ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۲، ۰۶:۲۴ ق.ظ

ارتباط

همسر من یکی از ویژگی های شخصیتی شون اینه که خیلی سخت پسند هستن "دیگه ببیند وقتی منو پسندیدن من چه اعجوبه ای هستم :))))"

دیدم جمله اولم خیلی جا داره برای خوشمزگی کردن ، نتونستم ازش بگذرم... شرمنده... خب بحث رو جدیش کنیم:

ایشون خیلی سخت پسند هستن... مخصوصا توی دوست یابی...

گاهی پیش من گله میکنن که من 10 ساله توی این شهرم اما هیچ دوستی ندارم و این خیلی آزارم میده... در حالی که اگر من توی موقعیت هایی که ایشون توی این شهر قرار گرفتن قرار میگرفتم حداقل 5 الی 6 تا رفیق داشتم که باهاشون رفت امد میکردم...

حتی چند سال پیش به پیشنهاد من وبلاگ هم ساختن اما باهاش ارتباط نگرفتن و کلا بیخیالش شدن...

 

یه روز از همسرم پرسیدم تو خیلی توی انتخاب هات سخت گیری... چرا بچه های جمع درس و بحثی مون رو پسندیدی؟

جوری که هر وقت مسافرتی پیش میاد دوست داری تو هم بری باهاشون... و هر وقت میریم شهرمون دوست داری ببینی شون؟

این سوال رو حدود 5 یا 6 سال پیش ازش پرسیدم

جوابش خیلی دقیق بود که اخیرا دارم به عمقش پی میبرم:

بهم گفتن: روز اولی که وارد جمعشون توی یه جلسه ای شدم... همه شون برام بلند شدن... بهم دست دادن و بغلم کردن و کلی با انرژی باهام احوالپرسی کردن...

خیلی حس امنیت دادن بهم... چون بار اولم بود که میرفتم تو جمعشون... من غریبه بودم... اما اونها جوری تحویلم گرفتن که خیلی حس امنیت کردم... از طرفی هم چون تو تاییدشون میکردی میدونستم آدمای خوبی هستن... برای همین از روز اول بهشون حس ظن پیدا کردم...



ببینید خیلی ها هستن که من تاییدشون میکنم اما خانمم ارتباطی نمیگیرن باهاشون هااا

چی میخوام بگم؟

منطق و عقلانیت جهان بینی تون مهم تره؟ یا ارتباطی که برقرار میکنید؟

منظورم اینه در راه تبلیغ اولین قدم کدومه؟

 

آیا انسانهایی که دچار سوء تفاهم هستن و گارد گرفتن... میشه با صرف منطق و توجیه عقلانی سر راهشون آورد؟

یا انسانهایی که هم عقیده ات هستن اما دچار کاهلی هستن... میشه با یک مطلب یا سخنرانی منطقی، از کاهلی به فعال شدن برسه؟

چرا ماها در بحث تبلیغ صرفا دست روی آگاهی انسانها میذاریم؟

چقدر موثره؟

خودِ قرآن میفرمایند انسانها قطعا بر اساس شاکله شون عمل میکنن...

نفرموده بر اساس آگاهی شون...

نسبت آگاهی با شاکله چیه؟

نسبت حب و بغض و تمایلات با شاکله چیه؟

یک حرفی بین ماها باب شده که حرف درستی هست اما خیلی برداشت های ناصوابی ازش میکنیم:

میگیم: ببینی چی میگه... نبین کی میگه...

در حالی که انسانها هم میبینن کی میگه هم میبینن چی میگه...

اینکه کی داره بهتون میگه خیلی براتون مهمه... برای همه مهمه...

چرای روی این هیچ سرمایه گذاری ای نمکنیم؟

چرا جوری رفتار نکردیم که یه غیر مذهبی بگه: چون تو میگی روش فکر میکنم...



چجوری ارتباط میگیریم؟

بلدی لات باشی؟

بلدی با ادبیات خلاف کارا حرف بزنی؟

بلدی با ادبیات آدمای عیاش حرف بزنی؟

حضرت موسی دنبال گوسفندی که از گله فرار کرد تا کجاااا دوید و بعد وقتی گرفتش نازش کرد که کجا فرار میکنی؟

از دست من فرار کنی نصیب گرگ ها میشی...

وحی اومد که اگر کوچکترین تندی به این گوسفند میکردی از نبوت عزل میشدی...

اون که یک حیوون بود... ما دنبال آدمی که راه گم کرده تا کجا رفتیم؟

زبانش رو یاد گرفتیم؟



نمیدونم والا...

خودم هم میترسم بیش از این حرف بزنم...

میترسم حرف مال دهن من نباشه و گرفتار بشم...

فعلا تا مطلب بعدی یا علی...

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۲/۰۱/۱۴
ن. .ا

نظرات  (۱۱)

۱۴ فروردين ۰۲ ، ۰۶:۳۸ 🦋 پروانه .🦋

گاهی وقتا بشدت به این فکر می کنم که:

چرا پیامبرا و امامان ما انقد تنها بودن؟

اونا با همه ارتباط می گرفتن، زبون همه رو هم می فهمیدن؛ دلسوزی همه می کردن؛ به همه نزدیک می شدن؛ ولی پس چرا....؟

خود من

پیر روابط شدم آقای ن.ا.

پیر ها.

آدما قدر نشناسن.

آدما خودخواهن.

خودپسندن.

چی بگم؟

 

پاسخ:
مگه قراره ارتباط از تنهایی درمون بیاره؟
مگه انسان جامع اضداد نیست؟!!
در عین این که موجودی کاملا اجتماعی آفریده شده، تنها هم هست...
این تنهایی در پهنه اجتماع براش عرصه ی سعی بین صفا و مروه ایجاد میکنه... تا اون حقیقت وجودیش به بار بنشینه..

شاید برداشت من اشتباه باشه اما شما خیلی به به روابط بها دادین...
بیش از حد اعتدال...
به روابط بها دادین چون بهش نیاز داشتین...
و این دقیقا میشه دنبال سایه ی خود دویدن...

ور دو هزار سال تو
از پی سایه میدوی 
آخر کار بنگری
تو سپسی و پیش او...

سوال من اینه:
نسبت ما با آدمای قدر نشناس چیه؟
با آدمای خود پسند...

هوم؟!!
در ضمن ائمه نتیجه ی دلسوزی هاشون به هدر نرفته... خیلی هوشمندانه عمل کردن...
امروز سر سفره ی همون دلسوزی ها نشسته ایم...

وقتی بخواید نسبت انسانها رو با خودتون مشخص کنید در نهایت ازشون بدتون میاد...
شک نکنید...
اما وقتی بخواید نسبت آدما رو با مبدآ عالم و مبدا خودشون مشخص کنید می یابید که باید صبور باشید...
می یابید که طردتون می کنن...
اما کوتاه نمی آیید...

بعد هم من یک معیاری دارم...
اگر یک روزی دلسوز مردم بودم و امروز از همون مردم بدم اومده... معناش اینه که مردم رو برای خودم میخواستم...
یه دوره ی 10 الی 12 ساله از حضور وبلاگیتون گذشته قطعا در محیط های دیگه هم همینه و بلکه بیشتر...
بشینید عملکرد خودتون رو آنالیز کنید...

خودتون رو ببرید زیر سوال...
خیلی وقتی نمونده برای ما...
نیاد روزی که حسرتش رو بخوریم...

 

سلام آقای ن. .ا

خداروشکر که اینجا برگشتید

البته در واقع من نبودم

به نکته ی خوبی اشاره کردید.منم چند وقتیم تلاشم روی همین نکته هست و سعی دارم از اطرافیان خودم شروع کنم.

پاسخ:
سلام
شما با اونکه نرفته بودید اما بیش از من رفته بودید تو افق محو شدید...
خدا شما رو موفق بداره...
۱۴ فروردين ۰۲ ، ۰۸:۵۲ 🦋 پروانه .🦋

اولا از شما بعیده حرفای منو اینجوری فهمیده باشین.

دوما گویا یه ذهنیت منفی از من در شما شکل گرفته که با همون میزان منو می سنجید و قضاوت می کنید.

حال نوشتن ندارم.

فقط اینو بگم:

کاش از همه اونهایی که رنجم دادند و دلم رو شکستند و پا روی قلبم گذاشتند بدم میومد.

شما هم اشتباه قضاوتم می کنید.

مهم نیست.

باید یه تصمیم جدی برای خودم بریزم.

برای شما و همه آرزوی توفیق دارم.

یاحق

پاسخ:
از حرف من ناراحت نشید
من به برداشت خودم قید زدم و گفتم شاید اشتباه باشه
من توی وب خودتون پیام گذاشتم و گفتم شما توی اون جمع حجت هستین...
این نظرم رو در کنار اون نظر بذارید...

به نظرم میاد اگه بتونیم با خودمون ارتباط خوبی برقرار کنیم میتونیم با بقیه هم ارتباط بگیریم

پاسخ:
خیلی فلسفی شد
ولی درسته

درباره سعید جلیلی هم چیز زیادی نمیدونم واقعا

یه عده از انقلابی ها مخالفشن یه عده نه

مثلا خیلی ها معتقد بودن تو این شرایط که اوضاع کشور بحرانیه بهتره جلیلی که اقبال عمومی نداره اصلا تو انتخابات شرکت نمیکرد تا کار برای رای آوری رئیسی راحت تر میشد یا کنار رفتنتش بعد از توصیه رهبری برای رهبری هزینه ایجاد کرد.

پاسخ:
:)

چی بگم والا...

اینم از اون حرفاست به نظرم...
چه هزینه ای؟

جالبه که اونایی که دم از رئیسی میزدن هیچ کدوم سال 96 حمایت درستی از رئیسی نداشتن...
تنها کسی 27 سفر استانی رفت و برای رئیسی تبلیغ کرد جلیلی بود...

بقیه از پشت مانیتوراشون تکون نخورده بودن...
واقعا ملاک انقلابی بودن چیه براشون؟

هزینه ایجاد کینه طرفدارانش نسبت به رهبری

میتونست قبل از توصیه رهبری کناره گیری کنه

چون خیلی از طرفداری های انتخاباتی احساسیه مثل اتفاقی که برای سعید محمد افتاد طرف رو کسی نمیشناخت بعد کلی طرفدار پیدا کرده بود براش کلیپ تبلیغاتی میساختن اونم کسی که هنوز نمیشناختن 

البته قطعی من صحبت نمیکنم در این مورد یکی از فرضیه هامه گفتم که شناخت جامعی نسبت به جلیلی ندارم

پاسخ:
نه... واقعا اینجوری نیست...
چون جلیلی اهل بازی های رسانه ای نیست که طرفدارای هیجانی دورش جمع بشن...
اصلا طرفدارای جلیلی به خاطر ارادت به رهبری ، جلیلی رو دوست دارن... و این سیر بالعکس نیست...
و وقتی هم انصراف داد میشه حدس زد بیشترین درصد ممکن رفتن به رئیسی رای دادن...
بر عکس قالیباف که وقتی سال 96 انصراف داد تعداد قابل توجهی از طرفدارانش به روحانی رای دادن...
و شاید اگر میموند به نفع رئیسی بود چون کار به دور دوم میکشید

و همین الانش هم بیشتر دغدغه رو برای کمک به دولت ، طرفدارای جلیلی دارن...

به نظرم طرفداری هیجانی ربطی به قدرت رسانه ای نداره ممکنه کسی که بازی رسانه ای بلده طرفدار هیجانی بیشتری جذب کنه ولی کلا بخشی از مردم بر اساس هیجاناتشون انتخاب میکنن و طرفدار فرد میشن

یعنی یه کفی از طرفدار هیجانی رو همه کاندیداها دارن

پاسخ:
بله این که قطعا درسته
اون فراوانیه مهمه

همسر من به قول خودش اگه شهید بشه، از اونهاییه که لات می‌میره. 

آنقدر آدم عجیبیه که گاهی من خودم بهش شک می‌کنم

به نظر یه طلبه معمولی میومد، توی انتخاب برام مهم بود بلد باشه با آدمها حرف بزنه، یبس نباشه که فقط خودشو قبول داره و ... خودم رو خیلی انقلابی می‌دونستم

ولی بعدا تو زندگی فهمیدم اونی که واقعا انقلابیه، اونه. 

اولین باری که بعد عقد باهم رفتیم بیرون، دریا، نشست برام از طرح و برنامه اش برای یه رفیقش حرف زد،تلاشی که تو چند سال اخیر برای رشد اون کرده و گفت  ولی باید یه زن باشه که با خانمش هم ارتباط بگیره. تنهایی نمیشه

اولین باری که از هم دور شدیم، بخاطر اردوی تشکیلاتی من، من خیلی رمانتیک و احساساتی، همسرم بعد بروز احساسات گفت اگه بدونی ما چه برنامه هایی در پیش داریم، از این دوری نمی‌ترسی. 

من همون اول باید می‌فهمیدم مسیر سختی رو انتخاب کردم

من تو مبانی هیچ خللی ندارم، ولی توی عمل، اون صد برابر از من جلوتره. 

با فامیل های بی حجاب ضدانقلاب و بعضا ضد دین من، چنان ارتباط می‌گیره گویی پاره تنش هستن! 

با مذهبی ها که سهله! 

همون اول ها بهم میگفت ببین من خانوادم میترسن، ولی به تو میگم چون تو رو همراه خودم میدونم، من رفیق قاچاق چی دارم، چاقوکش دارم، رفیق مدافع حرم دارم، رفیق جانباز، رفیق قلیونی، رفیق دخترباز و ....

یعنی با هر پیوند قطع کرده ای این بشر ارتباط می‌گیره. و الحمدلله، به لطف تواضعش و توسلاتش، اثر هم می‌ذاره.

حالا این بشر، شاید بگه وااای باز ماه رمضون! 

یا شاید نمازهاش رو اول وقت نخونه

ولی همیشه احساساتش رو با اهل بیت تنظیم میکنه. خشمش رو به مدل اهل بیت، محبتش، قهر و آشتی و ...

 و فقط خدا می‌دونه چقدر برای دین تلاش کرده، فحش شنیده، سرزنش شده، ( حتی از سمت خانوادش و منی که گاهی نمیفهممش! و با چارچوب های ذهن خودم قیاسش میکنم) 

واقعا الان که متن رو خوندم، دیدم من یه نمونه آدم مجاهدین کنارم دارم! چرا درس نمیگیرم؟! 

 

چون مبارزه با نفس، با منیت، با چارچوب ذهنی، وادی عمله... 

هر کس که تو وادی نظر قوی باشه، اصلا دلیل نمیشه توی عمل هم قوی باشه

 

۱۴ فروردين ۰۲ ، ۱۳:۴۵ صـــالــحـــه ⠀

من اخیرا یه تجربه‌ی این‌طوری داشتم که با یک کسی که هیچ شباهتی بهم نداشت، وارد گفتگو شدم. تجربه خیلی شیرینی بود و دوست دارم دوباره تکرار بشه. نوشتمش هم😅... بعدا شاید منتشرش کردم

به نظرم کلید حل ماجرای حجاب و این سبک زندگی‌هایی متفاوت ما با خیلی‌های دیگه، همین هست که نوشتید...ارتباط... گفتگو...

 

پاسخ:
مقدماتی داره...
ارتباط اگر بدون اون مقدمات باشه پایدار نیست... اثرات لحظه ای داره اما نتیجه بخش نیست...

سلام علیکم

ببخشین من دوباره اومدم وسط قصه:

تو انسان سه جنس اتفاق داریم که تغییر در هر کدومشون شخصیت و شاکله ما رو میسازه:  شناخت، عاطفه، رفتار ...این سه قلو ها قصه شون طولانیه .... اما در ارتباط با این پست:

ما معمولا برای کار تربیتی، سرگرم آگاهی دادن و استدلال آوردن و ...میشیم یعنی شناخت رو صرفا درگیر میکنیم اما .... از بین این سه تا، موتور محرک، عواطف ما هستن...خوشم میاد بدم میادها....

به زبون ساده این میشه که مرحوم بهاالدینی گفتن:

در انسان مهم تغییر مبدأ میل هستش....

یعنی همین که بتونی خیلی دوس دارم یا خیلی بدم میادش رو تحت تأثیر قرار بدی بیشتر راه تربیت رو رفتی ....

چون به قول مرحوم حائری شیرازی عزیز: موتور محرک در انسان تعلقاتشه...همون علایق....همون چیزی که دل براش پر می‌کشه ....

لذاست که اون چیزی که شما رو وادار به حرکت می‌کنه، اون چیزی که می‌دونی و براش استدلال بلدی نیست! بلکه اون چیزیه که عاشقش شدی، کیفش رو کردی یا ازش متنفر شدی ...

بنابراین تو کار تربیتی علیکم به تنظیم مبدأ میلی آدمها...و زبان هنر بهترین زبانهاست در این زمینه... که به قول هری برودی، شناخت سرشار از عاطفه و احساس رو فراهم می‌کنه....یه آگاهی گرم و گدازنده نه سرد و خشک و بی‌روح....

مثلا یه قصه، یه فیلم یه پوستر می‌تونه جوری ما رو وادار به حرکت بکنه که یه کتاب نظریه پردازانه چنین امکانی رو نداره...

منظورم از حرکت چیه؟؟

کسب شناخت یا بروز عاطفه یا رفتار متناسب....

پاسخ:
سلام
ممنونم از حضورتون
نظر قبلی تون رو جواب ندادم چون به نظرم اومد باید توی مطلب هایی سلسله وار بهش پاسخ داد...

امیدوارم بتونم تبیین کنم...
فرمودید فیلم... قصه... هنر...
درسته ها...
اما در اولویت اول نیست...
ارتباطی که ازش حرف میزنم خیلی پویاتر و دینی تر از ابزار هنر هست...
هر چند هنر هم خیلی مهمه و موثر...

سلام.ببخشید الان متوجه شدم شما اقایید نمیدونم در جواب کامنتتون چیا نوشتم باید بازبینیش کنم...تصور کرده بودم یک خانم اونو نوشتع.

باهاتون موافقم اما بنظرم بازم بسته ب ادمهاست و توانشون...

من باور دارم هرکسی را بهر کاری ساختند...

من خودم سرکلاسم ذره ذره گارد بچه ها رو شکستم..چجوری؟؟؟

بقول همسرتون شاید تایید کردنشون یا حتی رد نکردنشون...

اگ کتاب دکل رو هم خونده باشید همینه معلم اولش اشتراکات رو در تقد ها میگه.... بعد اعتماد سازی ک کرد میره وارد حرف زدن میشه..

 

پاسخ:
سلام
بله قطعا به توان و روحیات اشخاص مرتبطه...

در میدان عمل باید دید چه جواب میده...
در نهایت اون تشخیص شماست که باید گره کار رو باز کنه...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی