ یک مسلمان ...

فقط می دونم تو اینجور موارد یکی از بهترین کارها اینه که هرچی اون دور میشه شما نزدیک بشید، با محبت بیشتر... و این سخت ترین کار دنیاست! :)

۲۹ دی ۰۱ ، ۱۴:۵۲ مهتاب ‌‌

خواهر کوچیک‌تر منم همینه. بدبختی اینه حسادت یه طوریه که هرچقدر بیش‌تر به طرف محبت کنی شدیدتر می‌شه! فقط باید دعا کرد خود خدا کمک کنه.